به گزارش روابط عمومی پژوهشکده زن و خانواده، ششمین جلسه نقد کتاب از سلسله جلسات نقد کتاب با موضوع "پژوهش های فقهی حجاب" برگزار شد. این کتاب جلد دوم مجموعهی حجاب پژوهی است که در سال 98 و در سه جلد منتشر شده است. در این جلسه، حجت الاسلام والمسلمین محمدهادی فاضل "استاد درس خارج و سطوح عالی حوزه علمیه قم" به عنوان ناقد کتاب و حجج اسلام والمسلمین دهقان و امیرمهاجر میلانی "اعضای هیئت علمی پژهشکده زن و خانواده" به عنوان کارشناسان درباره مباحث این کتاب به گفتگو پرداختند.
جناب آقای دهقان در ابتدای بحث توضیحات کلی پیرامون شکل گیری این کتاب و مسائل آن ارائه دادند و پس از آن چهار مقاله از آن را به طور خلاصه تشریح کردند:
در سال 90 -91 بود که مباحث حجاب در مطالعات اسلامی (حکم شرعی حجاب)، دوباره برسر زبانها افتاد و کتابی تحت عنوان "حجاب شرعی در عصر پیامبر" در آن زمان منتشر شد و مورد مطالعه و توجه قرار گرفت.
ادعای اصلی آن کتاب این بود که حجاب شرعی آنگونهای نیست که فقها در طول تاریخ بر آن اتفاق دارند، بلکه حجابی که در زمان پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) به عنوان حجاب شرعی مشخص شده بود، بسیار محدودتر و کاملا متفاوت از حجاب مرسوم بود.
در آن زمان از بسیاری از فضلایی که تمرکز در بحث تاریخ حجاب داشتند درخواست شد که ورود کنند و با انتشار آثاری، واکنشی به انتشار این کتاب نشان دهند؛ اما به علت عدم استقبال آن پروژه عملی نشد.
پس از طی حدود دو سال و با توجه به مسائل پیش آمدهی جدید و نیازهایی که در این دو دههی اخیر در خصوص این حوزه پیش آمده است، بنا شد که بحث حجاب در مطالعات اسلامی مجددا مورد بررسی و پژوهش قرار بگیرد.
به علت اینکه پژوهشکده قبلا بحث مسئلهی اجتماعی حجاب و بحث حجاب از نگاه حقوقی را بررسی کرده بود، در اینجا دیگر به آن بحث پرداخته نشده است و صرفا تمرکز بحث بر حجاب در مطالعات اسلامی است. این پژوهش شامل سه بخش است:
بخش اول به مسئلهی حجاب در فرهنگ و تاریخ صدر اسلام، میپردازد؛ اینکه حجاب در زمان پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) از نگاه فرهنگی و تاریخی چگونه بود؟ آیا حجاب در زمان پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) نمادی از حیا و عفاف بود؟ حجاب در زمان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) چه قرائتهای اخلاقی داشته است و مسائلی از این قبیل.
بخش دوم که این جلسه جهت بررسی آن قرار داده شده است، متمرکز در بحث فقهی حجاب است. ادلهی فقهی که برای مسئلهی حجاب مطرح است را میتوان در آیات، روایات و مباحث حاشیهای تقسیم بندی کرد؛ مباحث حاشیهای شامل مباحث لغوی و معنای واژگان، بحث فلسفهی فقهی حجاب و بحث فهم فقه اهل سنت در آن زمان؛ میشود؛ و لذا مقالات بر اساس این منطق طراحی شده است.
