سرکار خانم فریبا علاسوند، عضو هیأت علمی مرکز تحقیقات زن و خانواده و استاد حوزه و دانشگاه است که سالهاست به عنوان یکی از پژوهشگران و فعالان حوزه زنان و خانواده شناخته میشود. همچنین تألیفات متعدد و پژوهشهای فراوانی از ایشان تاکنون به انجام رسیده و دردسترس علاقهمندان به این حوزه قرار گرفته است. پس از ابلاغ سیاستهای خانواده توسط مقام معظم رهبری، در گفتوگو با دکتر علاسوند، به بررسی نکات این سیاستها، امکان وقوعی آنها با توجه به تغییرات خانواده ایرانی و آسیبهایی که مترتب بر آن است و... پرداختیم.
- باتوجه به تغییراتی که در خانوادهها و نوع آنها در چند سال اخیر بهوجود آمده، به نظرتان مهمترین ویژگیهای خانواده ایرانی کدام است؟ و علاوه بر آن، چه آسیبهایی در حال حاضر خانواده ایرانی را مبتلا کرده است؟
در مورد وضعیت خانواده ایرانی بدون تحلیلی که دربردارنده آمایش سرزمین باشد، نمیتوان تحلیل درست و جامعی ارائه داد. اما به نظر میرسد دو وضعیت موازی در خانوادههای ایرانی وجود دارد که دو سر طیف خانواده ایرانی را نشان میدهد و و یک وضعیت وسط. دستهای از خانوادهها تلاش دارند در مقابل تغییر مقاومت کره و بافتهای اصیل خود را حفظ کنند؛ منظور از بافتهای اصیل اعم از بافتهای مثبت دینی و یا بافتهای قومیتی و ایرانی است. هستند خانوادههایی که در مقابل حجم تغییرات یک سری اصول و بافتهای اصیل را برای خودشان حفظ کردهاند؛ از اصول اخلاقی گرفته تا پایبندی اعتقادی و احکامی و این نشاندهنده قدرت خانوادهها و قدرت روابط خانوادگی در برابر محرکهایی است که شرایط دیگری را تحمیل میکنند. این خانوادهها کم نیستند اما معمولاً مورد رصد قرار نمیگیرند و ما در مطالعه تغییرات و خانوادههایی که مورد تحول قرار گرفتند، روی این خانوادهها مطالعه انجام ندادهایم و حداقل آن است که من حتی گزارشی در مورد کمیت و تعداد این خانوادهها ندیدم.
جریان موازی که در سر دیگر طیف قرار دارد، خانوادههایی هستند که تغییر را همهجانبه رصد میکنند و پیگیر آن هستند و متناسب با شرایط اجتماعی و حتی گاهی جلوتر از شرایط اجتماعی جامعه ایرانی، حرکت میکنند. برای این دسته از خانوادهها مسأله اصالتیافتگی و سنتها، فاقد ارزش است و بیشتر علاقهمندند که با آسیبهای مهم در تغییر مانند مد و تکنولوژی و... خود را همراهتر کنند؛ چراکه برای این عده تغییر مهم است و ماندن در لحظهها را به عنوان یک امر مثبت ارزیابی نمیکنند. تغییر برای این دسته خیلی کلی و همهجانبه است؛ یعنی اگر در نوع روابط خانوادگیشان تغییر ایجاد شود، در نوع باورها و انتخابها و ارزشها و ضدارزشهایشان هم تغییر ایجاد خواهد شد و به نوعی به سمت بیرنگی و بیهویتی و چارچوبگریزی میروند.
نکتهای که در بررسیها برای ما نگرانکننده است، این سطح از تغییرات در خانوادههایی است که تغییرات همهجانبه را نشان میدهند.
دسته دیگری از خانوادهها، خانوادههایی هستند که در وسط این جریان قرار دارند. کسانی که خودشان از نظر ذهنی و فکری میخواهند در وضعیت بینابینی قرار داشته باشند. این عده برخی از ارزشهای اسلامی را قبول دارند و میخواهند از آنها حفاظت کنند، برخی از ارزشهای ایرانی و ملی و قومی را دوست دارند و به هیچوجه نمیخواهند این ارزشها را از دست دهند و درعین حال برخی از ارزشها را مثبت و یا گریزناپذیر میدانند. مثل شکاف نسلی که بین آنها و فرزندانشان بهوجود آمده و با وجود آنکه رفتار خودشان را بهتر از فرزندانشان میدانند اما در مقابل تغییرات رفتاری فرزندانشان با این توجیه که فرزندان نسل جدیدند، تا حدودی مقاومت نشان نمیدهند؛ ولی وقتی بچهها بخواهند آسیب زیادی بزنند، تغییرات زیادی ایجاد کنند، وارد شده و مانع میشوند.
