به گزارش روابط عمومی پژوهشکده زن و خانواده، هفتمین جلسه نقد کتاب از سلسله جلسات نقد کتاب با موضوع "پوشش زنان در زمان پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)" برگزار شد.
در این نشست، جناب آقای دکتر مهران اسماعیلی "استادیار گروه تاریخ و تمدن دانشگاه شهید بهشتی" به عنوان ناقد کتاب با حجت اسلام والمسلمین دکتر مجید دهقان "عضوهیئت علمی پژهشکده زن و خانواده" و حجت الاسلام والمسلمین محمد عشایری منفرد "عضو هیئت علمی جامعه المصطفی العالمیه" به عنوان کارشناسان درباره مباحث این کتاب به گفتگو پرداختند.
در ابتدای بحث جناب آقای دهقان با ذکر مقدمهای به تشریح مقالات جلد اول مجموعه حجاب پژوهی پرداختند:
مجموعه حجاب پژوهی در سه جلد تدوین شده است که شامل مجموعه مقالاتی است که در حوزه مطالعات اسلامی حجاب نگارش شدهاند؛ هر جلد شامل مقالاتی است که باهم تقارب موضوعی دارند.
دغدغهی اصلی مجموعه این بود که در حوزه مطالعات اسلامی حجاب گرچه در خود موضوع حجاب کارهای علمی بسیاری انجام شده است، اما کاری که مسئله محور باشد و با یک روش علمی به موضوع بپردازد کمتر وجود دارد.
اشکالات جدیدی که بهواسطهی اندیشههای نوگرای بعد مشروطه وارد حوزه مطالعات اسلامی شد و رویکردهای انتقادی که در این چند دههی اخیر به این حوزه اضافه شد، از جمله مسائلی هستند که این پروژه ناظر بر آنها تدوین شده است.
در جلسه گذشته، بحث فقهی این مجموعه با عنوان پژوهشهای فقهی حجاب مورد بررسی قرار گرفت؛ در این جلسه نیز جلد اول از مجموعهی حجاب پژوهی با عنوان پوشش زنان در زمان پیامبر به نقد و بررسی گذاشته میشود.
مجموعه مقالاتی که در این جلد گنجانده شده است نویسندگان متعددی دارد که بهطور خلاصه به آنها اشاره میشود:
از جمله مباحثی که در این جلد مطرح شده، بحث اصل پوشش زنان در شعر عرب است؛ اشعار عرب در دورهی پیشا اسلامی یکی از منابع مهم پژوهش در مورد فرهنگ دورهی پیشا اسلامی است و این که یک مقالهای وجود داشته باشد تا پوشش زنان در اشعار عرب را مورد بررسی قرار دهد یک مقالهی قابل دفاعی است.
مقالهی بعدی درمورد پوشش زنان در حج پیش از اسلام و فراتر از آن یعنی فرهنگ پیش از اسلام است؛ گزارشاتی هست که در طواف حج برهنگی شایع بوده و این همواره مورد تمسک مخالفین حجاب شرعی بوده است. جناب دکتر حیدری شیرازی عضو محترم هیئت علمی دانشگاه بوشهر این دو مقاله را به رشته تحریر درآوردند.
مقالهی بعدی متمرکز بر حج جاهلی است؛ نویسندهی این مقاله جناب آقای دکتر حاج امینی در این مقاله به مباحثی مانند جایگاه و تاثیر قریش بر فرهنگ عرب قبل از اسلام و برهنگی در حج جاهلی پرداخته اند.
یکی دیگر از موضوعاتی که دربارهی فرهنگ پوشش در عرب قبل از اسلام وجود دارد، بحث تجارت و صنعت پوشاک و پارچه است؛ اینکه اساسا آیا قبل از اسلام در عرب منطقهی حجاز تجارت پوشاک و پارچه مرسوم بوده است؟ یا صنعتی به عنوان صنعت پوشاک وجود داشته است؟ اینها مواردی است که میتواند تاثیر قابل توجهی بر تصور ما از پوششها و پارچههای آن زمان داشته باشد. جناب آقای دکتر فلاح زاده که رسالهی دکتری ایشان متمرکز بر اسواق عربیه بوده، این مقاله را تدارک دیدهاند.