مقالات این کتاب به شرح زیر است:
معنا شناسی خمار/ حجت الاسلام والمسلمین دهقان
حجاب شرعی در آیه 31 سوره نور/ حجت الاسلام والمسلمین میلانی
حکم فقهی پوشش زنان بر اساس آیه 59 سوره احزاب/ حجت الاسلام والمسلمین میلانی
حجاب شرعی در روایات/ جناب آقای قاسمی
حجاب شرعی از دیدگاه اهل سنت معاصر معصومین/ سرکار خانم حسینی
فلسفه حجاب در متون دینی/ حجت الاسلام والمسلمین میلانی
حجاب همسران و دختران پیامبر(محارم پیامبر)/ جناب آقای عشایری
ادلهی غیر لفظی حجاب/ جناب آقای محبی
مقالهی اول: معناشناسی خمار
تنها چیزی که از زمان اسلام به ما رسیده، متن است؛ در صورتی که خیلی از اتفاقاتی که در جامعهی صدر اسلام رخ میداد متن نبود و برای کسی که در آن زمان زندگی میکرد عینا مشهود و قابل دیدن و درک کردن بود. به عنوان مثال، اینکه واژهی خمار به چه معناست و چه ویژگیهایی دارد برای کسی که در آن زمان بود کاملا حسی و مشهود بود، اما برای کسی که در زمان حال زندگی میکند تنها متن است که قابل دسترسی است. بنابراین باید این دو را تفکیک کرد؛ یعنی وقتی بحث معنایی و متنی مطرح است، یک بحث، اصالتا زبانی و معنایی است و یک بحث اصلاتا معنایی و زبانی نیست بلکه وقتی برای ما نقل میشود حیثیت متنی پیدا میکند. بر همین اساس در این مقاله در معنا شناسی خمار، بین معنای لغوی خمار و آنچه خمار در واقعیت بیرونی هست، تفکیک ایجاد شده است.
در بحث معنا، یک معنای زبانی مطرح است و یک معنای اجتماعی. معنای اجتماعی یعنی اینکه چه مفهوم بین الاذهانی برای خمار وجود دارد؛ خمار سر کردن در آن روزگار چه معنای اجتماعی داشته است؟ لذا در این مقاله معنای خمار در سه سطح بررسی شده است: معنای لغوی خمار، معنای اجتماعی خمار، خمار به مثابهی یک پوشش واقعی.
گزارش اجمالی:
در بحث لغوی خمار به معنای پوشش سر است و کوچکتر از ردا و ازار بوده است.
دلالت آن بر حیا و عفت بررسی شده است.
در بحث معنای اجتماعی، بحثهای اخلاقی و استفاده از آن به عنوان زینت بررسی شده است.
در مورد بحث اجتماعی آن، ضرب المثلها بررسی شده است و اینکه چگونه از ضرب المثلها میتوان رواج داشتن خمار را فهمید.
مقالهی دوم: حجاب همسران و دختران پیامبر(محارم پیامبر)
نویسنده در این مقاله به ذکر گزارشات تاریخی مبنی بر چگونگی حجاب همسران پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) پرداختند و چند گزارش تاریخی در مورد حضرت صدیقه طاهره(سلام الله علیها) را بیان نمودند که در واقع منشا شبهات در مورد محدودهی حجاب شده است. مانند: روایت ملاقات حضرت سلمان با حضرت صدیقه طاهره(سلام الله علیها) و بحثی که در مورد نماز حضرت صدیقه طاهره(سلام الله علیها) مطرح است.
مقالهی سوم: حجاب شرعی از دیدگاه اهل سنت معاصر معصومین
مشکلی که در تدوین این مقاله وجود داشت، این بود که دسترسی به فتاوای فقهای معاصر معصوم بسیار دشوار بود؛ زیرا اکثرا فقهایی بودند که قضات خلیفه عصر بودند و فهم و دسترسی به منابعی که این فتاوا را نقل کرده باشد بسیار دشوار است. نویسنده برای فهم دیدگاه رایج اهل سنت چارهای جز رجوع به تفاسیر رایج آیات در کتب تفسیری نداشت؛ بنابراین در این مقاله از ابحاث فقهی کمتر بحث شده است.
خلاصه پژوهش در این مقاله این بود که همان مباحث مطرح در بین فقهای شیعه در بحث حجاب و عورت، بین فقهای اهل سنت نیز وجود دارد.
مقالهچهارم: ادلهی غیر لفظی حجاب
در فقه، غیر از ادلهی لفظی، یک سری ادلهی غیر لفظی هستند که به ادلهی لبی مشهورند. مانند: اجماع، شهرت، تسالم و...
