به گزارش روابط عمومی مرکز تحقیقات زن و خانواده، کرسی ترویجی «مالکیت سلولهای بنیادی موجود در خون بند ناف» با طرح بحث از حجتالاسلام والمسلمین امیر مهاجرمیلانی، عضو هیئت علمی مرکز تحقیقات زن و خانواده، در تاریخ پنجشنبه ۱۷ اسفندماه 96، در این مرکز برگزار شد. در این جلسه، حجتالاسلام والمسلمین محمدعلی قاسمی، مدیرگروه فقه پزشکی مرکز فقهی ائمه اطهار علیهمالسلام، به عنوان ناقد، به بررسی و نقد این موضوع پرداخت.
حجتالاسلام میلانی در ابتدای سخنان خود با اشاره به اهمیت این موضوع در دهههای اخیر، گفت: چون پیشینه پژوهشی برای این مسئله نبوده، عملا همه استدلالهای مطرح شده و ریلگذاری آن هم شخصی و از مختصات این پژوهش است.
وی ادامه داد: در استفتائاتی که شده برخی میگویند سلولهای بنیادی خون بند ناف متعلق به مادر است و برخی میگویند به جنین تعلق دارد و برخی آن را مشترک میدانند و میگویند حق اختصاصی هیچ کدام از جنین یا مادر نیست. دیدگاهی که قائل باشد خون بند ناف مختص پدر است در بین استفتائات وجود ندارد.
بر اساس این جمله از روایت معتبره سکونی؛ «لِأَنَّ مَا فِي بَطْنِهَا مِنْهَا» میتوان استدلال کرد خون بند ناف متعلق به مادر است
ایشان دلایل تعلق این خون به مادر را اینچنین برشمرد: روایت معروفی که از آن به معتبره سکونی تعبیر شده و موضوع روایت درباره آزاد کردن کنیز باردار است از جمله مواردی است که میتوان به آن استناد کرد. از امام صادق علیهالسلام سؤال کردند اگر کسی کنیز باردار را آزاد کند، آیا حملش هم آزاد میشود؟ حضرت میفرمایند حتی اگر کسی که میخواهد آزاد کند، تصریح به استثناء هم داشته باشد و بگوید مادر را آزاد میکنم و جنین را نه، جنین هم آزاد است؛ چون آنچه در بطن مادر است جزئی از مادر است. عموم تعلیل مطرح در این روایت «لِأَنَّ مَا فِي بَطْنِهَا مِنْهَا» است. شاید بتوان اینگونه استدلال کرد که وقتی گفته میشود هر آنچه در بطن مادر است از آنِ مادر است پس همه پسماندهای زایمان از جمله خون بند ناف هم متعلق به مادر است و کسی حق تصرف در آن را ندارد. این جزئیت مطرح شده در این روایت مورد توجه خیلی از فقهاء در ابواب مختلف فقهی واقع شده است؛ مثلا در بحث فروختن کنیز باردار که اگر کسی کنیز باردارش را بفروشد، حملش هم فروخته شده است.
در برخی موارد در بحث نجس بودن یا نبودن جنین سقط شده و دیه، رابطه جنین و مادر جز و کلی گرفته شده
وی افزود: در بحث دیه جنین هم اگر کسی کاری کند که جنین سقط شود، دیه آن بر طبق نظر برخی فقهاء مختص مادر است و در مقام تعلیل باز هم به همین مسئله که جنین جزئی از مادر است، پس دیه به او تعلق میگیرد عنوان شده همانطور که اگر کسی به دست مادر آسیب بزند دیه به او پرداخت میشود.
حجتالاسلام و المسلمین میلانی بحث نجس بودن یا نبودن جنین سقط شده قبل از دمیده شدن روح را مطرح کرد و اظهار داشت: اغلب فقهاء گفتهاند باید آن را جزء جدا شده از بدن موجود زنده بدانیم و نجس شمرده میشود. علامه حلی معتقد است اگر کسی آن جنین را مس کند غسل مس میت ندارد؛ چون روح در آن دمیده نشده و میت به آن اطلاق نمیشود، اما نجس است. پس میتوان گفت شاید دلیل کسانی که معتقدند پسماندهای بعد از زایمان متعلق به مادر است، به استناد همین روایت و این جزئیت باشد. البته میشود این را هم گفت که ارتکازات عرف و علما هم همین است که پسماندهای زایمان جزئی از بدن مادر است. از جمله لوازم این اعتقاد ملکیت است که وقتی جزئی از وجود مادر باشد، مالکیت و حق تصرفش هم برای خود اوست.
