سرکار خانم فریبا علاسوند از نخبگان علمی و چهرههای شناختهشده حوزه علمیه خواهران است. او پژوهشهای فراوانی در بخشهای مختلف علوم دینی داشته و دارد. او علاوه بر این، با تمرکز بر مسائل زنان، پژوهشهای قابل توجهی در این زمینه نیز داشته و در حال حاضر عضو هیأت علمی مرکز تحقیقات زن و خانواده وابسته به حوزه علمیه قم است. دکتر علاسوند که در فضای علمی حوزه خواهران تحصیل کرده و رشد یافته است، میتواند ارزیابی بهتر و دقیقتری از ساختار و عملکرد حوزه خواهران در این سالها داشته باشد. پایگاه خبری تحلیلی مهرخانه با ایشان در این زمینه گفت و گو کرده اند.
- سرکار خانم علاسوند! شما برای فعالان حوزه زنان و همینطور نخبگان حوزوی، چهره شناختهشدهای هستید. اما برای آغاز گفتگو و آشنایی بیشتر مخاطبان ویژهنامه با شما مایلم درباره فعالیتهای علمی و پژوهشی خودتان کمی توضیح دهید. شما از چه زمانی وارد حوزه علمیه خواهران شدید؟ چه فعالیتهایی داشتید و در حال حاضر در کجا مشغول هستید.
من سال 1362 وارد حوزه شدم و تا 6 سال اول در یک حوزه شهرستانی، حوزه الزهرا سلاماللهعلیها مسجدسلیمان فعالیت میکردم. این حوزه در آن سالها حوزهای موفق بود و مرحوم محمدینژاد و آقای حجتالاسلاموالمسلمین سید حسن ربانی که در حال حاضر مسئول مرکز خدمات حوزه علمیه هستند، بهترین اساتیدی که میتوانستند به این حوزه بیایند، را برای تدریس دعوت میکردند. در حقیقت سه حوزه بزرگ کشور شهید حقانی قم، حوزه آقای مجتهدی و حوزه آقای موسوینژاد مشهد مقدس، حوزه ما را به نوعی حمایت علمی میکردند و اساتید حوزه ما از این سه حوزه اصلی کشور بودند. طبیعتاً به دلیل اساتید مبرز و برنامهریزیهای درسی خوب و همچنین توجه و عنایتی که به مسئولان و اساتید حوزه به دلیل خلوصشان میشد، در مجموع آن حوزه، موفق بود. من هم در همان جریان قرار گرفتم و به نظر خودم، بیشترین بهره درسی خود را در همان سالها و آن حوزه بردم. چون اساتیدی که آن زمان داشتیم، طلاب را به نحوه تحصیل پژوهشمحور تشویق میکردند و در همان سالها تمام دروسی که میخواندم را از ادبیات عرب گرفته تا منطق و فلسفه و فقه و اصول، که تا آخر رسائل و بخش زیادی از مکاسب شیخ انصاری را در آن حوزه خواندم، بسیار با تحقیق و بررسی کامل، البته در توان خودم به عنوان یک طلبه جوان، پیگیری میکردم.
پس از ازدواجم در سال 1369 همراه همسرم به قم آمدم و در جامعهالزهرا سلاماللهعلیها مشغول به تحصیل و همچنین تدریس شدم. البته تدریس را از سال 1365 در همان حوزه مسجدسلیمان شروع کرده بودم و از ادبیات تا فقه و اصول، معالم و حلقه شهید صدر را تدریس میکردم. در جامعهالزهرا سلاماللهعلیها هم ادبیات، فقه، فلسفه، اصول، کلام، تفسیر، نهجالبلاغه و... را تدریس میکردم. بعد از اتمام کفایتین در جامعهالزهرا سلاماللهعلیها درس خارج را شروع کردم و از محضر اساتید خوبی هم بهرهمند شدم. همزمان با تمام این فعالیتهای علمی و تحصیلی، به فعالیتهای پژوهشی هم علاقهمند بودم و جستهگریخته انجام میدادم. حوزه مباحث زنان هم ازجمله دغدغههایم بود؛ بهخصوص اینکه از دهه 70، بحث زنان، بحث بسیار مهمی شد و طبیعتاً ضرورت داشت که با نگاه دینی هم وارد این عرصه شویم. در آن زمان، عمدتاً در این حوزه کارهای فقهی انجام میدادم و مباحثی مانند بلوغ دختران، حضانت، و... را کار میکردم. بعد از تأسیس مرکز تحقیقات زن و خانواده در قم، جذب آن مرکز شدم و بهطورکل فضای اشتغال خود را از جامعهالزهرا سلاماللهعلیها به این مرکز منتقل کردم. در این مرکز به عنوان عضو هیأت علمی - پژوهشی مشغول به فعالیت شدم.