در این مقاله به ادلهی لبی بحث حجاب پرداخته شده است و سوال این بود که اگر دست فقیه از ادلهی لفظی کوتاه باشد آیا میتوان به ادلهی غیر لفظی تمسک کرد؟
بحث دیگری که در این مقاله وجود دارد، شفاف کردن برخی از فتاوای فقها و متون منتسب به آنها است. به عنوان مثال به ابن جنید استناد داده شده که ایشان قائل به ستر سر نیستند یا به محقق اردبیلی استناد داده شده که اگر خوف از اجماع نبود، در بحث حجاب زن طور دیگری فتوا میدادم. در این مقاله نویسنده فضای متون را با شفافیت کامل آورده و میفرمایند: اولا متن به طور صحیح فهم نشده است و ثانیا بحث ایشان در مورد ستر صلاتی است؛ و این نکته بسیار مهم است که در بحث حجاب، در متون روایات و آرای فقهی، نباید بین ستر صلاتی و ستر ناظری خلطی صورت بگیرد.
در ادامه جناب آقای میلانی به تشریح سه مقالهی دیگر پرداختند:
مقالهی پنجم: حجاب شرعی در آیه 31 سوره نور
یکی از آیات مهم بحث حجاب آیهی 31 سوره نور است: "لا یبدین زینتهن الا ما ظهر منها."
این آیه، آیهی مفصلی است که فرازهای متعددی دارد، ولی آن قسمت که ناظر به مسئلهی پوشش هست، همین فراز است.
در این آیه سه چالش وجود دارد:
زینت:
آیا زینت مختص به زینتهای جنبی و عرضی است که نوع زنان از آن استفاده میکنند یا شامل زینتهای ذاتی یعنی بدن زنان هم میشود. این بحث از این حیث مهم است که آیا از این آیه حکم پوشش بدن زنان هم استفاده میشود یا خیر.
اگر زینت در آیه به معنای زیورآلات باشد مفاد آیه این میشود که خداوند از زنان میخواهد که زیورآلات خود را در برابر نامحرم آشکار نکنند؛ در اینصورت حکم بدن زنان از آیه قابل فهم نیست.
بزرگانی چون محقق داماد میفرمایند با قطع نظر از روایات، حکم بدن زنان از آیه فهمیده نمیشود.
در این مقاله ابتدا ثابت شد که زینت در محاورات عرفی و ادبی و لغوی مختص زینتهای عرضی مثل زیورآلات است و شامل بدن نمیشود؛ و لذا آیه اولا و بالذات شامل زیورآلات است. اما فقها با پنج ادبیات مختلف وارد شدند تا حکم بدن را از آیهی شریفه بفهمند؛ در این مقاله این پنج تلاش صورت گرفته منعکس شده و برخی از آنها مورد تایید قرار گرفته است. در نتیجه میتوان گفت که به قرینهی بعضی از مسائلی که در آیهی شریفه مطرح است، افزون بر حکم زیور، حکم بدن زنان نیز فهمیده میشود. این نکته حائز اهمیت است که اگر نتوان از زیور به بدن تعدی کرد، آیهی شریفه به هیچ وجه متضمن حکم پوشش بدن نخواهد شد.
ابداء:
محقق خویی به تبع مرحوم صاحب اسداءالرغاب دربارهی واژهی ابداء میفرمایند که وقتی مقرون به لام باشد یا نباشد تفاوتهایی در خوانش آیهی شریفه پیش میآید. جمع بندی این مقاله دربارهی این مطلب این بود که مقرون به لام بودن یا نبودن تفاوتی در معنای آن ایجاد نمیکند و ابداء به معنای آشکار کردن است و مفاد آیهی شریفه این است که زنان زینتهایشان را آشکار نکنند الا ما ظهر منها.
