نشست آیندهپژوهی گفتمان انقلاب اسلامی در حوزه مسائل زنان با نگاه به بیانیه گام دوم
این نشست با حضور خانم دکتر فریبا علاسوند، عضو هیأت علمی مرکز تحقیقات زن و خانواده و عضو شورای سیاستگذاری حوزههای علمیه خواهران، خانم دکتر مریم اردبیلی، پژوهشگر حوزه زنان و آیندهپژوه و خانم دکتر زهرا داورپناه، عضو هیأت علمی مرکز تحقیقات زن و خانواده در روز یکشنبه 19 اسفند با همکاری مرکز مدیریت حوزه های علمیه خواهران برگزار شد.
مخاطبین این نشست طلاب خواهر سطح سه و چهار حوزه های علمیه تهران بودند.
خانم دکتر علاسوند: شهادت امام هادی (ع) را تسلیت میگویم. امیدوارم این جلسه مفید واقع شود. موضوع بحث ما، نگاه آیندهپژوهانه و آیندهنگرانه به حوزه زنان و با توجه به بیانیه مهم رهبر معظم انقلاب با عنوان گام دوم انقلاب، تطبیق با مباحث زنان است. طبیعتا آیندهپژوهی و آیندهنگری مبتنی بر فهم وضعیت موجود است. من یک بررسی کردم و دیدم نیاز به تفسیر ندارد و با دو سه کلیلک میتوانید به تحقیقات متعددی مربوط به وضعیتسنجی زنان دست یابید که در مرحله تحلیل هم نیستند، در مرحله فراتحلیل هستند. یعنی انقدر تحقیقات متعدد چه محلی، چه منطقهای و چه ملی در حوزه زنان صورت گرفته که امروز محققان بیشتر ترجیح میدهند همان تحقیقات را بررسی کنند و زحمت تحقیق مجدد به خودشان نمیدهند. بنابراین حرفهای که من میزنم خیلی استثنایی نیستند و برآمده از همین تحقیقات هستند.
در حوزه وضعیتسنجی زنان چند مسأله وجود دارد که لازم است به آن توجه کنیم. مسائل مادر، زن، خانواده، عشق و روابط جنسی مسائلی هستند که برای فهم وضعیت زن و خانواده در امروز باید اینها را فهم کرد و بررسی کرد که الان در چه شرایطی هستند. اینکه بگوییم امروز ایران در چه شرایطی است را خیلیها بررسی میکنند؛ در جامعهشناسی، زن در این موقعیت است، خانواده در این موقعیت است. حتی از آن عبور میکنند و ممکن طرح و برنامه ارائه دهند. به نظرم به این سهولت نیست. یعنی فهم وضعیت زنان در جامعه ایرانی، انقدر صریح نیست. ممکن است مقاله ای در زمینه زن یا خانواده یا هر چیز دیگری، بنظر درست برسد اما در یک اتفاقی، حرکتی و در یک مقیاس بزرگی دقیقا برعکس آن رخ میدهد. خود مقوله زن دچار دگردیسی شده و تعداد قابل توجهی که نمیشود آن را نادیده گرفت دقیقا دنبال زن در چارچوب انقلاب اسلامی، الگوی زن تراز اول انقلاب اسلامی هم هستند. بنابراین یکی از پیچیده ترین جامعههای قابل بررسی، جامعه ایرانی است که بهدلیل عنصر سنت، مذهب یا زیست بوم ایرانی هنوز خیلی قدرتمند در مقابل تحولات مدرن قرار دارد. بنابراین ممکن است دهها نشانه برای مخالفت با چیزی که میگوییم بیاورید؛ بخصوص طلاب میگویند ما هر چه خودمان و اطرافیان مان را نگاه میکنیم اصلا در این مجموعه ای که شما زن میگویید از نمیگنجد.