بر فرض اینکه حمل مختص به مادر است، به تبع آن بند ناف و باقی پسماندهای زایمان هم متعلق به مادر میشود
ایشان دومین دلیل در این رابطه را بحث حمل و محصول مادر یا پدر بودن آن دانست و تصریح کرد: فقیهان در تعیین مالک فرزند متولد شده از پدر و مادری که هر دو عبد بوده و متعلق به شخص واحدی نیستند، دیدگاه واحدی ندارند. مشهور فقیهان برآنند که تا زمانی که صاحبان عبد و کنیز شرط خاصی قرار ندهند، در فرزند متولد شده به صورت مساوی شریک خواهند بود، اما ابوصلاح حلبی و محقق خوئی با تاکید بر اینکه در انسان نیز فرزند از نتایج و محصولات مادر به حساب میآید، برآنند که در فرع پیشگفته فرزند متولد شده متلعق به مادر و به تبع آن متعلق به صاحب کنیز است.
وی ادامه داد: محقق خوئی در ادامه با استدلال به اینکه منيّ انسان –اعم از حرّ و عبد- نه مالیت داشته و نه مملوک کسی است، بلکه فُضلهای از فضولات انسان است، قیاس این فرع را به دانه گندمی که در ملک دیگری کاشته شده و رشد کرده است، بیمورد میداند و از همین رهگذر نتیجه میگیرد که حتی اگر منيّ پدر تنها منشاء تولد فرزند بوده و مادر فقط محل مناسب رشد و تطوّر آن باشد، همچنان فرزند از نتایج و نماءات مختص به مادر محسوب خواهد شد. به باور محقق خوئی این ارتکاز در برخی فروع دیگر مدّ نظر فقیهان بوده، بر اساس آن فتوی دادهاند. به عنوان نمونه اگر عبد و کنیزی زنا کنند و فرزندی متولد شود، این فرزند به اجماع فقیهان متعلق به صاحب کنیز است. محقق خویی میگوید بحث نسب هم هیچ ارتباطی با موضوع ندارد و بحثی اعتباری است. وقتی پذیرش شود که حمل مختص به مادر است، به تبع آن بند ناف و سلولهای آن و مشیمه(کیسهای که نوزاد در آن قرار دارد) نیز متعلق به مادر است که ممکن است ارزشی داشته باشند و نمیشود در آن بدون اذن مادر تصرف کرد.
عضو هیئت علمی مرکز تحقیقات زن و خانواده ادعای دیگری از مرحوم آقاضیاءالدین عراقی که از فقهای طراز اول عصر خود بودند، مطرح کرد و گفت: ایشان قائلاند منی پدر به مجرد قرار گرفتن در رحم مادر تلف میشود. مثل همان دانه گندم که اگر دانه گندمی را غصب کنیم و بکاریم محصول برای صاحب زمین است و بر همین منوال عرفا دانه گندم تلف شده است و مالکیت بر صاحب زمین است، پس مادر در این مسئله مالک میشود.
ایشان این را که جنین از بدو تشکیل، از بدن مادر تغذیه میکند، از دیگر دلایل این بحث دانست و گفت: هرچند عرف متخصص بر این نظر است که سلولهای بنیادین منشأ جنینی دارد و جنین ساخته است و نوع سلولهایش با سلولهای مادر متفاوت است و آن را محصول فعالیتهای خود جنین میدانند، ولی همه اینها از مواد تغذیهای موجود در بدن مادر شکل میگیرد.
روایت «لِأَنَّ مَا فِي بَطْنِهَا مِنْهَا» مبتلا به معارض است و حجیت ندارد/ رابطه حمل با مادر رابطه ظرف و مظروف است نه جزء و کل
این پژوهشگر در رد ادعاهای فوق بیان کرد: بر اساس همین ادله آیتالله سیستانی و آیتالله زنجانی و برخی دیگر از فقها به مالکیت مادر فتوا دادهاند، اما به نظر ما این ادله تمام نیست. روایت «لِأَنَّ مَا فِي بَطْنِهَا مِنْهَا» مبتلا به معارض است و حجیت ندارد که در مقاله مفصل مطرح شده است و بر اساس این روایت نمیتوان مالکیت مادر را ثابت کرد. در بحث ارتکازات عقلایی هم داریم که رابطه حمل با مادر رابطه ظرف و مظروف است و جزء و کل و مثل دست و پا نسبت به کل بدن نیست. در این صورت کل استدلال جزئیت کنار میرود و فروعاتی چون نجس بودن یا نبودن، تعلق دیه به مادر، وقف بر حمل یا رهن کنیز باردار هم بر طبق اینکه رابطه را چگونه تعریف کنیم، تغییر خواهد کرد. به نظر میرسد تعبیر آقای خویی بر فضله و بیارزش بودن منی مرد هم در عصر حاضر که اسپرم فریز و خرید و فروش میشود، جایگاهی نداشته باشد.