الا ماظهر منها:
دربارهی این جمله در این مقاله پنج دیدگاه گزارش شده است؛ برخی معتقدند به قرینهی اینکه ظَهَرَ فعل ماضی است معیار، وضعیت پوششی زنان عصر نزول قرار داده شده است و آیهی شریفه امروزه از زنان معاصر و کنونی میخواهد به آن مقداری که زنان در عصر نزول عادت بر پوشش آن داشتند بپوشانند و هر اندازه ک زنان عصر نزول عادت بر پوشش نداشتند، ضرورتی بر پوشش آن نیست. مرحوم آقای مومن قائل به این دیدگاه بودند و الا ماظهر منها را اینطور معنا میکردند که آیه از زنان میخواهد زینتهایشان را محفوظ بدارند مگر آن مقدار که زنان عصر نزول عادت بر پوشش آن نداشتند؛ سپس ایشان اضافه میکنند که چون وضعیت پوشش عصر نزول بر ما روشن نیست آیهی شریفه مجمل است و قابلیت استدلال فقهی را ندارد.
دیدگاه دیگر این است که مدنظر از الا ما ظهر در حقیقت اشاره به طبیعت و نوع زنان است. یعنی آیهی شریفه از زنان میخواهد که زینتهای خودشان را بپوشانند مگر آن قسمتی که نوعا زنان به حسب طبیعتشان آن مقدار را نمیپوشانند. این دیدگاه، دیدگاه رایجی است اما باید توجه داشت که در این دیدگاه مقدار ما ظهر منها روشن و واضح نیست و فقها آن را همان محدودهی وجه و کفین و نزدیک به آن میدانند.
دیدگاه بعدی این است که استثناء، استثنای منقطع است و تاکید عموم را میرساند. محقق داماد و محقق شعرانی قائل به این دیدگاه هستند. طبق این دیدگاه مفاد آیه این است که زنان باید تمامی زینتهایشان را بپوشانند مگر زینتهایی که بدون قصد و اراده ظاهر میشود؛ بنابراین زن حتی حق اظهار وجه و کفین را نیز ندارد.
نکتهی مهمی که محقق شعرانی میفرمایند این است که اگر این دیدگاه را بپذیریم، روایاتی که دلالت بر وجه و کفین بودن الا ما ظهر منها دارند، باعث میشوند که کار بر زن سختتر شود و مفاد آیه این میشود که زنان حق اظهار عمدی هیچکدام از اعضا و زینتها را ندارند مگر اینکه غیر ارادی ظاهر شوند و در بین اعضایی که غیر ارادی ظاهر میشوند تنها وجه و کفین هستند که موجب گناه نمیشوند و در غیر این دو مورد زن مرتکب گناه شده است هرچند که اظهار، غیر عمد باشد.
در این مقاله این دیدگاه مورد نقد قرار گرفته است. در مقابل، دیدگاه دوم که در آن آیه به طبع و نوع عمومی زنان اشاره دارد، تقویت شده است. این دیدگاه هرچند که از نظر مرزبندی، محدودهی روشن و مشخصی ندارد، اما به قرینهی روایات معلوم میشود که همان محدودهی وجه و کفین و نزدیک به آنها است که مد نظر فقها نیز همین است.
نکته: ظاهرا تنها کسی که از این آیه فهم فرهنگی و تاریخی دارد، مرحوم فیض است؛ ایشان در وافی میفرمایند: و کأن التعبیر ب «إلا ما ظهر» یتغیر بتغییر الاحوال و الاوضاع و الامصار.
این دیدگاه، دیدگاه نادری است و طبیعتا فقها این دیدگاه را قبول ندارند و به سمتی میروند که حدود و مرزبندی مشخصی داشته باشد.
مقالهی ششم: حکم فقهی پوشش زنان بر اساس آیه 59 سوره احزاب
یکی از آیات مهم بحث حجاب آیه 59 سوره احزاب است: "يُدْنِينَ عَلَيْهِنَّ مِنْ جَلَابِيبِهِنَّ ذَلِكَ أَدْنَى أَنْ يُعْرَفْنَ فَلَا يُؤْذَيْنَ"
مهمترین بحثی که در این آیهی شریفه مطرح است، تعیین معنای "یدنین علیهن" است.
یدنی از إدنی و به معنای نزدیک کردن است. آیهی شریفه طبق مفاد ظاهری دلالت بر پوشاندن جلباب ندارد بلکه از زنان میخواهد که جلباب را به خودشان نزدیک کنند؛ طبق این برداشت بسیاری از زنان که بخشی از بدن و موهایشان ظاهر است هم میتوانند شامل افرادی که ادنای جلباب کردهاند، باشند. لذا برخی از روشنفکران دینی با تمرکز بر واژهی إدنی که به معنای نزدیک کردن است، قائل به این هستند که آیهی شریفه، هیچ ربطی به پوشش مد نظر فقها ندارد.