به هرترتیب ما در فهم مسئله زن و اینکه مشابه این مقوله دقیقا چی کسی است، قطعا دچار تحول شده ایم. ما دو تا قطب داریم، زنانگی و مردانگی. عده ای در قطب زنانگی قرار دارند و زن بودن، المانها و احساسات و ویژگیهای زن بودن را پذیرفتهاند و عده ای نیز قطب مردانگی یعنی منتها علیه مرد بودن را پذیرفتهاند. کسانی که تکیهگاه بودن، غیرتی بودن، حامی بودن را تمجید میکنند. کسانی که در ذهنها از نظر سنتی، مردانگی نامیده شده اند و در این قطب هستند. یک بخشی هم این وسط وجود دارد و بیشتر آدمها هم در این حد مسط هستند؛ هم زنانگی دارند و هم مردانگی. نه از منظر روانشناختی؛ از منظر هویت زن بودن و مرد بودن. یعنی ما در منتهاعلیه زن بودن باستیم و بگوییم زن بودن یعنی این! و یک زن یا مرد کامل و تام باشیم. از نظر هویتی این دو مقوله مخدوش شده است و خیلیها ترجیح میدهند وسط قرار گیرند. کمااینکه در میان پسران هم کسانی هستند که به سمت زنانگی حرکت کردهاند. همیشه طوری بوده که وقتی به پسری میگفتیم رفتارت دخترانه است، ناراحت میشد اما الان بدلیل کمرنگ شدن مرزهای زنانگی و مردانگی، نه به لحاظ اخلاقی بلکه به لحاظ هویتی، این دسته بندی را نمیپذیرند،. به مدارس یا خانوادهها نگاه کنید؛ دقیقا نشان میدهد که متوسط مردم علاقه مندند مرزهای زن و مرد را نادیده بگیرند. مفهوم جندر یعنی احساس من به عنوان زن بودن و مرد بودن. یعنی آنچه که در بساط فرهنگی و اجتماعی باعث شده من احساس زنانگی یا مردانگی کنم. فرد میگوید جنسیت یعنی آن امر فرهنگی اجتماعی که به من القا میکند تو دختر یا پسر هستی، میتواند سیال و تغییرپذیر باشد. این بحث را من از مجالس خانگی شاهد بودم تا محافل دانشگاهی و این عجیب است. اگر حواسمان نباشد و از حلقه همفکر و همزیستان خودمان جدا نشویم، متوجه این ناپدید شدن مرزهای جنسیت و ایده نفوذپیری جنسیت نخواهیم شد.
مسأله دوم، مقوله مادر است. مفهوم مادر به عنوان الهه مقدس ایثار، فداکاری و گذشت به شدت دچار تحول شده است. اینکه مادر به عنوان نماد اصولاً شخصیتاش فناست، عشقاش، هویتاش در این است که خودش را فنا کند، دچار تحول شده است. خیلی این حرف انعکاس داده شده که "یک وقتی هم برای خودت بگذار!" یک زن همه هویتش مادری نیست!" من زیاد از مادران جوان می شنوم که همه آنچه که ما مسئول همه آنچه در تربیت بچههایمان اتفاق میافتد نیستیم. وقتی در مقابل قصور کودکشان احساس گناه میکنند، دختران جوان و مادران آینده میگویند این هیچ ارتباطی به شما ندارد. نمیخواهم بگویم مادر قابل تبرئه نیست. من از تغییر صحبت میکنم. این تغییر مهم است. این تغییر باعث شده مدلی از مادران فانتزی پدید بیاید که قبلا نبوده است. مثلا مادری که برای بچه خود عرصههایی را باز کند و بگوید تو میتوانی آزاد باشی، انتخاب راحتتری داشته باشی، بیشتر با هم برویم و لذت ببریم؛ بهجای اینکه نگران آینده فرزندش باشیم. این نوع مادری که امروز میبینیم هم متأثر از تغییر بسیاری از ارزشهای اصلی و ذاتی و مهم خانواده است.
سومین مسأله، مقوله عشق است. در این موضوع به خصوص در اروپا و در محافل آکادمیک درباره عشق رمانتیک صحبت شده است. اما در ایران مسأله جدیدی است. عناصر مختلفی هم به آن دامن زدهاند. آن خرد جمعی جنسی جامعه طوری تغییر کرده که مفهوم عشق در خانواده به شدت تغییر کرده است. فیلم هایی که در قالب صحبت های کوتاه با دختر و پسرهای جوان است را ببینید؛ بنظر میرسد رابطه عشقی بینشان برقرار است اما خود آنها تعریفشان از رابطهشان عشق نیست. فقط یک نیاز است که شاید بدنی است. در خود خانوادهها هم به همین کیفیت است. تغییر سوگیری خانواده چندکارکردی به خانواده عشق رمانتیک بسیار بسیار اثر دارد. یعنی اگر خانوادهای برای 5 تا کارکرد شکل می گیرد و یکی از این کارکردها به طور طبیعی مختل شود، مثلا عشق زن و شوهر ضعیف بشود، یا امشکل اقتصادی داشته باشند، بهخاطر 4 کارکرد دیگر خانواده پابرجا میماند ما اگر خانواده تککارکردی شود، آن هم فقط و فقط عشق رمانتیک باشد، خیلی طبیعی است که خانواده دچار شکست میشود.
