به گزارش روابط عمومی مرکز تحقیقات زن و خانواده، کرسی ترویجی «انباشت و تحول مفهومی واژگان قرآنی درباره خانواده در تفاسیر: بررسی موردی قوامیت و نشوز» با ارائه سرکار خانم دکتر فریبا علاسوند، عضو هیئت علمی مرکز تحقیقات زن و خانواده، یکشنبه ۱۳ اسفند96، در این مرکز برگزار شد.
در این نشست، حجتالاسلام والمسلمین سیدحمید جزایری، استادیار جامعه المصطفی العالمیه، به نقد و بررسی این موضوع پرداخت.
دکتر علاسوند در ابتدا با اشاره به مدل نگارش مقاله، گفت: این مقاله به همراه یک مقاله دیگر، حاصل تحقیق یک سالهای است که روی حدود صد عنوان تفسیر انجام شده است. نزدیک به 60 رفرنس دارد.
وی در توضیح عبارت «انباشت و تحول مفهومی» اظهار داشت: کلمه انباشت مفهومی را از متنی درباره متون انتقادی به نگرشهای مفسرین و فقهای اهل سنت، از کتابهای ابوزید استخراج کردم. اینجا فقط آن را استفاده میکنم و محتوایی که از آن مدنظر است با چیزی که ابوزید میگوید، خیلی متفاوت است.
گاهی معنایی که در شرح یک کلمه آمده، به مراتب شدیدتر از معنای موضوع له لفظ است
ایشان مراد از انباشت و تحول مفهومی را تراکمالمعنایی دانست که روی الفاظ قرآنی در طول تاریخ تفسیر رخ داده است و افزود: این امر باعث شده ادبیات «خانواده» تا حدی از معنای موضوعله الفاظ خودش، حداقل در تلقی ذهنی مفسران و تأثیری که در جامعه اسلامی گذاشتهاند، فاصله بگیرد. گاهی اوقات انباشت نبوده، ولی منجر به تحول مفهومی یا مصطلحی شده است. بیشتر این اتفاقات در کتابهای اهل سنت رخ داده و در کتب شیعه کمتر بوده است. گاهی معنایی که در شرح یک کلمه آمده، به مراتب شدیدتر از معنای موضوع له لفظ است. گاهی هم مضمون مورد نظر نویسنده که ناشی از بافت فرهنگی، اجتماعی اوست به شدت تکرار یا ترجیح داده میشود یا معنای دیگری که میتواند این معنای اول را تلطیف کند، مورد غفلت قرار میگیرد.
در ۱۵۰ سال اخیر تغییر رویکردی در بهکارگیری تعابیر در تفسیر آیات خانواده رخ داده است
عضو هیئت علمی مرکز تحقیقات زن و خانواده با اشاره به روشن شدن برشی در تاریخ تفسیر اظهار داشت: بین تفاسیر 150 ساله اخیر و تفاسیر قبل از آن، برشی جدی رخ داده است. ما به طور قاطع میتوانیم بگوییم که در ۱۵۰ سال اخیر تغییر رویکردی در بهکارگیری تعابیر در تفسیر آیات خانواده رخ داده است. درباره انباشت مفهومی صرفا و صرفا کار من بررسی ادبیات مفسرین است و اینکه در پس ذهن آنها چه چیزی وجود داشته، الزاماً مورد بحث نیست. میخواهم تغییر رویکردی این ادبیات و کلماتی را که برای شرح مفهومی استخدام میشوند، بررسی کنم.
قدمای اهل سنت، از کلماتی مانند استبداد، مالکیت، سلطه، عامرین و ناهین و مسیطرین و مسلطون در بیان معنای قوامیت استفاده کردهاند
وی افزود: معمول مفسران (مفسران که میگویم غالبا مفسران اهل سنت است) تا قبل از 150 سالة اخیر، از کلماتی مانند استبداد، مالکیت، سلطه، عامرین و ناهین و مسیطرین و مسلطون در بیان معنای قوامیت استفاده کردهاند. قوامیت به خصوص قوام وقتی با «علی» در گزارههای دینی آمده است، همین معنای السلطه و استبداد را میرساند به همین جهت مجدد بررسیهای مفصلی روی دو دسته از منابع انجام دادهام، یکی کتابهای لغت و دیگری کتب حدیثی که متضمن واژه قوامیت بوده یا از مشتقات این واژه استفاده کردهاند. در کتب لغت، «قیم» به معنای کسی دانسته شده که شخص یا گروهی را سیاست کرده و به امور آنها قیام و اقدام میکند. قیم و قوام بر همسر هم آمده که به معنای کسی است که قیام به شئون زوجه میکند و متکفل امور اوست. قوام به ستون و تکیهگاه معروف است. یکی از آن چهار معانی آن، به پاخاستن اختیاری است و اینکه بعضیها گفتهاند وقتی با «علی» متعدی میشود، متضمن معنای اقتدار است، در ادبیات لغوی نیامده است و اگر هم در جایی مثلا در مفردات راغب اشارهای به این بحث شده، واژههایی مثل سلطه و تأدیب و استبداد و مالکیت و اینها که در کتابهای تفسیر آمده، در این واژه نیامده است. این واژه در بررسی حدیثی از 263 مرجع، (بدون حذف موارد تکراری) به دست آمده است. در 123 مورد قوام با «علی» به کار رفته که باز هم به معنای اقدام و قیام به امر معنا شده است. درباره قوامون روایاتی داریم که در آن مضمون آن حدیث به آیه قوامون علی النساء، استدلال شده که 111 مورد را به طور دقیق مطالعه کردهام. اینها در سه عنوان قابل دستهبندی بودهاند که یک دسته قوامیت مردان را به انفاق بر زنان معنا کرده، دسته دوم قوامیت را به این معنا که ضمام طلاق به دست زنان نیست. دسته سوم شأن نزول است که اگر مرد همسر خودش را از باب تأدیب کتک زد، زن حق قصاص آن را ندارد که این شأن نزول برای آیه الرجال قوامون علی النساء به جز در دو سه مورد، بقیه موارد همه در کتابهای اهل سنت آمده و در کتب شیعه به آن اشاره نشده است. در کتاب مکارم الاخلاق آمده که پیامبر بعد از اینکه فرمودند بهترین مردان کسانی هستند که به خانواده خود محبت میکنند و به آنها ستم نمیکنند، به آیه الرجال قوامون علی النساء استناد شده. پس واژه قوامیت در لغت و حدیث با این کلماتی که در تفاسیر آمده که من الان استناداتش را ذکر میکنم، معنا نشده.