حجتالاسلام والمسلمین میلانی در پایان این بخش از سخنان خود افزود: فرض تلف شدن اسپرم به محض ورود در رحم هم درست نیست؛ چون در مسیر تکامل قرار میگیرد و تبدیل به نطفه میشود. در آیات و روایات هم مکرر آمده است که فرزند محصول پدر و مادر است و تاکید بر تلف شدن هم تأکید عقلایی نیست. در بخشی از ارتکازات هم باید به عرف زمان خود و موضوع رجوع کرد. با توجه به ادله فوق، تأکید بر مالکیت مادر چندان موجه نیست.
این بحث در این مقاله، موضوعشناسی نشده و همین امر باعث بروز اشتباهاتی در مبنای کار شده است
حجتالاسلام والمسلمین قاسمی با اشاره به نگاشته ۲۵۰ صفحهای در موضوع بند ناف و موضوعشناسی و حکم و مالکیت آن که در مرکز موضوعشناسی، زیرنظر مقام معظم رهبری تألیف شده است، اظهار داشت: در تألیف این کار مجبور شدیم حدود ده بار به مرکز رویان در شهرهای مختلف مراجعه کنیم و سیستم ذخیرهسازی خون بند ناف و ذخیرهسازی واحد آن و ارزش و حتی قراردادی را که بسته میشود ببینیم. دیدن روند کار و ذخیرهسازی روی حکمی که قرار است داده شود، بسیار تأثیرگذار است.
وی اولین اشکال راهبردی مقاله را دیده نشدن اهمیت موضوعشناسی در تبیین حکم دانست و گفت: بخشی از مقاله باید در بحث موضوعشناسی به نحو تخصصی و دقیق ورود میکرد تا فضای ادبیات بحث روشن باشد. بعد مشخص گردد که آیا حکمی که ما بر این موضوع میکنیم درست است یا نه. این مسئله آنجا خودش را نشان میدهد که در مقاله گرفتن خون بند ناف قبل از تولد را مطرح میشود که چنین چیزی امکان ندارد. دو روش برای گرفتن خون بند ناف وجود دارد که هر دو بعد از تولد است؛ یکی قبل از خروج جفت و یکی بعد از خروج جفت که ده الی بیست دقیقه بعد از تولد جنین انجام میشود و بعد از این زمان هم امکان این کار از بین میرود. ممکن است بند ناف را از مادر جدا کنند و از جنین هم جدا کنند و بعد خون آن را بگیرند که ممکن است سؤال پیش بیاید که آن وقت این خون متعلق به کیست؟ پس لازم است موضوعشناسی دقیق با آدرسهای دقیق صورت بگیرد تا خواننده هم در فضای بحث قرار گیرد و هم بتواند به آن مراجعه کند. در این مقاله حتی تعریفهای لازم هم ارائه نشده که لازم است خون بند ناف و سلولهای بنیادی تعریف دقیق شود. خوب است این واژگان در چکیده و واژگان کلیدی بیاید.
در بحث عبید و اماء و انسان حر، خلط مبحث صورت گرفته است
مدیرگروه فقه پزشکی مرکز فقهی ائمه اطهار اشکال دیگر را استناد به بحث عبد و کنیز دانست و تصریح کرد: در فقه ما عبید و اماء و حیوان را بدون تشابه به همدیگر، در مقابل آزاد قرار میدهند. اینجا خلط مبحثی صورت گرفته که برخی از جاها باعث شده به برخی از بزرگان هم اشکال شود. مثلا در بحث مطرح شده توسط آقای خویی متن بحث فقط به حیوان اختصاص دارد و به بحث ما ارتباطی پیدا نمیکند و اشکالی هم به آقای خویی گرفته شده، وارد نیست؛ زیرا آقای خویی و نیز عموم فقهاء در مباحث مربوط به انسانهای آزاد خصوصا در بحث تلقیح مصنوعی و فروش اسپرم، مطرح کردهاند که نسب و ارتباط و ولایت با صاحب نطفه که مرد باشد، تعیین میشود.