این مباحث، مباحثی نیست که فکر کنید ناگهانی از بطن جامعه و فرهنگ ما درآمده است. طبیعتاً خاستگاه این تحولات در اروپا است و جامعه مدرن به دنبال خود آن را ایجاد کرده است. فضل الرحمن؛ روشنفکر مسلمان هندی میگوید ما متدینین در مواجهه با مدرنیته میتوانیم این چند مواجهه را داشته باشیم: یک گروه پدیده مدرن را به عنوان پدیدهای نجس و منفور بگیریم و از کنار آن بگذریم. کسانی که این برخورد را با مدرنیته داشتند، مدرنیته آنها را زیر پایش له کرد. گروه دوم کسانی هستند که میپذیرند اتفاق بزرگی دارد میافتد و البته الزاماتی هم دارد ولی ما باید مواظب باشیم و دامن ما با این پدیده تر نشود. درحالی که عناصر مدرنیته به گونه ای وارد زندگیشان شده که فکر نمیکنند بدون مدرنیته بتوانند زندگی کنند. گمان میکنند می توانند آن را کنترل کنند. در حالی که این اتفاق نیافتاده است. گروه سوم هم کسانی هستند که مدرنیته را با تمام ابعاد هولانگیزش فهم میکنند و سعی میکنند با آن مواجهه کنند. این گروه وجود دارد؟! یا کاری انجام دادهاند؟! میدانیم نگرانی به این سبک در گروهی وجود دارد. اما اینکه در مقابلش چه کردهاند، شخصا نمیتوانم بگویم چه حدی موفقیت داشتهاند. نمیخواهم بگویم کاری نشده ولی کار مشتپرکنی نبوده است. زمانیکه دسته ای از دانشمندان مسلمان این هشدار را در کشورهای هند و پاکستان و افغانستان دادند ما هنوز در گیر و دار این قصه ها نبودیم. جامعه ما در زمان طاغوت دو بخش بود. جامعه بسته حوزه، هنوز بنظرش میرسید با پرهیز میتواند از این تغییرات دوری کند. اما بعد از انقلاب شرایط فرق کرد کمااینکه مدرنیته هم بساطش گسترده تر شده بود. بنظر من اگر بخواهیم با توجه به بیانیه دوم رهبر انقلاب کاری بکنیم و حرفی بزنیم و از خطابه دست برداریم، بخصوص آنجا که میفرمایند "ما باید تمدنسازی کنیم که مقدمه طلیعه ظهور باشد"، قطعا یکی از ارکان آن یک تمدن خانوادهگراست که برای تمام اعضایش توانمندی در مقابل فشار مدرنیته ایجاد کند. همه ما نیاز داریم اول به یک سطحی از خودآگاهی درباره این جریان برسیم و مردم را نیز به این آگاهی برسانیم. این حرکت باید از خودعاملی در خانوادهها شروع شود.