کلمه فضل خودش دقیقا به معنای زیادت است
ایشان در ادامه و با اشاره به کلمه فضل گفت: فضل در اینجا به معنای زیادت است. کلمه فضیلت به معنای درجه و رفعت آمده و تفضیل هم به معنای برتری دادن کسی بر دیگری، اما کلمه فضل خودش دقیقا به معنای زیادت است. در بعضی از تفاسیر مفسرین شیعه این را به معنای تکالیف و وظایفی که خدا برای مردان در نظر گرفته و در قرآن آمده، معنا کردهاند که طبیعتاً اگر بر کسی تکلیفی میکنند به این معناست که یک تَهیُع و استعداد ذاتی پیشاپیش برای آن مطلب وجود دارد.
تعابیری که مفسران درباره قوامیت استفاده کردهاند، به شدت رادیکالتر از چیزی است که در کتابهای لغت و حدیث آمده است
وی افزود: تعابیری که مفسران درباره قوامیت استفاده کردهاند، به شدت رادیکالتر از چیزی است که در کتابهای لغت و حدیث آمده است. مثلا در تفسیر مقاتیل ابنسلیمان که اولین تفسیری است که تقریبا در اختیار ماست در سنه 150، تعبیر آمده است که مردان بر زنان مسلط هستند که تا آنها را ادب و تربیت کنند؛ یعنی پیشفرض تمام این کلمات این است که زنها نیاز به تأدیب و تربیت دارند و مردها لابد افراد کمال یافتهتری هستند. محمد ابنجبیری طبری قوامون را به اهل قیام بر زن در تأدیب زن و وادار نمودنش به انجام تکالیف الهی اعم از حقوق الله و حقوق شوهر دانسته است؛ یعنی ملزم کردن به مثلا خواندن نماز و گرفتن روزه و .. و اینها را جزء دامنه قوامیت تعریف کرده است. در تفاسیر دیگر مثلا تفسیر طبری، عدم اطاعت زنان از مردان را به طور مطلق مجوز کتک زدن زنان شمرده؛ یعنی نه فقط بحث خودداری از تمکین و انجام امور زناشویی. تعبیر دیگری که در کتاب آمده الاخذ علی ایدیهن است که در کتابهای لغت خیلی صریح ندیدم و با بعضی از عربزبان صحبت کردم، گفتم به نظر میرسد این کلمه به معنای کنترل است. گفتند دقیقاً همین است؛ الاخذ علی ایدیهن؛ کنترل کردن فرد معنا میشود.
دکتر علاسوند ادامه داد: سمرقندی در تفسیر دیگری مربوط به سنه 400 هجری، قوامون را به امراء ترجمه کرده است، زمخشری از واژههای آمرین و ناهین، والی و رعیت و مسیطر و مرحوم طبرسی هم کلمه تسلط را برای بیان معنای قوامیت استفاده کرده است. الان نمیخواهم بگویم این معانی خیلی خوب است یا خیلی بد. بحث این است که آن چیزی که در لغت آمده، به مراتب کمتر از این اصطلاحات و کلماتی است که در این تفاسیر به آن اشاره شده است. وقتی این معانی کلمه قوامیت را کنار معانی و کلمات و مصادیقی که در تبیین معنای فضل آمده است، میگذاریم قضیه مقداری غلیظتر میشود؛ مثلا در باب اینکه فضل چیست میبینیم که با توجه به شرایطی که مفسر داشته، مصادیق متعددی برای این فضل آمده است. کلمه فضل در قرآن عبارتی مجمل است. معین نشده است «بما فضل الله» در چه چیزی است. حداقل در تتبعی که در روایات داشتهام، روایتی که دقیقا گفته باشد که معنای فضل چیست، پیدا نکردم. حتی آن چیزی که مرحوم علامه طباطبایی آوردهاند که فضل به معنای توان عقلانی است، در روایت نیست(البته در مقام رد نیستم). بعضیها گفتهاند قدرت جسمانی بیشتر، این هم در روایت نیامده است یا غلبه احساس در زن و غلبه تعقل در مرد که برخی این را منظور از فضل الله گرفتهاند و خب این هم در روایات نیامده است؛ یعنی ببینید روایتی که به عنوان روایت تفسیری ذیل این آیه به آن استناد شده باشد، در بحثهای روایی ما نیامده است.
تفاوت در توان عقلانی یا جسمانی در باب معنای فضل، حاکی از اعمال سلیقه ذهنی مفسران است
ایشان صرفنظر از بحث دلالت و سند، تفاوت در این توان عقلانی یا جسمانی را حاکی از اعمال سلیقه ذهنی مفسران در بیان معنای فضل دانست و اظهار داشت: مثلا بعضی از تفاسیر فضل را عمدتاً حسن رای، حسن تدبیر و مثلا حسن عقل گفتهاند و این در تفاسیر اهل سنت به مرور زیاد شد؛ مثلا طبرانی به فهرست قبلیای که بوده چیزی به نام بهره بردن مردان از غنایم جنگی را اضافه کرده است؛ یعنی مردان چون بهرهای از غنایم جنگی دارند که زنان ندارند، فضیلت دارند و توضیح ندادهاند که این چه ارتباطی با بحث دارد. (بحث ادبیات و مفهوم است و فقهی نیست) این که چگونه در برای فهم معنای فضل بهره بردن از غنائم جنگی در ذیل این معنا آمده خودش به نوعی به تراکم معنا بر کلمه میافزاید. در تفسیر مکی بن حموش، جده العقل، تمییز، انفاق، سوق المهر و الجهاد و الجواز الشهاده کله فضل علیه رجل علی الامرءَ، اینها به عنوان فضیلتهای مردان بر زنان آمده است. در بعضی از تفاسیر ولایت و امامت و خلافت و انفاق مردان بر زوجات جزء معنای فضل آورده شده در حالی که بما انفقوا خودش جداگانه آمده است. زمخشری علاوه بر اینها توانایی مردان در اسبدوانی و تیراندازی را در معنای فضل ذکر کرده است و تفاسیر بعدی به مرور توانایی مردان در خطاطی و نوشتن، مسابقات، سخنرانی، خطبهخوانی را اضافه کردهاند.