با تتبع در ادبیات عرب جاهلی، در این مقاله نشان داده شده است که اگر إدنی با حرف جر علی به کار برود به معنای پوشش است؛ ولذا آیه میخواهد که زنان جلباب را بر خود بپوشانند و از این جهت آیه پوشش مد نظر فقها را ثابت میکند، ولکن همانطور که قریب به اتفاق فقها فرمودند، در این مقاله دلالت این آیهی شریفه بر مسئلهی حجاب پررنگ نیست و ظاهرا ناظر به مسئلهی دیگری است؛ توضیح آن اینکه حجاب میتواند دلالتهای متعددی داشته باشد: یک دلالتش این است که پوشیدن برای دیده نشدن است، یک دلالتش این است که پوشیدن برای متمایز شدن است و گاهی ممکن است بر هر دو دلالت کند. در این مقاله به قرینهی ذیل آیه، قول به متمایز کردن زن دارای جلباب از زن بدون جلباب، تقویت شده است ولذا هدفش حجاب مد نظر فقها نیست، زیرا آنها قائل به این هستند که دلالت حجاب این است که پوشیدن برای دیده نشدن است نه برای تمایز؛ برای همین در طول تاریخ فقهی، کمتر فقیهی است که برای اثبات حکم حجاب به این آیه استناد کند.
ناگفته نماند که این آیهی شریفه علیرغم عدم دلالتش بر اثبات حکم حجاب، حاوی نکات مهمی دربارهی اهداف، کارکردها، فهم و فلسفه حجاب است.
مقالهی هفتم: حجاب شرعی در روایات
در این مقاله ابتدا روایات ناظر بر پوشش بر سه دسته تقسیم میشوند:
یک دسته از روایات، روایاتی هستند که میگوید زن باید همهی اعضای خود را بپوشاند؛ مانند این روایت: النساء عَیٌّ و عورة.
در ادامه یکسری از عمومات مطرح و پاسخ داده میشود و ثابت میشود که روایات اکثرا ناظر بر مسائل اخلاقی هستند تا مسئلهی فقهی و حکم شرعی الزامی.
دستهی دوم روایاتی است که ناظر به مسئلهی پوشش وجه و کفین است و طبق این روایات پوشاندن وجه و کفین واجب است. این دسته از روایات نیز در این مقاله مورد نقد و بررسی قرار گرفته و از نظر سندی یا دلالی رد میشوند.
دسته سوم روایاتی هستند که وجه و کفین را استثناء میکنند. این روایات در این مقاله مطرح شده و برخی از آنها به لحاظ سندی و دلالی پذیرفته شده است.
سپس به دلیل ملازمهی عرفی که بین جواز نظر و جواز کشف وجود دارد، روایات بحث نظر نیز مطرح میگردد. نویسنده معتقد است که اگر نگاه بر عضوی از اعضای بدن زن جایز باشد، عرفا پوشاندنش بر زن لازم نیست؛ در متن مقاله اشکالاتی بر این ملازمه مطرح و به آنها پاسخ داده میشود و در نهایت این ملازمه مورد قبول واقع میشود.
در ادامهی کار روایات ناظر بر نظر به بدن زنان مطرح میشود. در این روایات محدودههای حداقلی و بیشتر از آن مطرح شده و روایات از نظر سندی و دلالی مورد بررسی قرار گرفته است. نویسنده در این مقاله این نوع دلالتها را نمیپذیرد و معتقد است تنها نگاه به وجه و کفین جایز است؛ سپس حدود 50 روایت را در این مسئله جمع بندی نموده و مسئله را به سرانجام میرساند.