مطالعه و بررسی این دسته از خانوادهها با وجود پیچیدگیهایی که دارند، مهم است. این خانوادهها برای ناظر بیرونی، از نظر ذهنی در یک فضای برزخی قرار دارند، اما وقتی وارد فضای آنها میشویم، شاید به این نتیجه برسیم که این خانوادهها به دستگاه معرفتی متفاوتی معتقدند و یا از نظر باور و اعتقاد به دنبال الگوی سومی هستند که ارزشهای جامعه سنتی و مدرن توأمان در آن وجود داشته باشد اما اینکه چطور بین این دو جمع میکنند و کدام مهمتر است را شاید گذشت زمان مشخص کند.
ما در جامعه با این سه دسته خانواده مواجهیم که مطالعات بومی بر اساس سنجههای بومی بر روی خانوادههای اول و سوم صورت نگرفته است.
سیاستهای چندگانه در مورد خانواده و آسیبهایی بر این نهاد
- این خانوادهها با چه آسیبهایی مواجه هستند؟
به نظر میرسد بیشترین آسیب، متوجه سیاستهای چندگانه ما در مورد خانواده است. برنامهریزان، قانونگذاران، صاحبان جریان فرهنگی کشور و ارکان دولتی که متناسب با بحث خانواده کار میکنند، به نوعی خانواده را در یک فضای حیرتزده نگاه داشتهاند؛ بهطوریکه گاه به قدری گیج میشوند که نمیدانند در مقابل کنشهای بیرونی، چه واکنشی مناسب است که نشان دهند. گاهی القائاتی که به آنها میشود، آنها را به سمت کودکسالاری و پذیرش فرامین کودک میبرد و بعد که بازخورد آن را میبینند، به نتیجه میرسند که برخی مشکلات به خاطر عدم اقتدار والدین است و تشویق میشوند که کمی اقتدار بیشتری داشته باشند؛ گاهی به بحث تساوی و سهم مساوی طرفین در خانواده گرایش مییابند و گاهی هم سلسلهمراتب موجود در خانواده را میپذیرند.
گاهی هراس جدیدی برای خانواده ایجاد میکنیم
پذیرش هر کدام از این مسائل، گاهی مسیرهایی را ایجاد میکند که برگشت در آنها بسیار مشکل خواهد بود. مثلاً اگر در خانوادهای القا شود که تفهیم جایگاه مادری و پدری مهم نیست و فرزندان هم در این فضا تربیت شوند، برگشت از این وضعیت به راحتی ممکن نیست. یا اگر خانوادهای بر اساس شعار فرزند کمتر، زندگی بهتر که مدتی مطرح بود، برنامه زندگی خود را میبندد، بعد از ده-پانزده سال که دیگر امکان باروری برای آن خانواده وجود ندارد، آن خانواده را به عنوان خانواده خارج از معیار معرفی میکنیم و مشکلات متعدد روانشناختی، تربیتی و اجتماعی خانوادههای کمجمعیت را بیان میکنیم و هراس جدیدی در آن خانواده ایجاد میکنیم، درحالیکه این مسیر برای آن خانواده دیگر برگشتپذیر نیست.
خانواده را گیج کردهایم
به عبارتی، انبساط و انقباضهایی که در عرصههای حاکمیتی یا ملی یا مباحث کلان فرهنگی در بحث خانواده وجود دارد، آسیب مهمی است که خانواده را هم در مورد اتخاذ یک سیاست درونی واحد برای حفظ ارزشهای درونی خود، گیج کرده است. این بخشی از آسیبهایی است که باید بیطرفانه در مورد آنها مطالعه و بررسی صورت بگیرد.