وی افزود: در یکی از صفحات مقاله استنادی به کتاب آیتالله مکارم شده که مطلب درباره صدق ولد برای کسانی است که از مادر سید متولد شدهاند و درباره مالکیت یا جزئیت و ... نیست. این استدلال قابل دفاع نبود. در صفحه ۱۱ مقاله به صحبت علامه طباطبایی استناد شده است. علامه میفرمایند در بحث تکوینی روشن است بچه برای پدر و مادر است، ولی در بحث اعتبار اجتماعی اختلاف هست و به عرف مراجعه میشود. برخی جوامع فرزند را به مادر نسبت میدهند و برخی به پدر، در اینجا بحث میشود در الحاق و نسب و تعلق و مالکیت، ملاک عرفی است که واقعا هم در بحث ارزشگذاری ملاک عرف اجتماع است و عموم فقهاء قائل هستند که ملاک عرف عام است. اگر در مسئله مذکور بخواهیم استدلالی کنیم بر اساس نظر علامه باید بگوییم اینجا عرف عام میگوید ملحق به پدر است.
بر طبق عقیده پزشکان سلولهای خون بند ناف متعلق به جنین است؛ چون کاملا با خون جنین تطابق دارد
این پژوهشگر در ادامه گفت: فرض کنیم هیچ دلیلی نداریم، صرف این ادعا که مادر برای جنین ظرف است چه کمکی به ما میکند درباره خون بند ناف؟ قضیه خون بند ناف متفاوت میشود چون موضوع متفاوت شده است. در این باره بحثهای زیادی با پزشکان داشتیم. نشستهایی برگزار کردیم و پزشکان متخصص را به چالش کشیدیم تا هر چه دارند رو کنند. بحث این بود که خون اولیه بند ناف از کجا تهیه میشود؟ آیا خون مادر است که از ماه سوم به بعد وارد جفت میشود؟ و بعد وارد بدن جنین و در برگشت به جفت فرآیندی رخ میدهد که سلولهای بنیادی در آن تشکیل میشود؟ در این صورت اگر بگوییم تماما برای جنین است که خب ملحق میشود به جنین، ولی این استدلال اشکال اساسی دارد.
حجتالاسلام والمسلمین قاسمی استدلال پزشکان برای تعلق خون بند ناف به جنین را تطابق فاکتورها اعلام کرد و گفت: هر وقت بخواهید خون بند ناف، برای خود این فرزند قابل استفاده است و نیاز به تطبیق فاکتورهای هفتگانه و آزمایشات ندارد، ولی برای پدر و مادر نیاز به آزمایش دارد. چون فاکتورهای سلولهای بنیادی تماما با بدن جنین سازگار است، پس ملحق به جنین است.
خون مادر منبع تشکیل خون جنین است و این مسئله استدلال پزشکان را با اشکال مواجه میکند
وی اشکال این استدلال را مواد تشکیلدهنده اولیه خون دانست و تصریح کرد: خون مادر منبع تشکیل خون جنین است. درست است فرآیندی روی داده، ولی ماده اصلی برای مادر است و به اندازهای هم نیست که آن را استحاله کرده باشد. اگر استحاله شده بود موضوع تغییر میکرد، ولی موضوع همان خون است. در این خون ۳۰۰ هزار تا ۳ میلیون سلول بنیادی وجود دارد و در خارج از کشور ۸۰ بیماری لاعلاج را با آن درمان میکنند. در ایران تا الان فقط ۴ یا ۵ بیماری امکان معالجه دارد. وقتی دلیلی ندارید و میخواهید مالکیت را استصحاب کنید این استدلال به کار میآید که اول خونی که وارد جفت شد برای چه کسی بود؟ برای مادر، پس چون موضوع تبدیل نشده و تبدیل به جزئی از وجود جنین هم نشده، ولی از طرفی سازگار با بدن فرزند است و عرف خاص میگوید برای فرزند است و اینجا بین این دو گزاره اشکال رخ میدهد.