وی افزود: فخر رازی عناصر تکوینی و عناصر شرعی را جداگانه بررسی کرده و در هر دو عرصه میگوید مردها مقدماند و برتری دارند. در واقع تمام احکام متفاوت مردان و زنان را به عنوان فهرست برتریهای شرعی معنا کرده و مواردی را به عنوان عناصر حقیقی و توانمندیهای برتر مرد بر زنان شمرده و اصراری هم در بین این تفاسیر هست که اینها استثناءبردار نیست و همه مردان بر همه زنان در همه این امور مقدماند. الگوی طرح بحث فخر رازی بعدها مبنایی برای سایر مفسرین شد و همین را ادامه دادند. ثعالبی کلمه استبداد را اضافه کرده و گفته است قیام بر چیزی یعنی استبداد در دقت راجع به آن و حفاظت از آن. اینها تعابیری است که به نوعی انباشتگی در مفهوم سلطه را بر واژه قوامیت نشان میدهد.
تفاسیر عرفانی ادبیات متفاوتی دارند
ایشان ادامه داد: تفاسیر عرفانی ادبیات متفاوتی دارند. شاید از این منظر که آنها جهان را مظهر تجلی خداوند میدانند و به وحدت وجود قائل هستند، این تعابیر را در آنها نمیبینیم. مثلا قشیری در تفسیرش که قدیمی هم هست، به وضوح تصریح میکند که اینها آدابالمعاشرت هستند. اگر کسی قوام بر دیگری میشود به نوعی در خدمت اوست. فخر رازی هم در جایی دو تفسیر متضاد دارد. نمیخواهم استنادی به حرف ابوزید کنم، ولی به نظر میرسد که جریانهای انتقادی بیدلیل شکل نگرفته است. ابوزید معتقد است که در نقد گفتمان دینی دچار تأویلهای متضاد هستیم.
عضو هیئت علمی مرکز تحقیقات زن و خانواده دو شأن نزول برای آیه قوامیت عنوان کرد و گفت: مردی دخترش را پیش پیامبر میآورد و عرض میکند که من کریمه خودم را به این مرد تزویج کردم، ولی او دختر من را به این روز انداخته و کتکش زده است. پیامبر طبق این نقل میفرماید او هم برود بزند، حق قصاص دارد. پدر و دختر از محضر پیغمبر با رضایت خارج میشوند و آیه نازل میشود و پیغمبر میفرماید ما چیزی اراده کرده و خدا چیز دیگری و این زن حق قصاص ندارد. شأن نزول دوم برای امسلمه است. از پیامبر میپرسد چرا سهمالارث ما زنها متفاوت است و ...که آیه نازل شد که الرجال قوامون علیالنساء بما فضل الله و ما انفقوا. بعد پیغمبر ادامه دادند که بهرحال مردان مسئولیت انفاق بر زنان را بر عهده دارند و لذا سهمالارثشان متفاوت است. فخر رازی براساس این شأن نزول تغییر جهت میدهد و حرفهای دیگری میزند، درحالی که حق تمکین گستردهای برای مردان قائل میشود و اصرار دارد که بگوید این کتک خوردن به خاطر تخلف زن از امور زناشویی است، ولی در این جا میگوید پیامبر دارد مجموعة منتظم خانواده را متذکر میشود و در ازای هر فضلی برای یک طرف، فضلی برای طرف مقابل وجود دارد و این کاملا تفسیر و تعریف متفاوتی است.
ایشان تاکید کرد: حرف من استخدام کلمات در بیان یک مضمون قرآنی است. این استخدام در بیان قوامیت دچار تورم و تراکم است؛ آن هم به سود ادبیات سلطه که این باعث شده دامنة قوامیّت هیچ وقت با توجه به قرائن داخلی آیه کشف نشود. از آیه برمیآید قوامیت بر زنان است نه بر خانواده، ولی در تفاسیر و ترجمه قوامیت بر خانواده هم معنا کردهاند.