یکی از عرصههای دیگری که در این سالها به آن توجه داشتم و از سال چهارم پنجم طلبگی، وارد آن شدم، فعالیتهای فرهنگی تبلیغی بود. در همه سطوحی که برایم مقدور بود، در این حوزه وارد عمل شدم. بخشی از فعالیتهای تبلیغی دانشگاهی در قالب مناظره بود و تا به امروز هم ادامه دارد. رشته تخصصی تحصیلی من فقه و رشته جانبی تخصصیام هم مطالعات زنان است و بیشترین جایی که در این زمینه در آن بهره بردم و استفاده کردم، مرکز تحقیقات زن و خانواده بود و به صورت کاملاً متمرکز در عرصه مباحث زنان به فعالیتهای پژوهشی و مطالعاتی مشغول شدم.
حوزه خواهران و برادران قابل قیاس با هم نیستند
- به عنوان یکی از نخبگان حوزه خواهران، چه ارزیابی از عملکرد حوزه خواهران نسبت به حوزه برادران دارید؟ آنچه که از منظر بیرونی در حوزه خواهران شاهد آن هستیم، افزایش کمی در تعداد حوزههای علمیه و طلاب خواهر است، ولی اینطور احساس میشود که به موازات این افزایش کمی، کمتر شاهد چهرههای شاخص و شناختهشدهای هم در فضای پژوهشی و هم در فضای تبلیغی و رسانهای هستیم. این توصیف را قبول دارید؟ یا ما کمتر میشناسیم؟ ارزیابی شما چیست؟
این قضیه ابعاد مختلفی دارد. اول اینکه حوزه مردان با حوزه زنان خیلی قابل مقایسه نیست؛ از این جهت که پیشینه حوزه مردان معروف و بزرگ است و به حدود هزار سال می رسد، طبیعی است که در طول این مدت زمان، افراد مختلف و شاخص علمی، در حوزه مردان خیلی بیشتر باشد. در حوزه زنان، صرفنظر از اینکه جستهگریخته برخی علمای بزرگ به دختران خود آموزش میدادند، سازمان حوزه زنان به حدود سال 55 برمیگردد؛ در بعضی مراکز مثل اصفهان و مشهد هم ممکن است حدود 10 یا 15 سال جلوتر از این باشد. یعنی این سابقه، سابقه طولانی نیست. بنابراین قیاس این دو صحیح نیست و طبیعی است که تعداد دانشآموختگان مبرز برادران از خواهران بیشتر باشد.
نکته دوم این است که تفاوتهایی در همین سالها بین حوزه زنان و مردان وجود دارد. نگاهی در این سالها در حوزه وجود داشت مبنی بر اینکه برنامهریزی حوزه زنان و مردان باید با هم تفاوت داشته باشد. این البته مبتنی بر منطقی است و با توجه به موقعیت زنان در خانواده، ازدواج، جایگاه اجتماعی طلبه خواهر نسبت به برادر و...، شرایطی را ایجاد کردند که از نظر کمی و کیفی تحصیلات خواهران با برادران متفاوت باشد. بخشی از تأثیرگذاری این تفاوت، بر توان علمی است. اگر 5 سال تحصیلی برادران را با خواهران مقایسه کنیم، مردان محتواهای علمیتری را کسب میکنند؛ چون دروس خواهران خلاصهتر شده و در زمان کوتاهتری هم ارائه میشود. این تغییرات البته در زمان تحصیل ما نبود و تقریباً از سال 75- 76 این اتفاق افتاد. این تغییر محتواهای درسی با توجه به اینکه طلاب خواهر به دلیل شرایط اختصاصی خود، نیاز به برنامهریزی متفاوتی دارند، سبب شد که بخشی از دروس و مباحثی که آقایان میگذرانند، برای خانمها حذف شود و این خود به خود توان علمی خانمها را مقداری تقلیل میدهد و خروجیها به لحاظ علمی با خروجی حوزه برادران قابل قیاس نیستند.