به عقیده بنده موضوعشناسی تأثیری در نتیجه فقهی ندارد
حجتالاسلام میلانی در پاسخ به نقد حجتالاسلام قاسمی ابراز داشت: درباره موضوعشناسی، ما پژوهشهای انجام شده در این زمینه را دیده و با متخصصین این امر هم جلساتی داشتهایم. به عقیده بنده موضوعشناسی تأثیری در نتیجه فقهی ندارد. لذا منطقی برای مطرح کردن در مقاله ندیدم. در بحث عبید و اماء که فرمودند در مقابل انسان حر است، کاملا درست است، ولی وقتی در آن تعلیلهای عقلایی و ارتکازی است، برای فهم باید به آن رجوع کرد. به نظر میرسد هیچ اشکالی در این مسئله نباشد. در بحث نسب هم ما در ۵ یا ۶ جای مقاله ذکر کردهایم که بحث نسب غیر از بحث مالکیت است.
وی دیدگاه مختار نویسنده را تعلق سلولها به جنین عنوان کرد و گفت: به استناد اینکه گفته میشود این سلولها منشاء جنینی دارد و عرف متخصص این را تایید میکند و از طرفی این رابطه را، رابطه جزء و کلی نمیدانیم و ظرف و مظروف تصور کردیم. این را هم داریم که ارتباط مستقیم خونی بین مادر و جنین نیست؛ لذا خون مادر از طریق جفت در فرآیندی در اختیار جنین قرار میگیرد. استصحاب اینکه بگوییم مربوط به مادر است، موضوع ندارد؛ چون خون مادر به هیچ وجه مستقیما ارتباطی با خون بچه ندارد.
آیتالله گرامی عقیده دارند علاوه بر مادر که مالک است، حاکم شرع هم از طرف جنین مالک است
ایشان افزود: به نظر میرسد اینها را کنار هم بگذاریم تنها مانعی که بگوییم جنین مالک نیست، این است که بگوییم همه مواد مغذی از مادر تأمین میشود و این هم توسط پزشکان متخصص تأیید شده است و برخی فقها مثل آیتالله گرامی نظر به این دادهاند که مادر هم مالک است. مادر از طرف خود حق تصرف دارد و حاکم شرع از طرف جنین این تصرف را دارد. با نظر به اینکه مواد تغذیه شده به لحاظ برداشتهای عرفی تلف شده محسوب میشود، نمیتوان نقشی برای صاحب مواد مغذی در مالکیت شیئ که حاصل از تغذیه است، دانست. ادعای فوق را میتوان در قالب برخی فروع تبیین نمود. اگر حیوانی به مدت مدیدی از علوفه دیگران استفاده کند، به لحاظ برداشتهای عرفی مواد تغذیه شده از بین رفته، مالک آن فقط مستحق دریافت قیمت علوفه بوده، از خود حیوان، شیر و سایر نماءات آن نصیبی ندارد. همچنانکه با تاکید بر نکته پیشگفته همه فقیهان برآنند که اگر اکثر غذای حیوانی نجس –به استثنای مدفوع انسانی- باشد، این حیوان به اصطلاح جلال نبوده و گوشت او حرام نمی شود.
مواد تغذیه شده، تلف شده محسوب میشود
وی ادامه داد: شاهد دیگر بر تلف مواد تغذیه شده و عدم استحقاق مالک آن نسبت به آثار و نتایج آن توجه به فرعی است که در کتاب لقطة مطرح است. بر اساس این فرع اگر شخصی مجاز به گرفتن حیوان رها شده در صحرا بوده، تا زمان پیدا شدن صاحب آن مجبور به تغذیه آن باشد، تمامی فقیهان بر آنند که صاحب تغذیه به هیچ وجه از خود حیوان و نماءات آن مستحق چیزی نمی¬شود و طبق دیدگاه قریب به اتفاق فقیهان فقط میتواند در برابر هزینه¬های که متحمل شده از نماءات حیوان مانند شیر و پشم تقاص کند. بر این اساس روشن میشود که در دیدگاه فقیهان -که به نوبه خود از برداشتهای عقلایی نشأت گرفته است- مواد تغذیه شده، تلف شده محسوب میشود و نمیتوان به استناد اینکه به لحاظ نگرش دقیق، اجزای مواد تغذیه شده فعلا موجود است، حکمی را نتیجه گرفت. پس تا اینجا سه مسئله وجود دارد اینکه رابطه، رابطه جزء و کل نیست، اینکه سلولها منشاء جنینی دارند و سوم هم اینکه مواد تغذیهای که مادر در اختیار جنین میگذارد همه تلف شده است، پس عرف میتواند بگوید این سلولها برای جنین است.