فربگی و تورم در مفاهیم درباره کلمه نشوز هم وجود دارد
وی درباره کلمه نشوز گفت: آن را با کلمات وابسته به خودش؛ یعنی وعظ و هجر و ضرب بررسی کردهام. در بررسیهای لغوی کلمه ضرب با قرینه به معانی مختلف به کار رفته است، اما در تفاسیر تقریبا همه تفاسیر شیعه به آیه ضرب که رسیدهاند به سمت بحثهای شاید ایجابیتر رفتهاند؛ مثلا اینکه ضرب چگونه نباشد یا باشد و زدن را معنا گرفتهاند. اینکه زدن یک نوع خشونت است و ممکن است فرد در خشم و غضب در وضعیت عصبی قرار گیرد که ستم کند و برای همین چگونگی را موردتوجه قرار داده و برایش قیودی نهادهاند. اولین بار در تفسیر شیعی استناد شده به حدیث امام باقر(ع) که این زدن به چوب مسواک باشد، اگرچه خود مفسر هم تاکید میکند که این روایت ممکن است روایت ضعیفی باشد. از آن طرف روایات متعددی را هم ذکر میکنند که رحم بر همسران و مهربانی با آنان جزء اخلاق پیامبران است. انگار خواستهاند این فضا را تلطیف کنند. تفاسیر اهل سنت عمدتا چنین نیست؛ مثلا در طبرانی کتک زدن زن را به کتک زدن فرزند تشبیه و موکول به اراده و تشخیص مرد کرده است؛ یعنی هر طور و هر چقدر که تشخیص بدهد. در تفسیر فارسی روضالجنان اینطور آمده است «وضربهن» آنگاه بزنید ایشان را، زدنی که به قاعده باشد بر وجه تأدیب چنان که عیب و نقصانی بر ایشان نیاید. از اسماء بن ابیبکر نقل کرده که به رفتار صحابی پیامبر استناد شده، مثلا گفته شده من چهارمین زن زبیر بودم؛ چون بر ایشان عصبانی میشد، چوب مشجب بر آنها میزد و میشکست. مشجب سه پایهای بوده که رویش مثل کرسی چیزی میانداختند، یعنی این مصداقِ با صندلی زدن را مصداق زدن گرفتهاند. در تفسیر طبری این قصه خیلی جدی است و آنقدر از صحابه روایت آوردهاند که به پیامبر اصلا نمیرسد. این در حالی است که درباره همین آیه الرجال قوامون علی النساء بما فضل الله در کتابهای اهل سنت روایتی از ابن عباس که شاگرد امام علی علیهالسلام بوده است، نقل شده که از حضرت پرسیده شما قوامون را چه میفهمید، ایشان میفرمایند من قوامون را اینگونه اجرا میکنم که آنچه از حقوق بر عهده زنم دارم همه آن را تمام و کمال نمیخواهم و اینگونه فضل خودم را نشان میدهم، اما تعابیر اهل سنت چنین نیست. در بعضی از این درباره واژه هجر کمتر این اتفاق افتاده است، اما اینکه میگویم انباشت به این دلیل است که بعضی از مفسرینی که جایگاه دارند این تعابیر را به کار بردهاند و این تعابیر به مرور در تفاسیر مانده است.
تفاسیر ۱۵۰ سال اخیر، پاسخگوتر و با ادبیات مداراجویانهتر قوامیت و نشوز را معنا کردهاند
دکتر علاسوند گفت: درباره مفهوم ضرب در تفاسیر متأخرین از مفسرین شیعه مثلا در تفسیر نمونه برای توجیه عبارت ضرب در قرآن آمده است بعضی از زنان مازوخیست هستند و از اینکه آنها را بزنند لذت میبرند که البته این خودش جای بحث دارد که اگر کسی لذت میبرد، چطور میتوان تأدیبش کرد چون حتما به کار خلافش ادامه میدهد تا این اتفاق مرتب برایش تکرار شود. همین مطلب را مصداق انباشت میدانم چون در تفسیر احسن الحدیث که بعد از نمونه نوشته شده تبدیل به یک عبارت دیگر شده است. نویسنده کلمه برخی را برداشته و نوشته بیماری زنانهای وجود دارد به نام مازوخیسم که زنان باید حتما کتک بخورند! اینگونه نگاه کنیم بالاخره در طول تاریخ معانی عوض میشود.
ایشان در ادامه گفت: تفاسیر قبل از 150 ساله اخیر متمرکز بر ادبیات سلطه و مالکیت و استبداد بوده و مصادیق هم عرفی در تفسیر قرآن اشراب شدهاند. در 150 ساله اخیر مسئله متفاوت است. تفاسیر در صدد تغییر وضعیت اجتماعی زندگی زنان و دنبال ایجاد کردن فرهنگ متفاوت هستند. حواسشان به شبهات بوده است و در واقع این تفاسیر، به نوعی تفاسیر پاسخگو هستند و یا صریح و کنایی به این سوالات جواب میدهند ادبیاتشان نرمخویانهتر و حمایتگرانهتر است.
علامه طباطبایی بیش از مفسرین اهل سنت کوشیده است که مبتنی بر قرائن داخلی کلمه، این تعابیر را به کار ببرند
وی افزود: جریان انتقادی نسبت به تراث، الازهر و سلطه فهم سنتی از قرآن، در کشورهای عربی رخ میدهد. بعد از الاعمالالکامله و شاگردان عبدو، بلاغی، مراغی و سیدقطب میآیند. نیز در بین علمای شیعه علامه طباطبایی که اینها تفسیرهای متفاوتی را بنیان میگذارند. بدون تعصب میتوان گفت علامه طباطبایی بیش از مفسرین اهل سنت کوشیده است که مبتنی بر قرائن داخلی کلمه، این تعابیر را به کار ببرند، ولی به هر حال دیدگاههای کلی ایشان در فهم آیات بیتاثیر نبوده و نگرشهای کلامی و فلسفیشان را در تفاسیر آوردهاند.
سیدقطب میگوید قوامیت یعنی اقدام به امور وابسته به حمایت و مراقبت و تأمین مداخل و کنترل مخارج
ایشان ویژگیهای تفسیر بلاغی را برشمرد و گفت: این تفسیر عبارت تنقیصی ندارد و معمولا کنار اینکه میگوید مرد مسئولیت تأدیب دارد، تثقیف و بالابردن آگاهی زن و اصلاح شئون وی را نیز آورده است. همچنین تفاوتهای طبیعی و ارجاع این نظام حقوقی متفاوت طبیعی، در این تفاسیر وجود دارد. سیدقطب معمولا یا به صورت تبیینی یا به صورت کارکردی میگوید این تفاوتها به این مسئله برمیگردد و به تعبیر من قیام «بر» در معنای قوامون، به قیام «برایِ» تبدیل شده است. او میگوید قوامیت یعنی اقدام به امور وابسته به حمایت و مراقبت و تأمین مداخل و کنترل مخارج. نفی قوامیت برای زن را به معنای رفع کلفت و رفع مشقت میگیرد؛ چون زن به خاطر مسئولیتهای بارداری و... نمیتواند این مسئولیت دیگر را به عهده بگیرد. گاهی اوقات یک سری قواعد عقلانی را در تبیین این مفهوم حقوقی به کار گرفتهاند. سیدقطب معتقد است همانگونه که وجود قیم در هر مؤسسه دیگری به معنای نادیده گرفتن اشخاص دیگر یا تحقیر و الغای شخصیت آنان نیست، قوامیت مرد هم نباید به الغای شخصیت زن در خانه، اجتماع و وضعیت مدنی او منجر گردد. این معلوم و مشهود است که زنی که بسان بردگان کتک میخورد کریم نمیشود و انسان غیرکریم، فرزند کریم تربیت نمیکند بر همین اساس بنای قرآن تأدیب با کتک زدن نمیتواند باشد؛ لذا با این تعابیر سعی بر تلطیف داشتهاند.