در ادامه استاد فاضل بعد از بیان مقدمهای به بیان نکاتی پیرامون بحث پرداختند:
مقدمه
متاسفانه فقها زمینهی مناسبی را برای بحث معنای لغوی کلمه ستر و پوشش ایجاد نکردند. مرحوم سید در عروه در بحث شرایط نماز میفرماید یکی از شرایط نماز ستر است و به مناسبت بیان میکنند که ستر دو گونه است: ستر نگاهی و ستر در خصوص نماز و ایندو هیچ ربطی به یکدیگر ندارند، ولی فقها به علت خلأ موجود، علاوه بر ادلهی ستر نگاهی، ستر صلاتی را هم به مناسبت بیان کردند که این قضیه منشأ خلط برای برخی شده است که نشان از بی دقتی علمی است.
سابقهی تاریخی این بحث به جریان مشروطه برمیگردد؛ یکی از خلأهایی که در جامعهی ایرانی احساس میشد که موجب عدم رشد جامعه قلمداد میشد مسئلهی پوشش زنان بود. اینها باعث تالیف رسالههای متعدد از سوی افراد مقید در این زمینه شد. مانند صاحب اسداء الرغاب که مرحوم خویی از کتاب ایشان استفادههای خوبی کرده است، اما گاهی افراطهایی از این سمت به وجود آمد به طوری که دلایلی که بعضا در کتب خودشان می آوردند عموما دلایل مخدوشی بود.
در این مبحث یک نکتهی مهم وجود دارد و آن اینکه مسلم و مفروض دانستن این بحث باعث شده است که فقها کمتر در مورد آن بحث کنند، و در نتیجه شبهات متعددی در این باب به وجود آمده است.
نقد اول
یک مشکلی که به لحاظ شکلی در مواجهه با این مجموعه مقالات به ذهن میآید این است که مخاطب این مجموعه مقالات چه کسی است؟ به تعبیر دیگر، احساس میشود که مقالات این مجموعه از لحاظ مخاطبی با هم تناسب ندارند. برای مثال در مقالهای اشارات متعددی به مناسبات حکم و موضوع شده است که مخاطبان معمول با آن آشنایی زیادی ندارند از آن طرف برخی از مقالات دیگر متناسب با مخاطبان معمول نوشته شده است.
این نکته از این جهت حائز اهمیت است که هدف و دغدغهی پژوهشکده در خصوص جمع آوری این مقالات، برطرف کردن شبهات آن کتاب معروف(حجاب شرعی در عصر پیامبر) بود. از طرفی اکثر مخاطبان آن کتاب مخاطبان عمومی بودند؛ در نتیجه باید از آوردن مباحثی که قابل فهم برای مخاطبین معمول نیست اجتناب میشد.
نقد دوم
نکتهی بعدی این است که در مقالهی "حجاب شرعی در آیه 31 سوره نور" نقل قولهای بسیار زیادی ذکر شده است؛
البته صرف آوردن نقل قولهای متعدد ایرادی ندارد، چون نویسنده در مقام بیان نظرات مختلفی بوده است، لکن از این مقاله به نوعی استشمام میشود که نویسنده از قبل یک ذهنیتی دارد و میخواهد از موارد مختلف برای تثبیت آن ذهنیت و ادعایش استفاده کند. و احساس میشود که آن انسجام لازم را ندارد.
نقد سوم
نکتهی دیگر درمورد تحلیل زبانی است. تحلیل زبانی یا خواستگاه اجتماعی نباید به حدی برجسته شوند که از معنای لغوی طبیعی که ائمه(علیهم السلام) استعمال میکردند دور شوند. در قرآن نیز همینطور است؛ علت آن هم این است که ائمه(علیهم السلام) با زبان مردم عادی حرف میزدند و از طرفی هم این از مسلمات است که قرآن و روایات به گونهای آمدهاند که تا روز قیامت ثابت هستند و طبیعتا زبان و ادبیاتی که اینها را بیان میکند نیز باید به گونهای باشد که برای همهی اعصار قابل فهم باشد. اگر ائمه(علیهم السلام) تعبیری به کار ببرند که فقط خوانش آن با رعایت شرایط اجتماعی و مقدمات و قرائن زمان خودش فهمیده شود، نقض غرض آنها است.
البته باید توجه داشت که متاسفانه فقها در اینگونه موارد به حداقل اکتفا میکنند و این اشکال به آنها وارد است، اما از این طرف هم نباید افراط کرد.