فکر میکنیم خانواده همیشه باید از بالا مدیریت و کنترل شود
آسیب دیگری که قابل توجه است آن است که ما معمولاً مشکلاتی که گروههای مختلف مانند گروه زنان یا نوجوانان دارند را به خانواده پیوند میزنیم و بعد در مورد خانواده و سیاستهای آن قانونگذاری میکنیم. درواقع در اداره خانوادهها و جامعه خانوادهمحور، کلیشهای ساختیم و بر اساس آن کلیشه، فکر میکنیم خانواده همیشه باید از بالا مدیریت و کنترل شود و یا قوانین نجاتبخشی برای آن وضع شود و این وظیفه دولتها است که خانواده را نجات دهند. البته صددرصد چنین نیازی وجود دارد، اما ما باید به سمتی برویم که خانواده از درون قدرتمند شود و بتواند نیازهای خود را برآورده کرده و مسائل خود را حل کند. طبیعتاً جامعهای که بتواند مشکلات خود را از طریق گفتگو و مذاکره و مشورت و تقویت برنامههای اخلاقی حل و فصل کند، جامعه رشیدتری است و این وظیفه حاکمیت است که خانواده را بهقدری توانمند کند که خودش بتواند مشکلات خود را حل کند. اما معمولاً مکانیسمهای اجرا، به خاطر درازمدت بودن و تمرکز بر کار آموزش و پرورش و تربیت و مشاوره و همافزاییهای از این قبیل که دیربازده هستند، بر برنامههای اینچنین قرار داده نمیشود؛ در عوض تا حد زیادی به بیماری سیاستنویسی و قانوننویسی مبتلا هستیم.
بخشی از آسیبها هم آسیبهای تحمیلی و وارداتی هستند. طبیعتاً فضای فردگرایی که پارادایم کاملاً متفاوتی است و اساساً خانوادهگرایی در آن معنا نمیشود، به طرق مختلف به ما تحمیل میشود و خانوادهها را دچار آسیب میکند.
هویت خانواده، هویتی تربیتکننده و آرامشزا
- باتوجه به سیاستهای ابلاغی، از نظر شما مهمترین محورهایی که به آنها اشاره شده چیست و این سیاستها تا چه میزان پوششدهنده و متناسب با چندگانگی موجود و تغییراتی است که در خانوادهها ایجاد شده است؟
در این سیاستها، امری که چشمگیر است و به عنوان ماده اول هم ذکر شده، این است که هویت خانواده را به عنوان هویتی تربیتکننده و آرامشزا و کانونی که روابط زوجین در آن شکل میگیرد و فرزندان تربیت میشوند، معرفی کردند. و البته یعنی خانواده بهترین جایگاهی است که فرزند باید در آن تربیت شود و افراد در آن به رشد و تعالی برسند؛ نه اینکه مانند آنچه خانوادههای کلانشهرها امروز با آن مواجهند، به عنوان خانوار و چهاردیواریای معرفی شود که افراد تنها در آن بخوابند.
در حقیقت خانواده باید جایگاهی با حفظ این ارکان و عناصر هویتی باشد؛ یعنی آرامشزا باشد، مکانی برای تربیت باشد و افراد در آنجا نشو و نما کنند. این نقطه شروعی است برای آنکه در برنامهها به حفظ آنها فکر کنیم و در سیاستها، تمام برنامههایی که به این جایگاه ضرر میزنند را کم کنیم.
توجه به محوریت خانواده در تمام برنامهها و سیاستها
موضوع دیگری که در سیاستها قابل توجه است، محوریت خانواده در برنامهها و نظامات و ساختارهای متعددی است که ممکن است در نگاه اول ارتباط آنها با خانواده هم مشخص نباشد. به عنوان نمونه مقام معظم رهبری به نظام مسکن و شهرسازی اشاره داشتند؛ یعنی شهرسازی با خانوادهمحوری متناسب باشد مثل اینکه در شهرسازی حتماً فضاهایی برای اجتماعات و همیاری خانوادگی و با هم بودن اعضای خانواده در نظر گرفته شود؛ اینکه فاصله مدرسه مناسب با محل زندگی به اندازهای دور باشد که بچه دوساعت در راه باشد و زمانی که به منزل میرسد حوصله با خانواده بودن را ندارد، به معنای این است که فضای شهری با این محور متناسب نیست.