دکتر علاسوند در پایان سخنان خود اظهار داشت: بررسی تفاسیر نشان میدهد رویکردهای اصلی مفسران در نوع تفسیر آنها مؤثر بوده است. آنها متأثر از شرایط زمانی و مکانی خودشان با استفاده از مصادیق و مثالها و با استفاده از کلماتی که شاید در تلقی عرفی آن روز برای همگان معانی مثلا منکرهای نبوده، این تعابیر را به کار بردهاند که البته اعتقاد ندارم در همان زمان هم این تعابیر برای همه مردان و زنان بد نبوده است کما اینکه مثلا ما میبینیم کسی مثل امسلمه که از همسران پیامبران اکرم(ص) هست، انسان زیرک و فتنی است. در همه جوامع زنهایی بودهاند که این تعابیر را برنمیتافتند.
در عمل روح حاکم بر مقاله قضاوتی و جانبدارانه است
حجتالاسلام والمسلمین جزایری در نقد مطالب دکتر علاسوند اظهار داشت: نکته اول علیرغم گفتار خانم دکتر که فرمودند در مقام توصیف هستند نه قضاوت، باید گفت در عمل روح حاکم بر مقاله قضاوتی و جانبدارانه است و با یک پیش فرض است که این را بعدا به عنوان یک نقد عرض میکنم. و نوع حتی نوع تعابیر محقق محترم از گزارش قبلیها و بعدی ها، آنهایی که مثلا ضربه زدن را لا علی الشرط میدانند و یا مشروط نوع گزارش ناخودآگاه متفاوت بود بنابراین صرف توصیف نیست بلکه نوعی ارزش گذاری هم در او بود البته عرض کردم هم در مقاله صفحه چهار و هم در گفتارشان فرمودند هدف فقط توصیفی است.
وی افزود: وقتی شما از یک واژه استفاده میکنید، نمیتوانید بگویید من این واژه را میآورم، ولی لوازم و فرهنگ آن را نمیآورم؛ در واقع این به نوعی نقض خود مقاله است. در مقاله آمده است قدما کلمه استبداد را به همین معنای خشونت منفی به کار بردهاند، ولی من کلمه انباشت و تحول مفهومی را که شخصی در یک فرهنگ و با یک مبانی خاص و لوازمی است برداشتهام با معنای خودم به کار میبرم. ممکن است شما بفرمایید این تعبیر، تعبیر زیبا و قشنگی بود و انتخاب کردم. این را در نظر داشته باشیم که نمیتوانیم بین استفاده از واژهها و آن لوازم و مبانی پشت پرده آن تفکیک کنیم.
آیا این تأثیرپذیری به نحو امکانی است یا وقوعی؟
ایشان با اشاره به نقل محقق در تاثیرپذیری مفسران در طول تاریخ گفت: آیا این تأثیرپذیری به نحو امکانی است یا وقوعی؟ در برخی صفحات مقاله درباره امکان دخالت عناصر محیطی و شرایط در فهم متن سخن رفته است، این حرف درستی است، امکان تاثیر دارد، ولی صرف ادعای امکان، مشکلی را دوا نمیکند. ما هم میگوییم امکان دارد، ولی فعلیت آن باید اثبات شود نکته دوم در این باب که مهمتر از اولی است اینکه آیا به نحو فیالجمله است؟ طبری سراسر اسرائیلیات و خطاست در او تفسیر به رأی بیش از این موارد است. در همین معنای فضربهن بعضیها گفتهاند آمیزش جنسی کنید؛ یعنی تفسیر به رای. بعضیها مثل شهید بهشتی گفتهاند زن را به مسافرت ببرید این هم یک تفسیر، هشت معنا برای آن گفتهاند. اینکه مواردی فی الجمله خطا گفتهاند، این هم محل بحث نیست، ولی ادعای محقق محترم از ظاهر برخی از تعابیر این است که در واقع این تاثیرگذاری فراگیر و گسترده است و به نوعی در واقع همه تفاسیر و مفسران را درگیر خودش کرده که اگر بگوییم این تاثیر فراگیر است و میتواند مورد مناقشه قرار بگیرد چون اگر این را بپذیریم، این فرآیند به الان متوقف نمیشود؛ قبلا بود، الان هست و بعدا هم خواهد بود. با این وصف آیا به نسبیگرایی نمیرسیم؟ آیا لازمه این نظریه این نیست که ما امکان فهم مراد خدا را نداریم و فهم مراد هم در واقع همان نظریه و به نوعی نزدیک به نوعی نظریه اخباریگری است؟
تلاش مفسر این است که تفسیر خود را از شرایط مکان و زمان و پیشینههای ذهنی مجرد و مبری کند
وی ادامه داد: فرمایش ایشان به صورت کبروی قابل نقض است؛ مثلا مرحوم علامه در تفسیر علمی میفرماید استفاده از گزارههای قطعی در تفسیر علمی درست و استفاده از فرضیههای ظنی غلط است. این یک کبرای کلی است و البته میفرمایند مفسرین در بسیاری از موارد از فرضیههای ظنی بهره جستهاند. در بحث کبروی از نظر کبروی تلاش مفسر چیست؟ تلاش مفسر این است که تفسیر خود را از شرایط مکان و زمان و پیشینههای ذهنی مجرد و مبری کند. شاهدش تکیه بر لغت و اسالیب ادبی و مراجعه به متون کهن و به اشعار جاهلی است. مجمعالبیان مشحون است از اشعار جاهلی، چون میخواهد معنای واژه را در عصر نزول بفهمد، نه در زمانی که حضور داشت. تاکید بر فهم مخاطبان اولیه؛ یعنی خروج از ذهنیات مفسر. بله در عمل ممکن است چهار جا این واقع نشود که امکان وقوع صغروی قابل قبول است.