بحث دیگری که درمورد حجاب زمانهای گذشته و ملتهای قبلی مطرح میشود این است که آیا حجاب دلالتهای اخلاقی داشته یا صرفا برای جلوگیری از تاثیرات آب و هوایی خشک بر افراد بوده است یا اینکه صرفا دلالت فرهنگی و آیینی داشته است؟ در این مقاله سرکار خانم دکتر اکبری زاده با نظارت جناب آقای دکتر محمدرضایی سعی کردهاند که به این مسئله پاسخ دهند که دلالتهای اجتماعی حجاب در دورهی پیشا اسلامی و کارکرد اجتماعی آن چه چیزی بوده است؟
از مسائل مهم بحث مطالعات اسلامی حجاب از منظر حجاب در زمان پیامبر، این است که نگاه ما به سیاست پوشش در دورهی صدر اسلام تحت سیاست حریم جنسیتی قرار دارد و بحث پوشش و نگاه و حفظ حریم جنسیتی بسیار مرتبط با جامعه و خانهها است؛ ولذا تصویری که از معماری خانهها در ذهن ما وجود دارد میتواند در تصویر کلی فضا برای ما و اصل امکان تفکیک جنسیتی در فضای خانهها نقش داشته باشد. جناب آقای عشایری زحمت پژوهش در این عرصه را کشیدهاند.
مقالهی بعدی که جناب آقای موسوی نیا تحت اشراف جناب آقای دکتر الویری آن را نگاشتهاند، در صدد پاسخ به این مسئله است که چگونه سیاست حریم جنسیتی، توسط قرآن و پیامبر تحقق پیدا کرد؟ یعنی اگر ما معتقد باشیم که یکی از سیاستهای پیامبر و قرآن، حریم جنسیتی است که فراتر از سیاستهای پوشش قرار میگیرد، این حریم جنسیتی با توجه به ظرفیت جامعهی عربی، در چه مراحل و فرایندی تحقق پیدا کرده است؟
یک سوالی که ممکن است برای خواننده مطرح شود این است که بعد پیامبر که سیاستهای کلی جامعهی اسلامی تحت اشراف خلفای بعدی قرار گرفت، چه اتفاقی برای سیاستهای جنسی و تحولات خانواده افتاد؟ بعد فوت پیامبر جامعهی کوچک اسلامی با تمدنهای جدید روبرو شد که هرکدام انواع پوشش، تجارت، صنعت، فرهنگ و آیین خاص خودشان را داشتند، این آشنایی با تمدنهای جدید تغییراتی را در پوشش جامعهی اسلامی ایجاد کرد. در این مقاله که جناب آقای دکتر حسنی نسب زحمت آن را کشیدند و آخرین مقالهی این مجموعه حساب میشود سعی شده است که این موضوع مقداری روشن شود.
امیدواریم که با مجموعه مقالات هشتگانه که در این پروژه طراحی شد، فضای مطالعات اسلامی حجاب در حوزه فرهنگ و تاریخ صدر اسلام را مقداری روشن کنیم تا هم فرهیختگان گرامی از این کتاب استفاده نمایند و هم زمینهای برای پژوهشهای بیشتر و کارهای علمی گستردهتر باشد.
در ادامه جناب آقای دکتر اسماعیلی ضمن ابراز خرسندی از انتشار کتاب حاضر، نکاتی را متذکر شدند:
مرور مجدد منابع و مفاهیم فقهی و موضوعی مانند سنت پیامبر چه در این تعریف که آن را با آیات الهی در نظر بگیریم و چه آن را مستقل در نظر بگیریم یک اقدام بسیار مبارک است و میتواند ارتباطی بین حوزهی فقه و حوزهی مطالعات شیعی و فرهنگی برقرار کند و فقه امروز را پویاتر از پیش بگرداند.
امروزه ارتباط فقه با موضوعاتی که افراد معمولی جامعه با آنها در ارتباط هستند قدری کمرنگ شده است و موضوعات جدید به خوبی فهمیده نشده و برخورد خوبی با مسائل جاری فرهنگ جهانی که در حال تحمیل شدن به فرهنگهای دیگر است، نشده است؛ و این افتخاری برای حوزه قم است که با این موضوع به صورت تخصصی برخورد میکند و برای اینکه به نتایج مقبولی برسد صرفا به برخی از امور صوری بسنده نمیکند و مطالعات زیربنایی انجام میدهد.