تحصیل برای زنان با تعلیق و تعویقی همراه است
نکته سومی که در این تفاوت علمی یا بروز آن قابل توجه است، به اتفاقات واقعی زندگی زنان برمیگردد که نمیتوان آنها را نادیده گرفت. طبیعی است که تحصیل برای زنان با تعلیق و تعویقی همراه باشد. زنان با ازدواج، فرزندآوری و... سالهایی در درس خواندنشان فاصله میافتد و همین موضوع میتواند بر توان علمی آنها یا زمان به نتیجه رسیدنشان مؤثر باشد. زنان نیازمند زمان بیشتری برای توانمندشدن هستند. یعنی علیرغم اینکه ورودی خانمها تعداد زیادی دارد، خروجیها به همان میزان نیروی کیفی ندارد.
مباحث تحصیلات تکمیلی زنان در حوزهها نوپاست
مسأله دیگر این است که در طلاب حوزه خواهران آنچه زیاد شده، سطح عمومی است و حتماً از سطح عمومی و یک دوره 5 ساله، نه محقق، نه مدرس، نه نیروی فعال اجتماعی و کنشگر قوی نتیجه میشود. این اتفاقها در سطوح بالاتر و تکمیلی رخ میدهد که سابقه مراکز تحصیلات تکمیلی حوزه زنان در کشور به جز جامعهالزهرا سلاماللهعلیها یا برخی حوزههای قدیمیتر که این دروس را ارائه میدادند، به 5- 6 سال نمیرسد؛ و این خیلی مؤثر است. مباحث تحصیلات تکمیلی زنان در حوزهها نوپاست و ما باید در آینده منتظر نتایج آن باشیم.
خیلی از طلاب مستعد جذب دانشگاه شدند
نکته دیگر هم این است که به دلیل خیلی از مشکلات مثل همین مقوله تحصیلات تکمیلی، خیلی از طلاب مستعد ما جذب دانشگاه شدند. یعنی بخشی از زنانی که در رشتههایی مثل فلسفه، کلام، فقه و مبانی حقوق و... رشد کردهاند، از حوزه شروع کردند، ولی الان به عنوان نیروی دانشگاهی شناخته میشوند و بخشی از اعضای قوی هیأت علمی دانشگاهها در گرایشهای مرتبط، از طلاب ما هستند و جزو طلاب حساب نمیشوند.
آخرین نکته هم این است که وقتی کمیتگرا میشویم، به کیفیت اعتنا و توجه کمتری میکنیم. توجه به اینکه افراد بیشتری وارد حوزه شوند، شرایطی ایجاد کرده که عموم حوزیان در حوزه خواهران کیفیت خود را کمابیش از دست داده و مسئولان حوزه از رده شورای سیاستگذاری حوزههای علمیه خواهران تا ردههای پایینتر درصدد تجدیدنظر در این امر هستند تا دوباره آن عمق و کیفیت در حوزه آموزش و پژوهش زنان تقویت شود و ما شاهد نیروهای قویتر زنان باشیم.
مطلب دیگر هم این است که خود به خود آقایان بیشتر پایشان به رسانه باز میشود و این شرایط برای زنان توانمند از نظر علمی مهیا نیست. مثلاً مجالس علمی زنان ضبط و منتشر نمیشود تا بعداً دردسترس قرار گیرد و شناخته شوند و مشخص شود چه نیروهای توانمندی در حوزهها داریم و همین باعث میشود که فعالیتهای علمی زنان هم به طور کامل منعکس نشود. یعنی شرایط بهتر از آن چیزی است که بازنمایی میشود.