به نظرم این بحثی است که باید کل سیاستگذاریهای ما را تحتتأثیر قرار دهد؛ البته اینها مباحثی نیست که تاکنون مطرح نشده، بلکه بارها و بارها گفته شده است؛ اما اینکه تبدیل به سیاست ابلاغی از سوی بالاترین مرکز ریاستی کشور میشود، یعنی تاکنون به آن توجه نشده است. من معتقدم این سیاستها زمانی به نتیجه مثبت و متقنی میرسد که اراده جمعی در سیاستمداران و مردم برای اجرایی ساختن آن وجود داشته باشد.
باید مسجد مأمنی برای افراد خانواده باشد
نکتهای که موجب تمایز سیاستهای ابلاغی کشور اسلامی ما با سیاستهای ابلاغی در هر جای دیگری است، ارتباط بین خانواده و مسجد است. مسجد به عنوان یک مؤسسه و نهاد دینی است که مکان انتشار دین و اخلاق است، در نتیجه باید کاریزمایی در آن وجود داشته باشد که بتواند افراد را جذب کرده و تحتتأثیرقرار دهد و به عنوان مأمنی برای افراد خانواده باشد. به نظرم باید در این مورد خیلی صحبت کرد و شورای مساجد و همه کسانی که در این موضوع مسئولیتی متوجه آنهاست، باید بنشینند و بر روی همین بند برنامهنویسی کنند. باید بررسی کنند که آیا قدرت جذب جوانان و نوجوانان به مسجد و نگاهداشت آنها را فراهم کردند؟ آیا مسجد میتواند به زمانی که مرجع آموزش بخش زیادی از مردم بود، برگردد؟
نکته دیگر موضوع تحکیم خانواده است که بسیاری هم آن را گفتهاند ولی سرمایه اجتماعی میخواهد و اگر خانواده بخواهد به عنوان یک فضای خصوصی مستحکم و پایدار باشد، باید تغییراتی اتفاق بیفتد. مقام معظم رهبری بر مسائلی تأکید کردند، مانند رضایت، که طرفین رضایت از پیوند داشته باشند. بحث انصاف که بسیار مهم است و هزاران صفحه میتوان در مورد آن نوشت و بهترین دلیل است برای آنکه افراد در خانه بمانند. بحث دیگر، بحث خدمت به افراد و اعضای خانواده است، نه اینکه این خدمت یک طرفه باشد و یک نفر به همه سرویس بدهد. بحث احترام و مودت و رحمت و اینکه خانواده نهادی است که حتماً باید احترام و محبت در آن باشد؛ اینها همه سرمایههای است که اگر از خانواده و تحکیم آن صحبت شود، صدها صدای دیگر بلند نخواهد شد.
قوانین نباید به صورتی بازنگری شود که خانواده را به سمت فروپاشی ببرد
بحث بازنگری و اصلاح و تصویب نظام حقوقی و رویههای قضایی در مورد خانواده هم مطرح است که اگر با نگاه حاکمیتی نگاه کنیم، ضمن آنکه تأکید شده که خانواده خود باید وظایفش را انجام دهد و...، در عین حال مسئولیتهای حاکمیتی نیز تعیین شده، چراکه گاهی خانواده دچار مشکلات و مصائبی شده و پای آن به مجامع قضایی باز میشود. ما نیازمند یکسری قوانین حمایتکننده و تأمینکننده و بازدارنده هستیم و در همه اینها محور اساسی خانواده است و قوانین نباید به صورتی بازنگری شود که خانواده را به سمت فروپاشی ببرد. بالاخره خانوادهای که مشکلاتی دارد، باید از آن فشارها و مشکلات خارج شود. گاهی به سمت فروپاشی خارج میشود و گاهی امکان آن وجود دارد که ما نهایت تلاشمان را انجام دهیم تا خانواده بازیابی شود. این دو نوع نگاه است. در هر دو حالت خانواده تحت فشار است، اما زمانی تمام همت سیستمهای دادرسی بر آن است که بر اساس سیاست حمایت خانواده، وظیفهای بیشتر از آنکه با گرفتن حق یکی و دادن به دیگر حل مرافعه را انجام دهند و افراد را در مسیر دادرسی تربیت کنند و گاهی هم این سیاست وجود ندارد.