در کل موضوع حجاب با موضوعات مختلفی در ارتباط هست. یکی از آنها میتواند موضوع تاریخ پوشاک در جهان باشد. یعنی ما میتوانیم کادرمان را فراتر از شبه جزیره بگیریم. چون خیلی از امور در مقایسه خودشان را نشان میدهند؛ مثلا اگر گفته شود الان هوا چند درجه است در واقع یک فکتی بیان شده است، اما اگر گفته شود که هوا سرد است در واقع برداشت شخصی است، در حالیکه شاید از نظر کس دیگر که همزمان در همان شرایط حضور دارد، هوا گرم باشد.
لذا نیاز هست که ما کادرمان را بزرگتر بگیریم و ببینیم که حوزه مطالعات حجاب با کدام بدنههای دیگر موضوعات پژوهشی ارتباط میگیرد. میتوان با رویکرد اجتماعی به موضوع حجاب نزدیک شد؛ اینکه ارتباط پوشاک با سبک زندگی بررسی شود. مثلا پوشاک در زندگی شهرنشینی یک دلالت و مفهوم دارد و در زندگی عشایری و روستایی یک مفهوم دیگری دارد.
یا رویکرد اقتصادی و نسبت درآمد افراد چه به لحاظ تولید و چه به لحاظ مصرف پوشاک میتواند تاثیر گذار باشد؛ کما اینکه در برخی از این مقالات در این موضوع تمرکز شده است.
یا از لحاظ منطقهای اگر کادر بزرگتر شود و به خاور میانه، ایران، روم شرقی، مصر، حبشه و... تسری داده شود میتوان نتایج بهتری گرفت. برای مثال مهاجرانی که از هند و آفریقا به سواحل شبه جزیره نقل مکان میکردند میتوانستند زمینههای تبادل فرهنگی را در سطح پوشاک ایجاد کنند.
لذا اگر این کار در آینده از زوایای مختلف تکمیل شود میتواند نگاههای جزء نگرانهتری را به ما ارائه کند.
بهطور کلی باید چند نکته به لحاظ مبنایی مطرح شود:
این کار در حوزه علمیه قم انجام شده است و طبیعی است که ذهنیت نویسندگان متاثر از آموزههای شیعی، آموزههای فقهی، تجارب زیستی و رسانه باشد و در واقع ممکن است با این تصورات به موضوع نزدیک شده باشند.
هدف از بیان این مقدمه این است که به پژوهشهای تاریخی میتوان به دو گونه نگاه کرد: میتوان آن را به صورت عینی کشف و توصیف کرد و یا جانبدارانه؛ یک رویکرد است که در انگلیسی به آن آبجکتیو میگویند؛ یعنی حجاب همانگونه که بوده توصیف شده و در گزارشها آمده است. اما اگر ذهنیت نویسنده و پژوهشگر بر این موضوع اثر گذاشته باشد این موضوع فاعلی شده است یعنی خود فاعل در آن شناخت حضور دارد که در انگلیسی به آن سابجکتیو میگویند، یعنی نویسنده یک نوع جانبداریهایی در کار آورده است و موضوع کما هو توصیف نشده است. این یک پارادایم در شناخت است. پارادایمهای اخیر پارادایمهای تفسیری و پدیداری هستند. یعنی میگویند موضوعات تاریخی اساساً نمیتواند به نحو عینی شناخته شود و حجاب یا هر امر فرهنگی و تاریخی دیگر با توجه به نویسنده و پژوهشگر خود را نشان میدهند یعنی حجاب یک خانم یمنی به یک گونهای خودش را به من نشان میدهد و به گونهای دیگر خودش را به یک پژوهشگر مصری نشان میدهد یا به پژوهشگر دیگری از مناطق دیگر جهان. یعنی موضوع واحد میتواند نمودهای متعدد داشته باشد. لذا هیچ ایرادی به نویسندگان نیست و اشکالی ندارد که به تعداد افراد پژوهشگر، دریافتها و تلقیهایشان از موضوع حجاب را به دست بیاورند و آن را بنویسند و در اختیار خواننده قرار بدهند.