خانم اردبیلی: یک بخشی از فرایندهای ایندپژوهی اینست که پیشبینیهایی را در عرصه اقتصادی، فرهنگی اجتماعی میدهند؛ مثل شبیهسازی. گویا در پس زمینه ذهنیمان این است که جبری بر فضای اجتماعی ما حاکم است و آن جبر میخواهد آن روندی که تا به حال برساخت کرده را ادامه دهد و ما فقط برویم ببینیم این روند به کجا میرسد و آیا میتوانیم کمی از این نمودار را بالا و پایین کنیم یا نه!؛ این یک برداشت سادهانگارانه است. یک عرصه عمیقتر اینست که نه پیش بینی آینده، بلکه بصیرت نسبت به آینده داشته باشیم. یعنی لایهها عمیقتر آنچه که موضوع مورد نظر است را نگاه کنیم؛ آن سطوح عمیق گفتمانی و بعد روایت و اسطورهای که آن واقعیت را برساخت کرده است. آن نوک کوه یخ زده برون زده و مشکلات را به ما نشان داده؛ آن را به دقت در بیاوریم و تحلیل کنیم. خیلی از فرآیندهای ما تا به حال در گام اول انقلاب، به خصوص در حوزه زنان عموما در سطح بوده است. سطح کار را هدف قرار دادیم و نوک کوه را خواستیم بتراشیم. شما اگر نوک یخی که عمده اش زیر آب است را بتراشید، بقیه اش بالا میآید و مشکل همچنان پا برجاست. بماند که چه مقاومتهایی ایجاد میشود. مثلا در بحث عفاف و حجاب در کشور یکی از ریشه های اصلی در تبرج افراطی است که از سطح عرف فاصله دارد؛ در بحث حجاب -عفاف را با کمی فاصله میگویم- در تحقیقات قطعا مشخص شده آن بخش از زنان و دختران آن کرامتی که میخواستند در بخشهای دیگر داشته باشند را احساس نکردند و با این تبرج به نوعی میخواهند هویت و اهمیتی در جامعه پیدا کنند. بلاشک یکی از ریشه های اصلی اختلالات پوشش و حجاب در جامعه، احساس کمبود شان و کرامت در زنان است. اما عمده طرحهایی که داریم و حتی در شبکه های اجتماعی توسط متدینین انجام میشود، برخورد تند با بدحجابان است. من کاری ندارم که باید برخورد قانونی بشود یا خیر، کاری به درستی یا غلطی کار ندارم. میگویم ببینید مشکل کجاست. نوک کوه را داریم میتراشیم؛ اگر نگوییم داریم تیشه به ریشه میزنیم. اگرچه به هیچ وجه نمیتوانیم منکر این باشیم که در همه سطوح حتی در سطح ظاهری کار باید انجام بشود اما بسنده کرده به آن سطح ما را زمین میزند. یک مجموعه از کارهای آیندهپژوهانه این است که ببینید واحد مسئله ساز چیست. ساختار قدرتی که آن را شکل داده چیست. مسئله در چارچوبی که ایجاد شده حل نمیشود بلکه باید این فریم شکسته شود و دوباره چارچوب بندی صورت گیرد تا امکان حل مسئله داشته باشیم. و این در اینکه ساختار توانمندسازی جنسیتی ما و نگاه به زن از چه جنس است، به شدت موضوعیت پیدا میکند. مثلا یکی از کارکردهای هر دو جنس