فضای کلی سیاستها به سمت بازدارندگی از مشکلات است
به نظرم بحث نظام مشاوره که مقام معظم رهبری تأکید کردند هم بحث مهمی است؛ چون کمک میکند افراد تحت یک نظام کارشناسی با فضاهای جدیدی که اطرافشان وجود دارد، آرام آرام به سمت تحکیم خانواده بروند. انسانها نیاز به مشاور دارند و وقتی دو نفر میشوند، زمینه برای مسائل و مشکلات بیشتر میشود و راهنمایی و مشاوره میتواند کمک کند.
من در مجموع، فضای کلی سیاستهای ابلاغی مقام معظم رهبری را به سمت پشیگیری از مسائل و بازدارندگی از مشکلات و در نهایت بهینهسازی روابط خانوادگی میدانم.
- اشارهای داشتید که بسیاری از بندهای ذکرشده در سیاستها را پیش از این در اسناد بالادستی میدیدیم؛ البته نه به این میزان دقیق و مدون، با این وجود افتراق جدی میان آنچه نوشته شده و آنچه در عمل اتفاق افتاده، مشاهده میکنیم. ارزیابی شما در مورد سیاستهای موجود و سیاستهای ابلاغی چیست و تا چه میزان در راستای هم هستند و چرا عملی نمیشود؟
فاصله میان حرف تا عمل در کشور ما یک بحث تاریخی است. متأسفانه، جز در برهه انقلاب و دفاع مقدس که مردان مردی بودند که به هر آنچه میگفتند، عمل میکردند، دچار یک نظام بروکراتیک شدیم که خود این نظام مانع عملی شدن آنچه میخواهیم است. باید بررسی شود که چرا اینگونه است. خیلی از دوستان هستند که برنامههای زیادی دارند اما همین دوستان هم وقتی وارد چرخه میشوند و در موقعیت کار قرار میگیرند، میبینند کار پیش نمیرود؛ مثل اینکه حلقههای زنجیر اداری ما به قدری به هم وصل نیست که با هدف اینکه کاری باید انجام شود، صورت گیرد. البته بررسی این مسائل در تخصص من نیست اما فکر میکنم باید بررسی شود مشکل کجاست؟ سیستم اداری یا قوانین و...؟
نکته بعد آنکه خانواده قالبهای گوناگون دارد. مثل وجه فرهنگی، یا اقتصادی یا تربتی و... هر کدام این موارد به ارکان مختلفی مرتبط است. مقام معظم رهبری هم در جایی فرمودند خانواده دغدغههایی دارد و باید معیشت و اقتصاد آنها ارتقا یابد و در زمینه اشتغال، ازدواج و مسکن کار شود. یعنی یک موضوع معمولی که ما تنها نگاه اقتصادی به آن داریم مانند اشتغال، کاملاً مرتبط با ازدواج، طلاق و آسیبهای اجتماعی است. خانوادهای که سه، چهار جوان بیکار دارد، علاوه بر مشکل اشتغال حتماًٌ با مشکل تربیت فرهنگی هم مواجه خواهد شد و نگاهش به آینده روشن نخواهد بود و برنامهای برای ازدواج نخواهند داشت. و موارد دیگر مانند جرایم اجتماعی و... که همه به خانواده مربوط است و باید همه به دنبال حل این مسائل باشند. اما مسئولان ما به یک میزان دغدغه حل مسائل خانواده را ندارند.
مقام معظم رهبری خواستند همه مسئولان مسأله خانواده را در اولویت قرار دهند
چیزی که من از این سیاستها به دست میآورم آن است که مقام معظم رهبری خواستند همه مسئولان مسأله خانواده را در اولویتهای خود ببرند و برنامههای خود را با آن بسنجند و مادامی که این اتفاق نیفتد آنچه اجرا میکنیم، با این سیاستها به قدری زاویه خواهد گرفت که تأثیری از این سیاستها در بهبود وضعیت خانواده نخواهیم دید. یعنی اگر کسی باور کرد که هرگونه تحولی حتماً از خانواده آغاز میشود، ولو مسئولیت او در فلان وزارتخانه هیچ ربطی به خانواده نداشته باشد، به دنبال آن خواهد بود که ببیند چه کند که سیاستها و قوانین مصوبش، حداقل ضربهای به خانواده نزند.