نکتهای که مد نظر بنده است این است که در سراسر کتاب مفهومی وجود دارد به نام عرب جاهلی. مفهوم عرب جاهلی همیشه در ذهن ما یک مفهوم منفی است، در حالی که در فضای علمی ترجیح بر بیطرف بودن است. در اینجا میتوان از واژه عرب پیش از اسلام یا عرب در آستانه اسلام استفاده کرد.
نکته بعد این است که الان در بحث جغرافیای عرب نقشههایی وجود دارد که نشان میدهد کدام قسمت شبه جزیره اصلا قابل سکونت بوده و کدام قسمت بیابان بوده است؛ نکته در این است که باید مناطق را از هم مشخص کرد. نمیتوان عرب را یک جامعهی ایزوله تلقی کرد و و همه آنچه که امروز براساس منابع شناخته میشود را به عرب محدود کرد. و طبیعی است که انسانهایی که در هر منطقه زندگی میکردند از محیط بومی خودشان تاثیر میگرفتند و در واقع یک فرهنگ عربی واحد وجود ندارد و هر فرهنگی به محیط زندگیشان بستگی دارد.
به نظر میآید که تک تک واژگانی که در این مقالات آمده، همگی نیاز دارند که با حوصله بیشتر بررسی شوند و باید با تاملات ژرفتر به موضوع نزدیک بشویم.
نکتهی دیگری که مطرح است این است که نمیتوان محدود شدن کارکرد حجاب به مسائل عفت را پذیرفت. در واقع این یک ماجرای تقلیلگرایانه است؛ البته در قرآن ذکر شده است که مردان چشمهایشان را فرو ببندند، اینها درست است و نمیتوان نگاههای جنسیتی و سوءاستفادههایی که اتفاق افتاده و کم هم نبوده را انکار کرد، اما اینکه تمام ماجرا این است و لاغیر، این ناشی از انقلاب جنسی است که در دوره صد سال اخیر رخ داده است؛ جهان وارد حوزهای شده که اگر دخالت مسائل جنسی در گذشته در زندگی فرد، 15 درصد بوده امروزه ممکن است به 85 درصد رسیده باشد. طبیعتا فضای جنسیتی که الان در شهرها وجود دارد با توجه به تکنولوژیهای جدید و شبکههای جدید و اخبار بدی که در صدر اخبار قرار میگیرد باعث میشود یک نوع تهدید را احساس کنیم و بخاطر این تهدید، حجاب را جدیتر بگیریم. این موضوع درست است، اما اینکه بخواهیم این بحران را به صدر اسلام نسبت بدهیم، صحیح نیست. حداقل باید طوری باشد که در مورد اینکه آیا حجاب ارتباطی با امر جنسی دارد، به مواردی به عنوان شاهد اشاره کرد.
نکتهی دیگری که به ذهن میرسد این است که در این مجموعه جای خالی مقالهای که در باب پوشاک غلامان و کنیزان باشد حس میشود که اگر وجود داشت میتوانست یک نگاه جامع دربارهی پوشاک در صدر اسلام به ما بدهد.
در ادامه جناب آقای عشایری ضمن تشکر از نقدهای منصفانهی جناب آقای دکتر اسماعیلی، به بیان چند نکته پرداختند:
همانطور که بیان شد، این مجموعه یک حلقه خالی و حفره تئوریک بهنام پوشش کنیزان دارد. مقالهای طراحی شده بود که متاسفانه بعد از تجمیع و طراحی مقالات، انتخاب نویسندگان و سفارش مقالات، به موانعی برخورد کردیم که آن مقاله به نتیجه نرسید. بعد از آن بنده یک مقاله شخصی در فصلنامه مطالعات و جنسیت منتشر کردم که پوشش کنیزان با یک تحلیل فقهی و تاریخی و یک مطالعهی بینارشتهای انجام شده است. یک مقاله دیگر درمورد روند پوشش کنیزان قبل از نزول وحی، در سالهای نزول وحی و پس از نزول وحی و تحولاتی که در آن اتفاق افتاده است نیز طراحی شده است. آنجا یک فرضیه بسیار نادر و قابل پیشبینی در این مقاله مطرح شده است که اگر از سطح ارزیابان بگذرد شاید در سال 1400 منتشر شود. اگر آن مقاله منتشر شود به همراه آن مقاله که در فصلنامه مطالعات و جنسیت و خانواده منتشر شده است، میتوانند یک حلقهای از یک برداشت از مسئله پوشش کنیزان و تحولاتی که اتفاق افتاده است به ما بدهد.