مؤسسه رویان برای ذخیره خون بند ناف، از مادر امضاء میگیرد نه پدر یا حاکم شرع
حجتالاسلام والمسلمین قاسمی به تفاوت خون جنین و خون بند ناف توجه داد و گفت: بحث ما باید متمرکز باشد در خون بند ناف نه خون جنین. خون بند ناف با خون جنین تفاوت دارد. نکته دیگر پاسخ داده نشد اینکه قبل از تولد ما نمیتوانیم خون بند ناف را بگیریم، پس بحث قبل از تولد که در جایی از مقاله به آن اشاره شده بود، منتفی است و این اشکال به انجام نشدن موضوعشناسی برمیگردد. یک سؤال هم برای بنده وجود دارد، آقای گرامی که میفرمایند با اجازه حاکم شرع، خب تا وقتی پدر هست، چرا حاکم شرع؟ نکته دیگر اینکه مؤسسه رویان برای خون بند ناف از مادر امضاء میگیرد، درحالی که با استدلال فوق باید از پدر امضاء بگیرند یا اگر نوزاد پدر نداشت از حاکم شرع.
در بحث وصیت و وقف، حکم مالکیت حمل متزلزل بیان شده است
وی افزود: استفتائاتی از مراجع تقلید گرفتیم که برخی پاسخ دادند. آقای زنجانی قول مشهور در بحث مالکیت حمل را رها کردند و قول غیرمشهور را گرفتند. فقهاء همه گفتهاند که حمل مالک نمیشود. بعد اشکال شده است که در وصیت و وقف چه میکنید؟ گفته شده در وصیت و وقف دلیل خاص داریم، پس متعلق به حمل است اگر زنده به دنیا بیاید و اگر نه برمیگردد به صاحبش. قول مشهور این است که حکم متزلزل واقع شده است.
ایشان ادامه داد: آقای زنجانی میفرماید که عقلا با این که حمل مالک بشود مشکل دارند، ما قبول نداریم که عقلا مشکل داشته باشند و ادامه میدهند که شاید با این استدلال که دو دقیقه قبل از تولد با دو دقیقه بعد از تولد چه فرقی دارد؟ و عقلا بین این خیلی فرقی نمیگذارند، پس میشود سلطنت را اعتبار کرد که البته بحث اینجا هم بحث ملکیت نیست و اعتبار است. یک قید دارد که کاش آقای میلانی آن را در عبارت آقای زنجانی میآوردند. در کتاب نکاح گفته شده مشکل عقلایی ندارد، اگر اطلاقاتی باشد میتوانیم حکم به مالکیت کنیم؛ یعنی شک داریم که اطلاقی برای حمل وجود دارد یا نه.
به راحتی نمیتوان حکم داد که این سلولها متعلق به جنین است، بهتر است فقهاء هم مسیر را به احتیاط بروند
حجتالاسلام والمسلمین قاسمی استدلال آخر مقاله را هم درباره اکل و شرب حیوانی که در زمین دیگری باشد، قیاس معالفارق دانست و تصریح کرد: اگر جایی باشد که در اصل و ریشه این حیوان مشترک باشند و حیوان بر اساس منافع یکی از این دو نفر رشد کند، آن وقت چه؟ در موضوعشناسی، اصل و ریشه این خون به مادر تعلق دارد؛ گرچه در جفت و بدن بچه میچرخد و طی فرآیندی سلول بنیادی تشکیل میدهد. پس با این مثال که حیوانی برای یک نفر دیگر است و در زمین نفر دیگر میچرخد متفاوت است. در آخر هم ما هشت مورد شمردیم، ولی نیاز به تنقیح مناط است که بتوانیم آن را در خون بند ناف پیاده کنیم. پزشکان با استناد به فاکتورهای موجود و منطبق بودن بر فاکتورهای بدن جنین استناد میکنند که این خون و سلولها، متعلق به جنین است. اما این نکته هم هست که کل فرآیند سلولسازی در بدن مادر و با دستگاههای بدن مادر در حال ساخت هست و اگر در ماه آخر مادر بیماری پیدا کند آن سلولها قابلیت استفاده و ذخیرهسازی را از دست میدهد و باز هم به راحتی نمیتوان حکم داد که این سلولها متعلق به جنین است و بهتر است فقهاء هم مسیر را به احتیاط بروند.