- به نظر شما با ابلاغی که صورت گرفته چه اتفاقی باید بیفتد که این تغییر رویکرد حاصل شود؟
البته اکنون که این سیاستها ابلاغ شده است ما یک امتیاز داریم و آن این است که زمانی این اتفاق میافتد که همه ناامیدند که کاری از کسی برنمیآید و نیاز بود که بالاترین مقام به نوعی همه مسئولان را به سمت این موضوع موظف کند. برخی از مسئولان عادت کردند که تا از جانب مقام معظم رهبری مطلبی متوجهشان نشود، آن را بگذارند تا مشمول مرور زمان شود و سر فرصت به آن رسیدگی کنند. لذا فایده سیاستهای ابلاغی آن است که مسأله خانواده را مانند بسیاری مسائلی که مقام معظم رهبری در موردشان حساسیت به خرج دادهاند، جزو دغدغههای اولیه قرار داده است و اگر علاقهمندان به مسائل خانواده نگذارند که تنور این مسأله از داغی بیفتد، تا مدتها میتوانیم از آن استفاده و مطالبه کنیم.
مسأله خانواده کمتر از مسأله هستهای و مخالفت با آمریکا نیست
نکته دیگر اینکه بسیاری از مردم نسبت به اینکه منویات مقام معظم رهبری چیست، به شدت حساسند و اگر چیزی در قانون نوشته شده باشد، چندان اهمیتی ندارد تا زمانی که ایشان بر موضوعی دست بگذارند و در این شرایط آن موضوع مورد توجه قرار میگیرد. اگر مراکز رسانهای بتوانند فاصله بین مردمی که به دنبال مشارالیه انگشت اشاره مقام معظم رهبری هستند و این سیاستها را کم کنند و مرتب این مسائل را پژواک کنند و آموزش دهند و بخشهای مرتبط با مردم را بولد کنند، به عنوان نمونه ظرفیت کاروانهای راهیان نور، ازدواجهای دانشجویی، مدارس و انجمنهای اولیا و مربیان و... بسیار ظرفیت بزرگی است که بتوان از آن برای تکرار این مسأله استفاده کرد، بسیار اثرگذار است. مسأله خانواده کمتر از مسأله هستهای نیست، کمتر از مخالفت با آمریکا نیست و ابزار ما برای قدرتمندی افراد و آمریکاستیزی و سرباز جریان اقتصاد مقاومتی بودن، خانواده است.
اگر خانواده از دست برود و افراد در خانواده مسجدمدار تربیت نشوند، آن نیروی آماده برای خدمت به امر ولایت شکل نمیگیرد. ما دو ماه محرم و صفر را با این حجم مراسم داریم و اگر مردمی که در این مراسم شرکت میکنند، این سیاستها را بدانند و بدانند مورد توجه مقام معظم رهبری است، به دور از سیاستها و قوانین، سعی خواهند کرد که در زندگی خودشان این مسائل را بازیابی کنند.
الگوی این سیاستها، الگوی اسلامی است
- برخی معتقدند این سیاستها تغییرات خانواده در دنیا مدرن را لحاظ نکرده و نوعی ناظر بر یک وضعیت ایدهآل از خانواده ایرانی- اسلامی نوشته شده است، تغییراتی مانند تغییرات هویتی زنان. شما تا چه میزان قائل به این مسأله هستید و به نظرتان در شرایط فعلی این سیاستها تا چه میزان امکان وقوعی دارد؟
روشن است که ما در مورد سیاستهای کلی ابلاغی خانواده توسط رهبر مجتهد فقیه در پارادایم اسلامی و کشور جمهوری اسلامی صحبت میکنیم. الگوی مورد پذیرش کسی که این سیاستها را برای چارچوب کشوری اسلامی ابلاغ کرده، الگوی اسلامی است. در این الگو طبیعتاً ارکان اصلی خانواده اسلامی که یکی از آن ارکان وجود نقشهای متفاوت برای زنان و مردان است، لحاظ میشود و اینکه توقع داشته باشیم این سند به خانواده با تلقی فمینیسمی هم توجه کرده باشد، توقع بیجایی است؛ چراکه این بحثی کاملاً پارادایمی است. اما اینکه این سند به شرایط موجود جامعه ایرانی بیتوجه بوده است، به نظر تلقی درستی نیست. از تمام بندهای 16گانه این سیاستها، بند 12 بر نقشهای مردانه و زنانه تأکید دارد که آن هم فوقالعاده به این موضوع پرداخته است؛ "حمایت از عزت و کرامت همسری"؛ الگویی دلچسب برای روابط همسری است و مقام معظم رهبری به کرات به آن پرداختهاند و تأکید دارند که خیلی از ستمها ممکن است در خانواده بر زن تحمیل شود و کسی از این ستمی که در خانواده بر زنها میشود و زنها اولاً و بذات باید در خانواده تکریم شوند، توجهی نمیکند؛ در صورتی که این بحث، بسیار مهم است. در حقیقت پرده برداشتن از بخشی مهم توسط رهبر انقلاب است که خیلی از افراد ممکن است به این راحتی حاضر به گفتگو در این موضوع نباشند. یا بحث حمایت از مادری که تنها ناظر بر حرمت نیست و حمایت را مطرح کردند و اهمیت و حمایت نقش خانهداری، که در تلقی فمینیستی یک تابو و کلیشه است؛ اینکه در نگاه رهبر انقلاب این نقش باید تعظیم شود و زنان خانهدار خجالتزده نباشند.