پیش از بحث درباره این اثری که در دست ماست باید یک نکته مورد توجه قرار بگیرد و آن این است که انگیزه ما از طراحی این کار چه چیزی بوده است؟
تصور ما این بود که یک سری پیش فرضهای تاریخی است که مبهم و مجمل و ارتکازی و مبتلا به کلی گویی هستند و تجزیه و تحلیل نشدهاند. این پیش فرضها در جهت دهی مطالعات انتقادی حجاب به سوی یک سری از خطاهای آشکار تاثیر عمیقی گذاشته است. مثل اینکه به صورت تجزیه و تحلیل نشده و مبهم و اجمالی و ارتکازی، تصورمان این باشد که در زمان قبل از نزول وحی یا در اوایل سالهای نزول وحی و بعثت پیامبر چیز رایجی به نام حج عریان زنان داشتیم.
یا اینکه تصور کنیم یک هرج و مرج جنسیتی و جنسی بخاطر نبود لباس کافی یا نبود امکانات معماری یا ویژگی امکانات معماری و سازههای خانهها وجود داشته است که اسلام خواسته است آن را از بین ببرد. تعدادی پیش فرض مبهم تاریخی بوده که به خاطر اجمالشان در جهتدهی پژوهشهای انتقادی حجاب، این پژوهشها را به سوی یک سری نتایج نادرست منحرف کرده است.
هدفی که مقالات و طراحی کتاب و مباحثی که اینجا نوشته شده است دنبال میکرده است در واقع به تفصیل کشیدن آن پیش فرضها بوده است. یعنی میخواهد نشان دهد که آن پیش فرضها دچار اشکالاتی است.
هدف از ذکر این مقدمه این است که باید توجه داشت که بایستههایی که آقای دکتر اسماعیلی فرمودند، بهتر بود که لحاظ شود، اما اینکه به این بایستههای پژوهشی توجه نشده بود در آن زمان، یک جهتش این است که هدف این کتاب چیز دیگری بود که به آن اشاره کردم؛ این پیشنهادات و بایستههای پژوهشی که استاد فرمودند بسیار خوب است و در ادامه کار باعث ارتقا این پروژه میشود اما آن زمان تصور ما این بود که با این هدفی که داریم ورود به این مسائل در تامین آن هدف نقش چندانی ندارد. با این حال اصل این پیشنهاد برای ارتقای کار پیشنهاد ارزشمندی است و امکان استفاده از این پیشنهاد و تغییر و تعمیق بعضی از فرضیهها وجود دارد.
نکتهی بعد درمورد کلمه جاهلیت است که فرمودند بهتر بود که به کار نرود، باید عرض شود که کلمه جاهلیت در متن قرآن بهکار رفته است و قرآن یک متن پژوهشی نیست؛ امروزه در متون پژوهشی تاکید میشود که از واژههای سوگیرانه و جهت دهی پرهیز شود، اما زبان قرآن نباید متن پژوهشی باشد بلکه باید متنی باشد که به قول زبان شناسان امروز به صورت معنای ضمنی، ارزش منفی بعضی از پدیدهها را نشان بدهد و بتواند میل به اجتناب از آن پدیدهها را در خواننده متن که از آن متن متاثر میشود به وجود بیاورد. لذا قرآن به جهت تاثیر بر مخاطب آن را استفاده کرده است و بعد از آن در فرهنگ و نگارشهای ما به یک اصطلاح تبدیل شده است. تصور ما این است که این کلمه بین ما آنقدر رواج پیدا کرده که یک مقدار بار منفیش را از دست داده است. در عین حال به لحاظ اینکه متنها، متنهای پژوهشی است شاید اجتناب از به کار گرفتن این چنین واژههایی بهتر از این باشد که به کار گرفته شود.