در ادامه جناب اقای دهقان به بیان نکاتی پیرامون نقدهای استاد فاضل پرداختند.
پاسخ به نقد اول
اصولا این نکتهی مهمی است که کار پژوهشی باید مسئله محور باشد نه شبهه محور؛ در واقع شبهات ممکن است منجر به شکل گیری ایده شوند، اما پژوهش باید مسئله محور باشد. همانطور که استاد فاضل فرمودند اگر بنا بود صرفا برای مخاطبین عامی که آن کتاب(حجاب شرعی عصر پیامبر) را خواندهاند، متنی تولید و رفع شبههای انجام شود، لازم بود که سطح بحثها پایین میآمد و نوشتهها سلیستر و به اهداف آموزشی نزدیکتر میشد، اما نکتهی مهم این بود که بحثهای مطرح شده صرفا شبههای در نزد اذهان عمومی مردم نبود، بلکه در حوزهی افرادی که در مطالعات اسلامی مشغول هستند نیز تسری پیدا کرده بود. بنابراین هدف صرفا اقناع ذهن مخاطب نبود بلکه برای این بود که با تولید متون، به یکسری از مسائل که فقها به آن نپرداختهاند، پرداخته شود.
نکتهی دیگری که جناب استاد به درستی مطرح کردند این است که مقالهها از یکپارچگی برخوردار نیستند، یک علتش این است که "نویسندگان" این حوزه عموما محدود هستند و بسیاری از افراد اهل علم و فضیلت نمی توانند به سادگی در حوزه تخصصی خودشان متن بنویسند. از این جهت در زمان طراحی موضوعات و پیدا کردن نویسندگان محدودیت وجود داشت و این نکته هم مطرح بود که چون موضوع، موضوع مطالعات اسلامی است و قاعدتا دقتهای افراد حوزوی در فقه خیلی بیشتر از افراد دیگر است، اصرار بر این بود که نویسندگان از بین طلاب انتخاب شوند. امید که با تربیت متوازن علمی و مهارت نویسندگی این ضعف در آینده در فارغ التحصیلان حوزوی رفع شود.
پاسخ به نقد سوم
در مورد بحث زبانی دو نکته حائز اهمیت است:
اولین نکته این است که در فرمایشات استاد بیان شد که محتوای احکام و محتوای پیام دینی، جاودانه است پس زبانش هم باید جاودانه باشد؛ به نظر میآید این پیشفرض کلامی، بدون اینکه در موردش بحثی شده باشد، مسلم انگاشته شده است.
آیا اگر محتوای آیات قرآن برای همهی انسانها جاودانه باشد به این معناست که آن الفاظی که محتوا را میرسانند هم جاودانه هستند؟ ظاهرا اینگونه نیست و الفاظ مخاطبین خودشان را مخاطب قرار میدهند. برای مثال لفظی عربی است و مخاطبش نیز انسانهایی هستند که در آن زمان تکلم میکنند و چه بسا اتفاقاتی بیفتد که زبان رسمی عوض شود؛ مگر اینکه یک پیشفرض دیگری داشته باشیم و آن اینکه خداوند مانع از این میشود که چنین اتفاقی بیفتد.
علاوه بر اینکه شواهدی موجود هست که اجمال در الفاظ آیات، در زمان ائمه(علیهم السلام) نیز وجود داشته است و مختص زمان حال نیست.
بنابراین به نظر میرسد که این پیشفرض کلامی بدون دلیلِ ارائه شده، پذیرفته شده است.
دومین نکته در مورد پرداختن به جزئیات است که توسط استاد مطرح شده و نکتهی ایشان صحیح و قابل قبول است که گاهی پرداختن زیاد به جزئیات، انسان را از فهم واقعیت دور میکند، ولی یک مشکلی که وجود دارد این است که امر در زمان خودش و برای کسی که در زمان ائمه(علیهم السلام) زندگی میکرده امر بسیطی است ولی همین امر بسیط بخاطر فاصلهی تاریخی که تا زمان ما دارد از بساطتش میفتد و واقعا نیازمند یک دقت بیشتری است؛ و این دقت برای گذر از فاصلهی تاریخی است نه دقتی که خارج از اندازهی بساطت آن کلام باشد.