این مباحث مباحث بسیار پیشرویی است و کسی که بخواهد سیاستهای ابلاغی را درک کند باید این مسائل را در کل منظومه فکری رهبر انقلاب قرار دهد و باتوجه به آنها مطلب را متوجه شود. مثلاً زمانی مقام معظم رهبری در تمجید از یکی از زنان فعال انقلاب، خانم دباغ گفتند انقلاب به چنین بانوانی نیاز دارد که آنقدر شجاع و جسور بودند که زمانی مسئولیت مهم نظامی هم به آنها دادند. البته با دکترین ما در این رابطه کار ندارم، بلکه میخواهم به این نکته برسم که آنچه در تفکر جامع ولی فقیه مورد توجه است و به آن اشاره میشود یک زن قوی و مقتدر و شجاعی است که در عین حال مهربان است و به نقشهای خانوادگی هم اهمیت میدهد و نیازمند حمایت هم است.
به نظر روشن است که این سند میخواهد با هژمونی جهان مدرن در مورد خانواده مقابله کند، چراکه جامعه مدرن جامعهای لیبرال و فردگراست و این سند، سند خانواده است.
ایجاد جوامع تکفرهنگی پروژهای خط خورده است
- به هرحال ما آدمهایی هستیم که چه بخواهیم و چه نخواهیم به سمت مدرن شدن پیش رفتهایم، هم در بعد ذهنی و هم عینی، این سند که مقابلهکننده با جریان مدرنیته است تا چه میزان میتواند امکان وقوعی داشته باشد؟
به نظرم به جریان مدرنیته و تحول نمیتواند ربط داشته باشد. تمام دنیا شاخص و عرصه معارضه سنت و مدرنیته است. مدرنترین کشورها هم سنتهایی دارند که میخواهند آن را حفظ کنند؛ مثلاً در آلمان دستبندی هست که به دخترانی که میخواهند ازدواج کنند آن را میدهند و برای حفظ این سنت هم تلاش میکنند. اتفاقاً فضای فرهنگی پساساختارگرایی به سمتی رفته که این چندفرهنگی را آرام آرام بپذیرد، نه چون به آن علاقهمند است، بلکه نمیشود توجه نداشت. یکسانسازی فرهنگی و ایجاد جوامع تکفرهنگی پروژهای خط خورده است. ما نباید خود را ببازیم؛ مقابله با فضای مدرن و مقابله با آن نیازمند ابزارهایی است و این سند تنها یک سند کلی است و قرار نیست شقالقمر کند و تا تبدیل به خرده قانون، خرده سیاست، و اجرا و برنامه تربیتی در دست خانواده و رفتار نشود، تحولی ایجاد نخواهد کرد.