- اشاره کردید که از سال 76-75 تغییر ساختاری در حوزه خواهران ایجاد شد. به نظر شما که هر دو ساختار را تجربه کردید، چقدر این تغییر لازم بود؟ این تغییر را مثبت ارزیابی میکنید؟
افرادی که این تغییر را ایجاد کردند قصد داشتند به حوزههای علمیه خواهران و رشد و توسعه تحصیلات زنان کمک کنند و در این شکی نیست. اینگونه تصور شد که برای ورود زنان به عرصههای اجتماعی نیاز به یکسری ملاکهای ارزیابی وجود دارد مثل مدرک. وقتی پای مدرک به میان آمد، خود به خود این نگاه ایجاد شد که افرادی که وارد حوزه میشوند، اینگونه مقایسه میکنند که اگر من دانشگاه بودم الان فلان مدرک دانشگاهی را داشتم. این نوع قضاوتها و مقایسهها باعث میشود که افراد به جای اینکه وارد حوزه شوند، به سمت دانشگاه بروند. به همین دلیل این تغییر ساختار را ایجاد کردند. همین موضوع مدرک تغییر بنیادینی در حوزهها ایجاد کرد. اینکه ما دنبال راهی متناسب با ذات و هویت حوزوی نبودیم که ورود طلاب را فراهم کند و مشارکت اجتماعی آنها را تسهیل کند، سبب شد که به الگوهای موجود مراجعه کنیم. الان به نوعی ذائقه تغییر کرده است و اگر بخواهیم به سیستم گذشته بازگردیم، بخش زیادی از متقاضیان ناراضی میشود. در حال حاضر فرد نمیپذیرد که به جای اینکه سه سال بخواند و سطح سه بگیرد و همتراز کارشناسی ارشد شود، بخواهد 5 یا 6 سال بخواند. این دائقه را تغییر دادهایم.
در سیستم سابق حوزه رسیدن به عمق درسی خیلی راحتتر و بهتر میسر میشد
یا فرض کنید در نظام گذشته برخی ضرورتهای اجتماعی نبود و دروسی مثل ریشههای انقلاب اسلامی، قانون اساسی، یا مباحث تربیتی و مشاوره، تازه وارد شده است. من شخصاً معتقدم در سیستم گذشته که ما در آن تحصیل کردیم، نه اینکه کامل بود، ولی رسیدن به عمق درسی خیلی راحتتر و بهتر میسر میشد و با شرایط زنان هم سازگارتر بود. من در آن نظام واقعاً اختیار داشتم. اگر شرایط زندگیام اجازه نمیداد، تکدرس انتخاب میکردم؛ اگر عقب میماندم، آنقدر استاد با تأنی تدریس میکرد و به عمق بها میداد که میتوانستم خود را با کلاس و درس همراه کنم، مثلاً ترمی را نمیرفتم و فلان بخش فلان درس را از دست میدادم، نه تمام واحد را. اما الان اگر فردی یک ترم حوزه نیاید، کل آن واحد با حجم عظیمی از کتاب را از دست میدهد. سرفصلها هم درین حد متکثر نبود. تکثر سرفصلها موجب سطحیخوانی میشود. در آن سیستم اختیار و انتخاب برای اینکه فردی زبده شود و خود را ارتقا دهد، امکان بیشتری داشت. البته نه اینکه آن زمان هم افراد همهجانبه پرورش مییافتند؛ اینگونه نبود. اما همه از نظر علوم دینی نسبتاً باسواد میشدند. البته توانایی و مهارت آنها در حوزه مسائل اجتماعی و... کمتر بود. یعنی هر دو نظام آموزشی محاسنی داشتند و ضعفهایی؛ اما محاسنی که این نظام دارد، نتوانسته در کنار محاسن آن نظام قرار گیرد.
استعداد زنان کمتر نیست
الان بهواقع برای منعطفبودن لازم نیست درس را سبک کنیم. سبک کردن دروس یعنی اینکه استعداد خانمها کمتر است؛ درحالیکه استعداد زنان کمتر نیست. این یعنی اینکه ما درسی را حذف میکنیم چون جنسیت در فهم آن مؤثر است؛ درحالیکه اینگونه نیست. بسیاری ثابت میکنند که جنسیت مؤثر در فهم نیست. برای لحاظ جنسیت در سیستم آموزشی، باید با توجه به شرایط و ویژگیهای زنان، برنامه از حالت برنامه خشک درسی که بسیار منضبط است، به این معنا که با شرایط محصل زن انعطاف ندارد، خارج شود. باید این اتفاق بیفتد؛ وگرنه شرایط تحصیلی برای طلاب زن نسبت به زمان ما آسانتر نیست. زمان بسیار زیادتر و شرایط سختتر، اما خروجی کمسوادتر است. من در طول 6 سال تا آخر کفایه و بخش زیادی از مکاسب را خواندم، ولی الان در سیستم فعلی فرد مستعد نمیتواند این کار را انجام دهد؛ چون سیستم این اجازه را به او نمیدهد. همه این شرایط باعث میشود که ما تمام این تغییرات را مثبت ارزیابی نکنیم. البته نگرش این نبوده که زنان در حوزه خواهران عقب بمانند؛ اتفاقاً هدف این بوده که حوزه آوانگارد و پیشرویی داشته باشیم؛ ولی به نظر من نشد.