در بین قدما داریم افرادی را که به محدودیت ضرب قائل هستند
استادیار جامعه المصطفی العالمیه تأکید بر اینکه در ۱۵۰ سال اخیر جهش معکوس رخ داده را مورد مناقشه دانست و گفت: در بین قدما داریم افرادی را که به محدودیت ضرب قائل هستند؛ مثل مرحوم شیخ طوسی، مثل طبرانی، جساس در قرن چهار که تصریح دارند و خود شما هم به نظرم یک جا آوردهاید که تعابیرش خیلی مداراجویانه است. کما اینکه در متأخرین هم افرادی داریم که سختگیرانهترین تعبیر را از این آیات گرفتهاند، پس هم در قدما و هم در متأخرین عکسش را داریم. قاعده کلی قاعدهای است که قابل نقص نباشد. اگر ما مدعی هستیم این تأثیر سیر تاریخی در تحول معناست، پس شیخ طوسی یا جساس، یا طبرانی و مجمع البیان و دیگران، نباید تعابیری داشته باشند که از بعضی تعابیر امروزیها لطیفتر و مدارانهجویانهتر باشد و بالعکس. همین الان بعضی معتقدند که فضربوهن مطلق است، ولو به مرگ زن بینجامد، ضامن نیست؛ چون آیه اطلاق دارد و روایاتش روایات ضعیفالسندی است. اطلاق آیه هم جواز ضرب است؛ بلغ ما بلغ، قصاص هم ندارد. این هم در متأخرین است و هم در قدما. همین مرحوم علامه طباطبایی قوامیت را ناظر به جنس میداند؛ یعنی سیاست جامعه را برای زنان مجاز نمیداند.
گاهی مثال در مقام معیار و ضابطه و معناگذاری است، اما گاهی تطبیق یک کبری کلی برای تقریب به ذهن است
حجتالاسلام والمسلمین عشایری درباره مثالهای به کار رفته در مقاله گفت: طبیعتاً مثال در هر زمانی با شرایط مختلف متفاوت است. گاهی در مقام معیار و ضابطه و معناگذاری است، اما گاهی تطبیق یک کبری کلی برای تقریب به ذهن است. شما فرمودید درست این بود که مفسرین مثال نیاورند، ولی درست این است که بیاورند. وَابْتَلُوا الْيَتَامَى در سوره مبارکه نساء را ببینید. ابتلای یتیم یک کبری کلی است. معنای یتیم که متحول نمیشود؛ چون تعبیر شما تعبیر مفهومی است و معنای ابتلای یتیم متفاوت نمیشود، ولی ما به ازاء و صغرای او متحول میشود، یک زمان کشاورز بود ابتلا این بود که کشاورزی برود و الان ابتلا به کامپیوتر است؛ یعنی بخواهیم بفهمیم که آن یتیم رشید شد یا نشد باید بتواند در فضای مجازی ورود کند. 50 سال دیگر مصداق چیز دیگری میشود، پس معنای ابتلا یکی است و مصداقها در زمانهای مختلف متفاوت است. در برخی موارد هم دچار پیشداوری شدهاید. ما باید ببینیم دین چه میگوید. دین اگر تعبیرش مدارانهجوست، ما هم مدارانهجو؛ تعبیر دین اگر غلظت و خشونت است، ما هم میگوییم خشونت. البته دین حکیمانه و طبق عدالت است و ما اشعری نیستیم که خالی از مصالح و مفاسد حرفی بزنیم. اگر بگوییم سند روایت خراب است، یا جهت صدورش مخدوش است، حرف درستی است یا اگر معارض دارد باز حرف دیگری است، اصلش را نمیشود زیرسؤال برد. بالاخره اصل ضرب را میپذیرید یا نه؟ یا معتقدید در معنای آن باید تغییر داد؛ چون معیار این است، ما باید تعبیر مدارانهجوتری بیاوریم. از نظر منطق اسلام این درست است. برخوردی که اسلام با زن دارد، اینکه پیامبر اکرم(ص) قبل از رحلتشان دو سه جمله فرمودند یک جملهاش مدارا با زنان بود. همچنین در غدیر خم مدارای با زنان از جمله تاکیدات بود. پس حرف درستی است اگر بگوییم چون نبی اکرم اینچنین کرد و چون این آیه اینچنین گفت، اصل او است. غیر از این باشد شما هم دارید به آیات قرآن نگاه زنانه میکنید؛ یعنی تا به حال چهارده قرن نگاه مردانه بود و حالا زنانه شد که هر دو خطا است.
تلاش مفسران این بوده که به روایات استناد کنند، ولو تفاسیر جعلی، پس اینکه تحت تاثیر فرهنگ بودهاند مورد مناقشه است
وی با اشاره به نگاه اهل سنت به روایات ولو روایات جعلی، تصریح کرد: شما میفرمایید مفسرین مخصوصا اهل سنت تحت تأثیر شرایط زمانی و تاریخی و فرهنگیاند. از طرف دیگر در لابلای مقاله آمده است که مستندشان روایات است، ولو روایات جعلی. بنابراین تلاش مفسران این بوده که به روایات استناد کنند. اگر مفسرین ولو اهل سنت، آن روایات را کنار میگذاشتند و از خودشان تحلیلی جدید ارائه میدادند میشد گفت تحت تاثیر فرهنگ زمانی بودهاند.
استادیار جامعهالمصطفی العالمیه در پایان سخنان خود گفت: همین یک مورد را بفرمایید که ضرب در لغت به چه معناست و در سیر زمانی چه تحولاتی داشته است؛ چون همین مرحوم علامه که فرمودید قائل به ضرب به معنی خشونت است یا در بحث قوامون علی النساء میفرمایید اقتدار استفاده میشود و حالا این اقتدار را گاهی با تعبیر سلطه میآورند. بله امروزه سلطه بار منفی دارد، باید ببینیم در متون 800 سال پیش، سلطه به چه معنایی بوده است. من ادبیات را به طور خاص دیدهام و خلاف این مطلبی بود که فرموده بودید. کلمه «علی» در قوامون علی النساء به معنای استعلاست.