به عنوان نمونه آمده است تحکیم خانواده باید اتفاق بیفتد و سرمایه اجتماعی آن تقویت شود، که یکی از موارد آن فرهنگسازی و تقویت تعاملات اخلاقی است و در مجموعهای عظیم باید به سمتی برود که مردم را متوجه اخلاق کند و ما باید برای آن برنامهریزی کنیم و همه نیز در این میان مسؤولند؛ از رسانه گرفته تا آموزش و پرورش و حوزه و... . مثلاً قبل از اینکه سیل عظیم مبلغان مذهبی به سراسر کشور راه بیفتد، باید ایشان را متوجه کرد که از بحثهای مهمی که میتوانید به آن کمک کنید، بازسازی مسائل اخلاقی در میان مردم است و تا این اتفاقات نیفتد، آنچه سند به دنبال آن است، رخ نخواهد داد و تا ما ارزشها را به هنجار و عمل مردم تبدیل نکنیم، این اتفاق رخ نخواهد داد. اگر من به عنوان یک دولتمرد، وظایفم را روی کاغذ نیاورم و از زیردستهایم مطالبه نداشته باشم اتفاقی نخواهد افتاد. جهان مدرن در این زمینهها موفق بوده، چراکه از همه ابزارهای خود کمک گرفته و استفاده کرده است.
نیازی نیست دچار فرسایش پژوهش شویم
- به نظر شما به عنوان یک پژوهشگر اجتماعی، نهادهای پژوهشی چه وظایفی را در راستای این سیاستها برعهده دارند؟
به نظر من چندان نیازی نیست که در بسیاری از بندهای این سند دچار پژوهش و بعد فرسایش امر پژوهش شویم. در این زمینه پژوهشهای کمی صورت نگرفته؛ البته کافی نیست، اما لازم است که آنچه داریم به فرهنگ، هنجار، رفتار و عمل تبدیل شود. نگاه من به سند بیشتر از آنکه نگاه یک پژوهشگر باشد و ببینم از من چه میخواهد، عملگرایانه است. شاید سازوکار تبدیل سند به عملیات نیازمند کار پژوهشی باشد، اما من خودم را مخاطب این امر نمیدانم. وقتی این سند به من ارائه میشود، به عنوان یک مبلغ، یک فرد فرهنگساز و کسی که ممکن است نقشی در ایجاد یک هنجار داشته باشد و از حاکمیت مطالبهگر است، به آن نگاه میکنم.
ما محتاج مربیان و کنشگران فعالی هستیم که مردم را به سمت آموزش سواد خانواده هدایت کنند. ما نیازمند شبکه عظیم و به هم تنیده مجازی هستیم که فضای مجازی را پرکنند و با هنجارهای خانوادهگریز مقابله کنند؛ نیازمندیم که عرصه هنر را مشحون و مملو از آیتمهای خانوادهگرا کنیم. ببینید فلان خواننده زمانی که شعری حماسی در مورد ایران میخواند، مردم را تا چه حد تحتتأثیر قرار میدهد. اما در مورد ارزشهای خانوادگی جز در مورد عشق، چیزی نمیبینم که خوانندههای ما در مورد ارزشهای خانوادگی، تربیت و... خلق کرده باشند.
- یعنی شما نقش تغییرات حقوقی را هم چندان جدی نمیدانید؟
باکس این بخش باز شده و در سند وجود دارد. ما خانوادههایی داریم که دچار مشکل حقوقی هستند و اتفاقاً مقام معظم رهبری به خوبی و به حق اشاره کردند که باید متناسب با نیازها و مقتضیات جدید، حل و فصل دعاوی از طریق حکمیت، تأمین عدالت و... صورت گیرد. اینها حرفهای مهمی است که هرکدام برای دوایر مربوطه به عنوان یک سرفصل است که در مورد آن مطالعه کنند و مسائل مرتبط را استخراج کنند؛ اما این هم بخشی از مسائل جامعه را حل میکند و همه مسائل ما این نیست. حل مشکلات این عده مهم است، اما چند درصد خانوادهها با این مشکلات مواجهند، بیشتر خانوادههای ما خانوادههای معمولی هستند که باید برای آنها کاری فرهنگی، تربیتی انجام بگیرد.
- کلام آخر.
کاش میشد همه کسانی که برای جمهوری اسلامی دغدغه دارند طوری عمل میکردند که نیازی نبود خانواده به قدری دغدغه شود که بالاترین مقام سیاسی آن را به عنوان حساسیت عمومی تبدیل کند. اما حال که چنین اتفاقی افتاده، امیدواریم همه بتوانند به وظایف خود در مقابل این سند عمل کنند و آنقدر که مقام معظم رهبری به حساسیت خانواده توجه دادند، ما هم به آن توجه کنیم و بدانیم هرگونه تحول و تغییر مثبت یا منفی از خانواده شروع میشود.