در ادامه جناب اقای میلانی نیز به بیان نکاتی پیرامون نقدهای استاد فاضل پرداختند.
پاسخ نقد دوم
ممکن است در برخی از متون نقل قولهای متعددی باشد و این اقتضای کار پژوهشی است که دیدگاههای مهم و تاثیرگذار حتی الامکان آورده شود و به فراموشی سپرده نشود و اگر در پژوهشی، نظریه ارائه میشود با اشراف بر دیدگاههای مختلف بیان شود.
البته این نکتهای که استاد فرمودند نکتهی مهمی است که اگر مبانی مختلفی مطرح شود، به حیثی که نمیتوان آنها را در عرض هم به عنوان دیدگاه مطرح کرد، قطعا نقص کار است.
در ادامه استاد فاضل نکاتی پیرامون نقدهایشان گوشزد کردند:
اجمالا چند تصحیح باید انجام شود:
اولین مورد این است که مقصود از نکتهای که در مورد سلیس نبودن متون مقالات گفته شد، سلیس نبودن متون است نه اینکه مقصود را نمیرساند.
دومین مورد این است که در رابطه با تحلیل زبانی مقصود این نیست که الفاظ عرب با وجود فاصلهی تاریخی همچنان به شکل اولیه بماند و ثابت باشد، بلکه مقصود این است که محتوای جاودانه باید به گونهای منتقل شود که آن هم جاودانه باشد؛ اگر قرار باشد که محتوا جاودانه باشد ولی برای فهمش منتظر ظهور امام زمان(علیه السلام) باشیم، با غرض بیان و نشر معارف نمیسازد. بنابر این اگر فرض شود که زبان عربی بالکل منسوخ شده است، محتوا باید به گونهای باشد که اگر کسانی بروند و زبان عربی را یاد بگیرند محتوا را بفهمند.
در مورد ورود به جزئیات باید تلاش کرد که محتوای قرآن مبهم نشود. به عبارت دیگر محکمات قرآن را نباید به متشابهات تبدیل کرد.جمع بندی این مبحث این است که لغویین زبان عربی را برای ما گزارش میکنند و دغدغهی آنان همین است که محتوا را منتقل کنند، لذا باید به همین مقدار بسنده شود.
پس از سخنان پایانی استاد فاضل، جناب آقای میلانی در خصوص مطلب اخیر ایشان نکتهای را متذکر شدند:
این نکته که آشنایی به قواعد محاورهای عام عرب، در فهم بیانات اهل بیت و قرآن کافی است، یک گزارهی مشهور اصولی است، اما تنی چند از پژوهشگران و محققین و طراز اولهای اندیشه حوزوی مثل آقای سیستانی معتقدند که این حد از آشنایی کافی نیست. آقای سیستانی در کتاب تعارضشان بحث مفصلی دارند که آیا صرف آشنایی با قواعد عامهی محاورهای عرب کافی برای فهم مرادات اهل بیت(علیهم السلام) هست یا خیر. رویکرد اقای سیستانی روشن است؛ ایشان رویکرد تاریخی و رویکردهای واژه شناسی را ضروری و تتبع در لغات را امر مسلم و بدیهی میدانند و معتقدند که فهمهای کنونی، بدون پژوهش در این مسئله، اصالت و اعتبار لازم را ندارند. ایشان میفرمایند افزون بر فهم قواعد عامهی محاوره، شیوههای اختصاصی اهل بیت(علیهم السلام)، بسترهای شکل گیری روایات، تاریخ صدور و قرائنی که در تاریخ بوده را هم باید فهمید. ایشان همچنین تاکید دارند که باید به لفظگرایی افراطی حاکم بر جریان اصولی کنونی توجه داشت؛ اگر نتوانیم از این لفظگرایی افراطی جدا شویم و همیشه صرف لفظ را کافی بدانیم و به بسترهایی که به آن لفظ معنا میبخشند بی توجه باشیم، نمیتوانیم فهم درستی از آیات و روایات داشته باشیم.