این مقاله ادبیات مفسرین را بررسی کرده است، ورود فقهی نداشته است
دکتر علاسوند در پاسخ به نقد حجتالاسلام والمسلمین عشایری گفت: باید مشخص شود که ورود فقیهانه است یا استنباط از متن یا بحث تفسیر قرآن؟ این مقاله ادبیات مفسرین را بررسی کرده است. اگر میگویم این ادبیات دارای مدارای بیشتری است؛ چون از کلمات حاوی مدارا یا حمایت بیشتر استفاده شده است. حالا اگر کسی نقد کند و بگوید این کلمه در آیه درصدد مدارا نیست، این بحث دیگر است. تفسیر المیزان متن عربی و ترجمه فارسی را نگاه کنید، مثلا در متن عربی علامه کلمهای آوردهاند که معنای روشنی دارد، مترجم آمده این جمله را به پنج جمله تبدیل کرده و تعبیرات خودش را آورده است؛ در واقع ترجمه نکرده نگاه خودش را بین کرده و از معنای مراد فاصله گرفته است. بحث من بحث ادبیات بهکارگیری کلمات و مثالها و روایات در معنای آیه است.
وی افزود: من برای این بحث، شاغولی دارم؛ یعنی اگر کسی میگوید هجر به معنای بستن زن در بستر است میگویم مغایر با مفهومی مثل سکونت و چه و چهای است که در قرآن برای مضمون مباشرت در بحث خانواده و رابطه آمده، آن کلمه، در کتابهای لغوی و حدیثی ما هم، وجود نداشته است. پس بحث اصلا این نیست که فهم قرآن امکان دارد یا ندارد. لذا در عنوان نوشتهام در ادبیات مفسرین؛ یعنی کلماتی که آنها به کار بردهاند.
وقتی میگوییم که نقطه عطف، بحث ما گفتار مسلط است
دکتر علاسوند با اشاره به نقطه عطف بودن و جداسازی ۱۵۰ سال اخیر از ماقبل آن تصریح کرد: وقتی میگوییم که نقطه عطف، بحث ما گفتار مسلط است. مثلا در مباحث مربوط به تحلیل فمینیسم، میگوییم موج اول فمینیسم لیبرال بود، نه به این معنا که گرایشهای رادیکالی وجود نداشت، میگوییم موج دوم فمینیسم رادیکال است، نه به این معنا که گرایش لیبرالی وجود نداشت. بحث سر این است که گفتار مسلط چه بوده. جریان مسلط ادبیات قبل از 150 ساله اخیر اینگونه بوده که بیان شد. استناد هم شده که تفسیری مثل جساس، قشیری و تفسیرهای مثل این، تعابیر متفاوتتری داشتهاند. جریان قدرتمندی که جریان غالب است گفتار هژمونیک یا مسلط نام مینهیم. بعد از 150 ساله اخیر، تفاسیری نوشته شده است که چرخش دارد. این را نقطه عطف میگیریم. کاری به بدی و خوبی اتفاقات هم ندارم و معتقدم که توصیف میکنم، ولی طبیعتاً به عنوان زنی که دارد تفاسیر را میخواند انکار نمیکنم که پیش ذهن دارم و این تفاسیر برای من مثلا جالبترند.
ایشان با توجه دادن به بافت کشورهای عربی و جوامع اهل سنت، گفت: چرا باید کلمه «استبداد» به این معنا باشد که درصدد تنقیص یا تحقیر است یا واژهای که سلطه را نشان میدهد در ذهن ما، امری منفی است. در ادبیات و قرائت ادبی از یک متن، گاهی اوقات متنها نظام معنایی دارند، به اصطلاح سمنتیکال اسپیس وجود دارد. آن فضای معنایی نشان میدهد که رویکرد آن نویسنده چیست. فرض کنید بعضی از مسیحیان امروزی میگویند اینکه زن از دنده چپ مرد آفریده شده و در کتاب مقدس آمده، دلیل بر تحقیر نیست. ما میگوییم فضای معنایی که شما در کتاب مقدس، چیز دیگری میگوید چون زن به خاطر مسائل مختلف مجازات میشود، تحقیر میشود پس نظام معنایی آن زمان این تحقیر را نشان میدهد. نظام معنایی در تفاسیر، به واژه قوامیت که میرسد، میگوید استدلال و سلطه، والی و مسیطر، به فضل که میرسد میگوید این برتریها با این شمارشها. به بحث نشوز که میرسد فلان تعبیر را به کار میبرد. این نظام معنایی رویکرد مسلط تنقیصی را نشان میدهد و این در گفتمان اصلی تاثیر دارد و قابل قبول نیست بگوییم بیتأثیر است.
کلمه انباشت یک اصطلاح جامعهشناسی است
وی درباره استفاده از کلمه «انباشت» خاطرنشان کرد: در کلمات ابوزید «انباشت مفهومی» اصلا اصطلاح نیست. در اواسط متنی دارد که میگوید تراکمالمعنا علی اللفظ فلان. مترجم این کلمه را به انباشت معنایی یا مفهومی ترجمه کرده. انباشت معنا، میتوانستم جهت استفاده از این کلمه را توضیح ندهم و اگر کسی کتابهای ابوزید را میخواند یا این چشمش را نمیگرفت و نمیخواند، اصلا متوجه نمیشد که این کلمه را از کجا آوردهام. کلمه انباشت یک اصطلاح جامعهشناسی است. مثلا انباشت علم در فلان موضوع؛ یعنی وجود پیشینه و ادبیات قوی، من لذا توضیح دادم منظورم این است؛ یعنی اضافه کردن معانی و مصطلحات و مفاهیم متعدد به معنای اصلی توسط اشخاص.