در عرصه روابط جنسی و زناشویی است. وقتی که زن فقط به عنوان ابژه جنسی نگاه بشود، دو روی سکه دارد. یک رویش تمدن مادی غرب است که میگوید زن ابژه جنسی است و آن را غلبه داده و به عموم جامعه میآورد و در معرض نمایش قرار میدهد؛ تبرجهای افراطی، برهنگی و.... . سوی دیگر، که خومان خیلی اوقات نمیبینیم این است که ما به عنوان یک جامعه دینی و متدین گاهی به زن به عنوان ابژه جنسی نگاه میکنیم. ابژه جنسی که بهتر است پوشیده باشد و در خانه بماند. این یکی ابژه جنسی پوشیده و آن دیگری ابژه برهنه است. به هر حال همه ابژه جنسی هستند. آنوقت شما میبینید در گفتمان زن در انقلاب اسلامی، این نسبت ها تناسب تدارند، مثلا 20% عقلانی، 20% خانواده، 20% کارکرد اجتماعی، 20% پوشش و حجاب. یکدفعه میبینید حجاب همه اش را میپوشاند صد درصد میشود. در هر تریبونی فقط راجع به حجاب حرف میزنند. چرا؟ این بازی کردن در زمین دشمن است. این یعنی ابژه ای میخواهیم که فقط در محیط خانواده باشد و به ابعاد و کارکردهای دیگرش کاری نداریم. این دو طرف چنان زخمهایی به روح زن میزنند که یک عده از زنان از این روزنه فرار میکنند. در تمدن غربی راهش را تفکرات فمینیستی میدانند؛ کنارگذاشتن زنانگی و محدود کردن آن به یک رابطه جنسی. بعدها این وضعیت تغییر یافت اما انگاره اصلی همین بود. این طرف ما چه داریم؟! این طرف علم مقام زن را باید کسی بلند کند و از افراطها و تفریطها و انحرافات جلوگیری کند. اما این علم را نهاد دینی بلند نمیکند. البته رهبران انقلاب بلند کردهاند. حضرت امام فرمایشات متعدد دارند با این مضامین که اگر زنان نبودند، انقلاب نمیبود؛ فساد جامعه به فساد زنان وابسته است و... در بیانیه گام دوم انقلاب هم آرمانها، به کرات گفته شده. بعضی آرمانها را گرچه عقیده داریم که به آنها پایبندیم اما محقق نشدهاند؛ به خاطر کجفهمی کسانی که باید آنها را محقق میکردند. در جایی ایشان میفرمایند منابع انسانی طبیعی مان استفاده نشده و شاید رتبه اول در جهان باشیم؛ من میگویم از منابع انسانی، از زنان در تمام عرصه ها چه خانواده و چه در اجتماع استفاده نشده است. عقیده دارم در شرایط فعلی روندها و کلان روندهایی که اتفاق میافتد، دنیا به سمت حذف جنسیت میرود و میخواهند کاملا مرزهای آن را بردارند و اشکال مختلف خانواده خواهیم داشت. در جوامع غربی آمار نشان میدهد در سال 2018 در اکثر کشورهای اروپایی 30-50% و در کشورهای آمریکای لاتین و برخی کشورهای اروپا 50-60% از متولدین، خارج از چارچوب خانواده هستند. درحقیقت کارکرد حداقلی خانواده که تربیت نسل آینده است از بین رفته است.