نکتهی دیگری که همان عرض اولیه را تکمیل میکند این است که هدف این کتاب توصیف کامل شبه جزیره نبوده است تا بخواهد تفاوتها و تمایزهای موجود در سرزمینها و بخشهای مختلف عربستان آن روز را به تصویر بکشد، بلکه بیشتر تمرکز کتاب در تامین این هدف پژوهشی بوده که ثابت کند هرج و مرج و بی مبالاتی پوششی وجود نداشته است. امکان اینکه در زمان پیامبر حجاب محقق بشود، وجود داشته و اینکه یک سری عناصری مثل لباس و پارچه و تنوع پارچه و تجارت و تولید پارچه و پوشاک و سازههایی که در ساختمانها به کار میرفته است، مانعی برای تحقق حجاب باشد، صحیح نیست. ولی طبعا همانطور که استاد فرمودند امکان تعمیم دادن این اهداف و کار کردن بر روی هر یک از مقالات به مثابه کتاب وجود دارد.
نکتهی بعدی این است که آیا بعضی مقالات کتاب به این موضوع و ادعا نزدیک شده است که ادعا بکند لباسهای عصر جاهلی همان کارکردهای اسلامی مدنظر فقیهان امروز را داشته است؟ قطعا پاسخ منفی است. کتاب طبعا فرضیه اش این نبوده و میخواسته کارکردهای متفاوتی را برای عنصری به نام پوشش زنان به تصویر بکشد و واقعیت را پیدا بکند. اما با این حال اگر جایی این اتفاق افتاده باشد باید در ویرایشهای بعدی کتاب، اصلاح شود.
در ادامه جناب آقای دهقان دو موضوع را مطرح کردند:
وقتی به موضوعاتی مثل پوشش، زینت، خانواده، هویت زن، ارتباط زن و مرد و موضوعاتی که تماماً فرهنگی هستند میپردازیم، اگر ناظر بر دوران معاصر باشد، از لحاظ روشی محدودیتی نیست و به راحتی میتوان از بین روشهای کیفی یکی را انتخاب کرد؛ مثلا برای فهم معنای اجتماعی حجاب، میتوان از راه مصاحبه وارد شد و ساختارها را استخراج کرد.
اما اگر بخواهیم همین موضوع را در مورد عرب پیش از اسلام یا در آستانه اسلام، به مثابه بافت فرهنگی روایات و آیات انجام بدهیم، با مشکلات روشی متعددی مواجه هستیم. این مشکلات از جهت علمی نیست بلکه از جهت افرادی که این دغدغه را دارند هم وجود دارد.
خیلی از مفاهیم است که امروزه بدیهی است اما وقتی مقایسه میکنیم در عرب گذشته یا در جوامع گذشته، با این مسئله مواجهیم که روش باید چگونه باشد؟ ما هستیم و یک سری گزارشهایی که از آن زمان به دست ما رسیده است. میتوان سعی کرد و استعمالات و گزارشهای تاریخی و متون را جمع آوری کرد و از تحلیل اینها به معنای اجتماعی رسید. بالاخره به نظر میرسد یک روشی جدای از روش کیفی مرسوم در علوم اجتماعی را طلب میکند.
بهطور خلاصه اگر کسی با دغدغههای مطالعات فرهنگی یا تاریخ فرهنگی بخواهد به مسئلهای مثل حجاب که دغدغهی دینی محسوب میشود، بپردازد و این سوال که آیا معنای اخلاقی داشته و آیا دلالتهای دینی داشته است یا خیر را پاسخ بدهد، دستش از لحاظ روشی خالی است.
نکته دوم که عرض کردم و میخواهم بسطش دهم این است که کلا این نوع نگاه و آدمهایی که این نوع پژوهشها را انجام میدهند اندک هستند و در مجامع علمی تاریخی، یک نگاه خاصی نسبت به تاریخ، حاکم است و نسبت به نگاه جدیدی که در پژوهشهای جدید تاریخی دنیا مطرح است فاصله داریم.