وی افزود: مفسری میگوید فضل یعنی این، نمیگوید در مثال من یعنی این، میگوید فضل یعنی این، زدن یعنی این، هجر یعنی این، پس شخص یک گزاره خبری را بیان میکند که این فرهنگ یا ذهنیت میسازد. بنده مخالف ضرب نیستم، معتقدم اصل، معنای موضوع له است، مگر اینکه خلافش ثابت شود یا قرینه داشته باشد. موضوع له ضرب، ضرب است؛ چون قرینهای برای غیر آن ندارد، همه معانی دیگر که بعضیها گفتهاند قرینه میخواهد و اینجا قرینه نیست. علامه ضرب را ضرب معنا میکند و از کنارش عبور میکند. مفسر دیگر ضرب را معنا میکند و میگوید البته کتک زدن چنین است یا دیگری میگوید بزنید با چوب و با صندلی سه پایه. این سه جور ادبیات است. وقتی میگویم مداراجویانهتر و اقناعیتر، صرف نظر از اینکه قانع میشوم یا نمیشوم عرض میکنم. میگویم این تعبیر با آن متفاوت است و میتواند متأثر از این شبکه عظیم روایی خصوصا در منابع اهل سنت باشد.
متن، اضطراب تبیین مسئله دارد
حجتالاسلام والمسلمین زیبایینژاد در ادامه این نشست در نقدی به تبیین مسئله، گفت: هر چه نویسنده محترم، بیشتر توضیح میدهند در ذهن من اضطراب به وجود میآید که متن اضطراب تبیین مسئلهای دارد؛ به این معنا میخواهند نشان بدهند نگاه مفسران، متأثر از فضای مردسالارانه بوده که در 150 سال اخیر مقداری تلطیف شده است. این غیر از موضوع مقاله است. موضوع مقاله انباشت مفهومی است. انباشت مفهومی اخص از بحث تحول در ادبیات است. مثلا اگر درباره واژه قوام، مسیطر، سلطان، بزرگتر، قیم را آوردم و شش هفت تعبیر کنار هم آمد که لطافت هر کدامش با دیگری فرق میکند و اثر متفاوتی میگذارد، این به معنای این است که مفهوم جدید آوردهام، نه تعبیرهای مختلفی از یک مفهوم. حالا درست آوردهام یا نه سر جای خودش، گاهی اوقات یک مفهوم را میآورم و مفسر اول از این مفهوم مصداقی را مطرح میکند، نویسنده دوم مصداق را توسعه میدهد، سومی بر چهار مصداق نامربوط تطبیقش میدهد، این تکثیر مصادیق است ولو نابجا. این انباشت مفهومی است اسمش یا چیز دیگری است یا انباشت مصداقی است. تازمانی این مصداقها تکثیر پیدا میکند که در قالب مفهوم اولیه نگنجد و یک مفهوم را بشکند و مفهوم وسیعتری از آن به دست بیاید. گاهی اوقات در بعضی از مصادیقی که مطرح میفرمودند اصلا بحث مفهوم به اصطلاح ادبیات نبود، وارد بحث حکم شدند.
رئیس مرکز تحقیقات زن و خانواده افزود: گاهی اوقات واژهای هست مثل طرب، ممکن است عنواناً در چیزی نیامده باشد، ولی به تعبیر مقام معظم رهبری کمتر واژهای داریم مثل موسیقی اینقدر مضطرب باشد که نشود راحت گفت این حرمت دقیقا به کجا خورده است. واژه قوامیت هم همینطور است، اضطراب دارد، اجمال و ابهام دارد. هر کسی چیزهایی میگوید که به ایضاح مفهوم کمک کند بحث دیگری هم هست که مفهوم اجمالی ندارد. میخواهند برای فهم مخاطب، مصداق بتراشند. اصلا، باید نشان بدهیم در این جا روال غیر از روال عادی گسترش علم است، زمانی من بنیانگذار بحث تفسیر میشوم، معنای سادهای از این واژه ارائه میکنم و نسل بعد از من ابعاد بیشتری از این واژه را تنقیح و چند مصداق اضافه میکنند. این کثرت مصداقها و ابعاد موضوع، ضرورتاً انباشت مفهومی نیست و میخواهند ایضاح بیشتری رخ دهد. این شکوفایی علم است. شما باید اینجا نشان بدهید که منظور کدام انباشت است؛ چون هر انباشتی، انباشت مزاحم و بد نیست. ممکن است در عرصههای دیگر در هر آیه از قرآن بابش را باز کنید در بستر زمان چنین انباشتی اتفاق افتاده باشد. ضرورتاً این انباشت معنایی ناشی از این نیست که طرف خواسته نگرش مردسالار خودش را اشراب کند.
تعبیر مردسالارانه را به کار نبردهام؛ چون نمیخواهم بحث را به منازعه فمینیستی زنانه و مردانه تقلیل دهم
دکتر علاسوند در پاسخ به نقد حجتالاسلام والمسلمین زیبایینژاد تصریح کرد: بنده تعبیر مردسالارانه را یک بار هم به کار نبردهام. چون نمیخواهم بحث را به یک منازعه فمینیستی زنانه و مردانه تقلیل دهم. بحث من سر این است که کلمات و مصادیقی که به کار رفته شده، دو جور استفاده شده، در تفاسیر قبل از 150 سال، همان مثالی که میزند همان مصداقی که میزند با مثال و مصداقی که بعدا میزند، متفاوت است. حرف من انباشت معناست، نفرمایید معنای موضوع له، لفظ عوض میشود یا نمیشود، خواننده وقتی متنی را با مثالها میخواند یا وقتی تفسیری را می خواند که از آوردن مثال خودداری کرده است، دو جور واکنش دارد. این اسمش شکوفایی نیست. خواننده اگر میخواسته استیلا را بفهمد با همان مسلطون فهمیده، اگر میخواسته نظام سلسله مراتبی خانواده را بفهمد، فهمیده، نیازی نیست کلمات را بسط دهیم با یک معنا. کلمه الاخذ علی ایدیهن حکمی نیست، معنای لغت را میگوید. مرحوم مراغی، مراغی فقیه، نه مراغی مفسر؛ مراغی شیعه، ایشان وقتی به عنوان فقیه میخواهد الرجال قوامون را بفهمد، همان اقتدار و سلطه را میفهمد و میگوید قوامیت ولایت نیست؛ الا اینکه کسی بگوید ولایت بر تمکین.
دکتر علاسوند در پایان این نشست، به پرسشهای چند تن از حضار پاسخ گفت.