حذف جنسیت، اشکال آینده خانواده، و کم شدن مرجعیت نهاد دین بسیار مؤثر است. در مجموع پیش رویمان یک نهضت شأن زنانه و کرامت زنانه دایم. اگر علم شأن و کرامت زن درون گفتمان جمهوری اسلامی و نهاد دین بالا رود، بخش عمده دختران و زنان را جذب خودش میکند. البته باید بتواند به آن واقعاً جامعه عمل پوشاند نه اینکه صرفاً شعار داد. کمااینکه تا الان سست عمل کردهایم و به شعارات انتخاباتی بسنده شده است. این علمش جای دیگر بلند شده و بلندتر هم میشود. و دختران ما را از ما می رباید. هدایتگرش هم داخل مرزها نیست و فرسنگها فاصله جغرافیایی و فکری با ما دارد.
حالا چه کسی قرار این کار را بکند؟ همانطور که در این بیانیه هم اشاره میشود خط مقدم در این جریان قطعا باید زنان جوان نسل پس از انقلاب باشند که دانا و توانا با انگیزه به این عرصه بیایند و آن را مدیریت کنند. کم نداریم دخترانی که در دانشگاه در سطوح عالی تحصیل میکنند و فعال هستند. ولی ما با دوگانه ازدواج و تحصیل، فرزندآوری و فعالیت اجتماعی دست و پای آنها را بسته ایم. باید آنها را آزاد کنیم. مدام شک و تردید دارند. زنی که تصمیم گرفته فعالیت اجتماعی کند، هر روز صبح شک میکند که نکند از مادری کم میگذارد و برعکس. در واقع سنگری تشکیل دادیم و سربازانی داریم که اگرچه بسیار زبده هستند اما مدام شک دارند که سرشان را بیرون بیاورند یا نه؟! شلیک بکنند یا نه؟! در جنگ این تقابل جدیست. یک لحظه با شک اسلحه را در دست بگیرید، دشمن شلیک کرده و تمام. تک تک افرا خودشان میتوانند منجر به یک روایت درخشان الگوساز برای جامعه بشوند. هر فرد یک داستان زندگی دارد که آن داستان زندگی افراد زیادی را جذب می کند. در خارج از کشور بسیاری از کسانی که مسلمان شدند را دیدم که ساعت ها بحث تئوری آنها را به نتیجه نرسانده بود اما با مدت کوتاهی زندگی با یک زوج مسلمان یا یک سفر با آنها تصمیم نهایی را گرفته بودند. افراد جامعه ما، دختران جوان ما باید ببینند که یک الگوی زن تراز نظام انقلاب اسلامی یک الگوی جذاب و خواستنی و با قدرت و توانمند است که می تواند این شؤون را متجلی کند. اخیراً فعالان عفاف و حجاب نزد رهبر معظم انقلاب رفته بودند و به جنبههای خیلی متعددی اشاره کردند. حضرت آقا وقتی فرمایششان را شروع کردند گفتند که یک جنبه را اشاره نکردید که آن از همه مهم تر است؛ اینکه شما تصویری از زن مسلمان انقلابی برای دختران جوان بسازید که این تصویر یک الگوی زندگی جذاب باشد. در این صورت دختران به همه الزامات این الگو، از جمله حجاب تن میدهند. در انقلاب اسلامی چه اتفاقی افتاد که کرور کرور زنان بی حجاب، محجبه شدند؟ این الگوسازی فردی یک عرصه است. دوم اینکه زنان باید کنشگر باشند یعنی دنبال فرصت هایی برای کنشگری فعال در خانواده، همسایگی، جامعه، محیط کار و... باشند و باید تلاش کنند همدیگر را بشناسند. این شبکه سازی در جامعه زنان خیلی ضعیف است و باید تقویت شود و بتواند امکان ایجاد آن جریان مثبت را پیدا کند. این حرکت نه تنها می تواند ناجی وضعیت فرهنگی اجتماعی کشور ما باشد بلکه می تواند به عنوان الگوی خیلی خوب در دنیا مطرح شوند. پیامی که من از این بیانیه گرفتم آنجایی است که حضرت آقا می فرمایند این انقلابی بود که جهان دوقطبی را سهقطبی کرد. واقعا در الگوی زنان، انقلاب اسلامی زنان را از دو قطبی نجات داد و الگوی سومی به عرصه آورد که میتواند نجات بخش همه زنان باشد ولی هنوز ظهور و بروز کامل پیدا نکرده است. هیچ تجربه پیشینی وجود نداشته و ما باید بسازیم و کهنگی کلیشه ها را به رخ دنیا کشید؛ اینها همه در بیانیه متجلی شده و به نظرم یک خوانش زنانه از این بیانیه شاید جرقه اول و جریانساز برای گام دوم بزرگ زنان در انقلاب اسلامی است.
خانم علاسوند: ارزش نمود زن در انقلاب امام و دکترین رهبران انقلاب اعم از امام و مقام معظم رهبری بسیار مهم است. اینکه یک دفعه امام حکم حضور یک خانم را در مجلس موسسان آن زمان صادر کنند، فرماندهی سپاه بخشی از کشور را به یک زن محول کنند، در مقام یک مرجع و زعیم تصریح کنند که حتما و الزاما باید این جریان مشارکت در سرنوشت کشور تداوم پیدا کند و بعدا هم این موارد در بحث زنان در فرمایشات مقام معظم رهبری که خودش دکترینی است، ادامه پیدا کرد. لازم است عمق تحولی که انقلاب می خواسته در زندگی زنان ایجاد کند را متوجه شویم. من پیرو عرایض قبلی، می خواهم این نکته را عرض کنم که برای رسیدن به آرمانها، یک کاری را باید حاکمیت انجام بدهد، یک ضلع دیگر از کار برعهده خود جامعه زنان است و مباحثی که خانم دکتر اردبیلی اشاره کردند. جامعه زنان باید با حیثیت فردی خودشان فعال تر بشوند و کار بکنند. غیر از اینکه خودشان به تمامی این الگو واقفند و در زندگیشان تصمیم می گیرند و خود را از این دوگانه خلاص می کنند. این دوگانه را فقط خانمها هم دامن نمی زنند. بخش زیادی از روحانیون هم هستند که بخش بزرگی از فارغ التحصیلان انقلابی دانشگاه را خانه نشین کردهاند. یعنی نتوانستند جوری اولویتهای آنها را سامان بدهند که ازدواج سر جایش باشد، مادری سرجایش باشد، بچه دار شدن سر جایش باشد، فعالیت اجتماعی سر جایش باشد و...