تعداد مجتهدین بانو کم نیست
- در حوزه اجتهاد، شرایط خواهران چگونه است؟ آیا بانوان مجتهده به جز افرادی مانند بانو امین و بانو صفاتی نداریم؟ یا داریم، ولی برای جامعه شناختهشده نیستند؟
ما یک مجتهد جامعالشرایط داریم یعنی مجتهدی از نظر دینی، تقوایی، علمی و موهبتی؛ یک مجتهد مطلق داریم یعنی شخص در تمام ابعاد فقه، قدرت اجتهاد دارد و وارد شده است و رسالهای از اول طهارت تا آخر دیات و قصاص نوشته است. ازسویی مجتهد متجزی هم داریم که اغلب آقایان و خانمها در این زمره هستند. الان تعداد مجتهدین خانم در حد تجزی کم نیست، اما این خانمها جایی امتحان ندادند که مشخص شود مجتهد هستند. هیچ بانویی الان امتحان اجتهاد نداده تا از مراجع وقت اجازه اجتهاد داشته باشد. در خود قم حدود 7- 6 بانو هستند که من میشناسم و اگر امتحان اجتهاد بدهند، قطعاً میتوانند به عنوان مجتهد شناخته شوند.
- چرا این بانوان امتحان نمیدهند؟ انگیزهای ندارند؟
آن امتحان، امتحان سختی نیست، ولی اینکه چرا امتحان نمیدهند، گاهی فضا به این سمت نبوده و نیست. یک آقا پیش یک مرجع درس میخواند و کلاس او را میرود. آن مرجع او را رصد میکند و ممکن است در انتها برگه اجازه اجتهاد به او بدهد. اما آیا خانمها در معرض این امتحان هستند؟! نیستند. ازطرفی خانمها هم همیشه احتیاط بیشتری دارند. شاید جرأت و جسارت اینکه وارد این عرصه بشوند را نداشتند. ازسویی ثمرات اجتهاد بانوان معرفی نشده است. اینها خیلی مهم است. ثمره اجتهاد فقط این نیست که شخص مرجع میشود، گاهی اوقات حرفش معتبر میشود. این ثمرات وقتی تبیین نمیشود، انگیزه هم خود به خود کم خواهد شد. همچنین در یک فضایی وقتی بزرگترها این کار را انجام نمیدهند، افراد بعدی اگر بخواهند چنین کاری کنند، در معرض اتهام نانوشتهای هستند که میخواهند خود را نشان بدهند. یعنی اگر خانمی وارد این فضا شود، منممنم از او تعبیر میشود؛ درحالیکه چنین فضایی و برداشتی در حوزه برادران نیست. این جهات نقش دارد و شاید اگر از تعدادی از خانمها خواسته شود که در امتحان شرکت کنند و حوزه برای آن برنامهای بریزد، بالاخره توان علمی خانمها هم کشف خواهد شد و برای پیشبرد حوزه بد نیست.