خانم داورپناه: درباره انقلاب اسلامی و زن در انقلاب اسلامی ما چقدر برای نسل بعدی کم روایت کردیم، بد روایت کردیم و بد روایت کردند و نگذاشتند روایت شود. فعالان انقلابی حوزه زنان از منظر بحث روایت به چند دسته قابل تقسیماند. یک بخش، مشارکت کنندگان در فرایند انقلاب بودند. ما یک سری زنی داریم که مصداق گفتمان انقلابی بودند و در آن مشارکت داشتند، در آن فضا بالیدند و آن فضا را ساختند. اینها زنانی هستند که پیشکوستان انقلاب محسوب میشوند. مثلا خانم دباغ، خانم هایی که بعضا آنها را از دست دادیم و خانم هایی که هنوز هستند و ما آنها را روایت نکردیم و نسبت به آنها یک اضطراب روایتی وجود دارد. این آدم ها خودشان خودشان را بازنمایی نمی کنند؛ در جهانی که در سیطره بازنمایی ها است. دنیای ما دنیای اینستاگرام است؛ مهم نیست آدم ها چه هستند، مهم این است که آدم ها چه به نظر می آیند. وقتی که ما از یک دختر بپرسیم دلت می خواهد شبیه چه کسی باشی، چقدر امکان دارد که بگوید که من بین مدل خانم سلیحی و خانم دباغ تردید دارم. اصلاً می داند این مدل های زندگی چیست؟ این زنان از دست ما خواهند رفت. خودشان مخلص و با حیا هستند و خودشان دنبال این نیستند که روایت بشوند و ما هم روایتشان نمی کنیم و کسان دیگری یک روزهایی روایت های عجیب و غریبی از آنها خواهند گفت که باید دفاع کنیم. بخش دیگر از این فعالان حوزه زنان، نخبگان متعهد و جوان هستند. اینها با دشواری های زیادی دست و پنجه نرم می کنند؛ از یک طرف تعلق به گفتمان انقلابی اسلامی دارند و از یک طرف هم می خواهند نخبه باشند و حقایق را درک کنند و از طرف دیگر می خواهند عوام را درک کنند، از یک طرف گاهی بزرگترهایشان به آنها اعتماد ندارند و از طرف دیگر از تسهیلاتی که گفتمان غرب فراهم می کند نمی توانند استفاده کنند. اینستاگرام فضایی نیست که اینها استفاده کنیم. این فضا متناسب با یک گفتمان دیگر است. تلویزیون و رسانه و... همگی تسهیلاتی است که در خدمت غرب قرار دارد. اینها باید ابزار خودشان را بسازند. مفاهیم را از نو تبیین کنند. گروه دیگری نیز داریم که من آنها را عملگرایان متعهد می نامم. این گروه کسانی هستند که به نظرم نقش خیلی جدی در گفتمان های بعد از انقلاب در حوزه زنان را به عهده گرفتهاند و نخبه نیستند ولی مخلص هستند، جدی هستند، عملگرا هستند، باهوش هستند؛ مدرسه می زنند، مهدکودک می زنند، مغازه فروش محصولات سالم میزنند، تبلیغ حجاب می کنند و...؛ آن احساس تکلیف این دسته را به عمل می کشاند و هر کاری که احساس کنند درست و لازم است را انجام می دهند ولی در بعضی از این افراد، گویی فراموشی هایی نسبت به همان گفتمان انقلاب در حال رخ دادن است. اگر اینجا مثلا آمریکا بود، کتاب های متعددی درباره همه گفتمان های پساانقلاب تولید شده بود و این گفتمان ها مورد تحلیل قرار گرفته بودند. ولی ما چون رسم نداریم به مسائل خودمان نگاه کنیم و آنها را جدی بگیریم و جدی فکر کنیم، چنین تولیداتی نداریم. البته حرفی که می زنم یک حرف مقدمه ای است و لازم است که خیلی پژوهش در این زمینه صورت گیرد ولی من ادعا می کنم در بعضی از اینها یک غفلت هایی نسبت به گفتمان انقلاب صورت می گیرد و همین امر این ضرورت را مطرح می کند که ما باید دوباره دوباره هم به حرف های امام و رهبری درباره زنان بر گردیم و آنها را بخوانیم و جدی بگیریم و با آن ملاک ها هر کاری که صورت گرفته را محک بزنیم. من می خواهم سه تا از این ملاک ها را بگوبم که به نظرم آسیب های رایج تری هستند. یکی همین است که سرکارخانم دکتر ادربیلی اشاره کردند و من اسمش را به عنوان یک مفهوم فلسفی می گذارم "گسست حیات"؛ مکین تایر یک فیلسوف غربی است که دغدغه اخلاق و فضیلت دارد و معتقد است تمدن غربی نمی گذارد ما فضیلت محور باشیم و نمی گذارد ما اخلاقی زندگی کنیم. چون فرد وقتی می تواند اخلاقی زندگی کند که بگوید که زندگی یک هدف دارد و تمام زندگی باید به آن هدف نزدیک بشود. اما تمدن غربی مدرن می گوید بخش خصوصی این گونه است، بخش عمومی این گونه است، کودکی این گونه است، جوانی و کهنسالی هم به آن گونه است و..؛ یعنی حیات را بخش بخش می کند و برای هر بخش یک هدف و غایت تعریف میکند. در این دنیا فرد نمی تواند زندگی فضیلت مندانه ای داشته باشد. این اتفاق در گفتمان امام و در گفتمان انقلابی حل شده بود. به عبارات امام رجوع کنید؛ از هر جایی که شروع شود، به این میرسیم که هدف قیام للله است. یعنی همه چیز را وحدت می دهد. وقتی درباره زنان صحبت می کنند، اصلا مهم نیست که با پرستاران صحبت می کند، با خانه داران صحبت می کنند، با با مادران صحبت می کنند و...؛ یک وحدتی را بر زندگی زنان و بر زندگی هر انسانی حاکم می بینند و همه این حیات را به سوی یک هدف می دانند. در این راستا، حال شرایطت چیست؟ مادر هستی یا مادر نیستی؟ ازدواج کردی یا نکردی؟؛ اینها مهم نیست. مهم این است که شما به سمت آن هدف می روی یا نمیروی. در هر شرایطی که هستی باید به آن هدف نزدیکتر شوی ولی گفتمان های پس از انقلاب دقیقاً بازی کردن در میدانی است که از سوی ادبیات لیبرالی مطرح شده است؛ تمایز حوزه خصوصی و عمومی، تمایز میان خانه و جامعه؛ اینها دو واقعیت نیستند. این تفکر، اسلامی نیست. این یک نحوه نگاه کردن به واقعیت است و لیبرالی است ولی نگاه الهی یک نگاه وحدت گراست و تا این اندازه این مرزها را جدا نمیکند. یک ویژگی دیگر گفتمان امام و گفتمان انقلابی این بود که خداآیین بود؛ الهی بود؛ افقها و کلیشههای زن ها را شکست. در مورد تمدن صحبتهای زیاد و متنوعی مطرح میشود. یکی از تاریخنگاران مطرح میکند که همیشه چالش هایی در جوامع وجود دارد. گاهی برهه هایی پیش می آید که یک اقلیت خلاق این چالشها را جمع می کنند؛ اینجا یک تمدن خلق می شود. این تمدن هست تا مادامی که به این چالشها رسیدگی میشود. اگر این اقلیت خلاق دیگر به این چالشها رسیدگی نکنند، این چالش جذابیت خود را برای عموم مردم از دست داد، عمومی که به اینها اعتماد کرده بودند، دیگر سرهایشان را به اطراف می گرداندند و سایر نیروهای اجتماعی آنها را جذب می کنند. یا اقلیت خلاق ضعیف است که تمدن زوال پیدا می کند یا اینکه می خواهد تلاش بیشتری بکند و مجبور می شود به قوای قهری متمسک شود تا افراد را از راه نیروهای دیگر بیرون بکشد، در این صورت جنگ رخ می دهد. این توضیحات کاملا درست نیست اما هشدار خوبی است. گفتمان انقلاب یک چالشی را برای زن ایرانی حل کرد. قبل از انقلاب ما این موضوع را داشتیم که در خانه بمانم یا بیرون بروم و زن انقلابی بیرون نمیرفت چون معتقد بود که نمی شود دین دار بود و بیرون بود. انقلاب اسلامی یکی از کارهای مهمی که کرد این بود که این چالش را حل کرد. حالا ما باز با دست خودمان دوباره این چالش را ایجاد کنیم؟ مشکل بعدی ظاهرگرایی است. گفتمام امام خمینی باطن گرا بود و نگاهها را از این ظواهر و صورت های سطحی به سمت افق هایی مانند شهادت کشید؛ اینکه زنان ما افق مادر شهید داشته باشند، اینها در کدام ادبیات سطحی قابل تبیین است؟ ولی ما الان ظاهرگرا هستیم مثلا می گوییم هر زن باید 4 فرزند داشته باشد. این یعنی چه؟ شما باید اهداف و افق ها را تعیین کنید و خود آن زن با شرایط خود تشخیص می دهد چه کار کند. ما ملاک نمی دهیم، باطن ها را نمی دهیم، اصول را نمی دهیم و اعتماد نمی کنیم و شاید حق داریم اعتماد نکنیم؛ چون زنانمان را تربیت نکردیم تا عاقل و انتخاب گر باشند.
کانال مرکز تحقیقات زن و خانواده در پیام رسان سروش: https://sapp.ir/womenrc