ایجاد دیالوگ فقهی میان مجتهدین خانم و آقا؛ از ثمرات اجتهاد بانوان
- آنچه که کف جامعه در حوزه دین و دستورات دینی با آن ارتباط برقرار میکند، مربوط به احکام میشود. احکام بانوان به هر حال پیچیدگیهای خاص خود را دارد. شاید گاهی به عنوان فردی غیرمطلع از ساختار اجتهاد به این احکام مخصوص بانوان نگاه کنیم، این برداشت را داشته باشیم که احکام با نگاهی بیرونی نوشته شده و مجته درک مستقیمی از وضعیت مثلاً دماءثلاثه یا شرایط جنابت در زنان و... نداشته است. شما این را قبول دارید؟ به نظر شما فعالیت زنان در عرصه اجتهاد تا چه حد میتواند در احکام مربوط به زنان مؤثر باشد؟
من این ذهنیت را به این کیفیت تأیید نمیکنم که چون این مسائل مسائلی زنانه بوده نه مردانه، آقایان نتوانستهاند از آن درکی داشته باشند. استنباط و اجتهاد روش معینی دارد که در آن روش، منابعی وجود دارد و تجربه شخصی فقیه نیستند. این منابع، آیات و روایات است و فقیه اگر بخواهد کار فقاهتی انجام دهد، نمیتواند بر مبنایی غیر اینها نظر دهد. در برخی مسائل زنان، مثلاً روایت داریم که خانمی کنیز خود را نزد یکی از ائمه علیهمالسلام فرستاده بود و سؤال شرعی خود را درباره دماءثلاثه پرسید. آن کنیز بعد از گرفتن جواب، موقع خارج شدن از خانه امام معصوم علیهالسلام میگوید انگار یک زن بود؛ آنقدر خوب متوجه شد و توضیح داد. درحقیقت منشأ این علم، علم غیب الهی است که در اختیار معصومین علیهمالسلام قرار داده شده است. البته در موضوعشناسیها تجربهزیسته زنان تأثیر دارد و طبیعتاً اینکه فقها از این تجربه بهگونهای باخبر شوند، در موضوعشناسی کمککننده است اما در عین حال یکی از ثمرات اجتهاد بانوان را همین میدانم؛ اینکه درواقع گفتوگو و دیالوگ فقهی که همواره فقها در طول تاریح از آن بهرهمند شدند، میان بانوان مجتهد و آقایان مجتهد ایجاد شود؛ نه به این معنا که لزوماً بنشینند و با هم بحث کنند، بلکه مثلاً کتابی نوشته شود و به دست فقیهی برسد. این گفتوگوها و دیالوگهای علمی در این زمینه در بسیاری جهات مؤثر است، اما اینکه زنان اجتهاد کنند، لزوماً به نتیجه دیگری برسند، اینگونه نیست.
- در حال حاضر چقدر امکان تحقق رشد مجتهدین بانو و ایجاد این دیالوگ وجود دارد؟
درحال حاضر هیچ. یعنی برنامههای فعلی به این سمت نیست. تغییر برنامهها به سمت اجتهاد بانوان غیر از مقدمات و تمهیداتی که نیاز دارد، چند کار اصلی نیز احتیاج دارد. اول اینکه اگر بنا باشد این اتفاق در حوزه خواهران رخ دهد، باید اقتضائات علمی آن فراهم شود. یعنی برنامه درسی به سمت اجتهاد، در کنار برنامه رایج وجود داشته باشد و در حوزههای معروفی که امکان آن وجود دارد مثل قم، مشهد، اصفهان و تهران، این برنامه در دستور کار قرار گیرد. در وهله اول نیاز به این برنامه آموزشی داریم و با دروس فعلی به آن نقطه نخواهیم رسید. نکته دیگر اینکه افرادی که میخواهند در این بستر و شرایط جدید علمی قرار گیرند، قطعاً به دلیل اینکه مسیر اجتهاد مسیر سختی است و تحصیل در آن بسیار مشکل است، نیاز به حمایتهای ویژه دارند. مسأله بعد هم این است که رویکردی که در حوزه در چند سال اخیر پدید آمده و مسیر خوبی هم هست که آموزش پژوهشمحور داشته باشیم، برای مسیر اجتهاد ضروری است. زمینههای تدریسهای قوی برای این افراد باید فراهم شود. اگر مدرسینی که وارد حوزه خواهران میشوند ضعیف باشند، شاگرد قوی تربیت نخواهد شد.
- چقدر امیدوار به ایجاد تغییرات در حوزه خواهران و رشد کیفی آن هستید؟
شورای سیاستگذرای حوزههای علمیه خواهران با پشت سر گذاشتن حدود 2 دهه از فعالیت خود و عبور از مرحله آزمون و خطا، وارد مرحله جدید شده و با توجه به اراده جدیدی که برای رشد و گسترش هرچه بیشتر حوزههای علمیه پدید آمده، امیدواریم ازین به بعد شاهد پیشرفتهای کیفی در حوزه زنان باشیم. در حال حاضر من نسبت به سالهای قبل در این زمینه امیدوارتر هستم. در مرحلهای مرکز مدیریت حوزههای علمیه خواهران به رشد کمی توجه داشت اما الان رویکرد عوض شده و رشد کیفی در دستور کار قرار دارد.