در ادامه جناب آقای دکتر اسماعیلی نکاتی را ناظر به فرمایشات جناب آقای دهقان متذکر شدند:
متاسفانه مطالعات آکادمیک حوزه جامعهشناسی بیشتر از همه متمرکز در مطالعات شهری است و این نکته مغفول مانده که به هر حال پارسها و مادها و پارتها یک روزی به عنوان عشایر با گلههایشان به این سرزمین آمدند. اگر بخواهیم تاریخ ایران پیش از اسلام را هم بفهمیم باید کار را با مطالعات قوم نگارانه و مردم شناسانه، دنبال کنیم. در مردم شناسی، مردم شناسان مهمی بر روی قبایل مختلف در جهان کار کردند؛ در مورد ایران هم در زاگرس مرکزی و همچنین در زاگرس جنوبی کارهایی شده است، یعنی پژوهشگری برای مثال بیست سال در این جامعه زندگی کرده است و نتایج تحقیقاتش را چاپ نموده است که اغلب آنها حتی به فارسی ترجمه نشده است.
بنظر میآید که موسسات و پژوهشگران، حداقل باید چند دهه حمایت متمرکزی نسبت به پژوهشها داشته باشند، ولو پژوهشها به نتایج مشخصی ختم نشوند؛ چون این آزمون خطاها باید اتفاق بیفتد و فرصتهای مطالعاتی و تجربه زیستی داده شود؛ و این نکتهی مهمی است که برای شناخت تاریخ گذشته، از جمله تاریخ صدر اسلام و پیش از آن، نیاز مبرم به مطالعات عشایری وجود دارد؛ و حال آنکه در حوزه مردم شناسی در دانشگاهها این مهم بسیار کمرنگ شده است.
در حوزههای فرهنگی، واقعا مطالعات دشوار است و به کندی پیش میرود. مدیران و مسئولین هم نباید نگاهی به اصطلاح پوزیتیویستی داشته باشند که مثلا با ده سال حمایت مالی و معنوی میتوانیم به نتیجههای واضح برسیم. این درست نیست. حوزه فرهنگی بسیار دقیق و موشکافانه و پیچیده است. بر خلاف علوم دیگر که میخواهند یک قاعده برای یک چیز تعیین کنند، در علوم تربیتی و علوم فرهنگی و مطالعات انسانی به شدت تنوع هست و برای یک شیء واحد قواعد متعدد در فرهنگهای متعدد وجود دارد که باید آنها را کشف کرد.
در ادامه جناب آقای دهقان مباحثی را مطرح نمودند:
یک بحثی که مطرح میشود این است که ما علاوه بر اینکه با ذهنیت ساخته شده در دنیای مدرن به سراغ مطالعات تاریخی میرویم و همهی ویژگیهای این ذهنیت، خودش را در روش و حساسیت نظریهی ما اشراب میکند، به تفاوتهایی که در همان صدر اسلام وجود داشت نیز توجه نمیکنیم.
مثلا عموما در مطالعات تاریخی در حوزههایی که در لایه دینی پررنگتر است، کل تاریخ چند سده اسلامی به مثابه امر ثابت در نظر گرفته میشود که در این امر ثابت روایات و آیات و متون تاریخی مطرح شده است. قاعدتا خود متن تاریخی نمیتواند گزارش از تحول بدهد چون تحولات بین نسلی است و ناخودآگاه است. چون من در نسل قبل و بعدم حاضر نیستم، لذا تغییرات بین نسلی را در سطح خودآگاهم نمیتوانم گزارش بدهم. پس ناظر آرمانی و یک فردی در آینده است که میتواند این تغییرات را گزارش دهد. ولی رویکرد رایج بین مطالعات تاریخی و صدر اسلام ما این است که کل نسلهای متفاوت را یک امر ثابت در نظر میگیریم.
نکتهی دیگری که ذکرش خالی از لطف نیست این است که در این پروژه سعی شده است که از یک آفت جلوگیری شود و آن اینکه بسیاری از پژوهشهایی که در زمینهی حجاب انجام میشد، عملا از لحاظ علمی، پژوهشهای درخوری نبود و گاهی اوقات به گزارشهای تاریخی استناد میشد ولی به وزنه گزارش تاریخی توجهی نمیشد؛ نتیجهاش این میشود که وقتی از موقعیت اجتماعی فاصله میگیریم میبینیم اینها از بین میرود.
در ادامه جناب آقای عشایری نکاتی را ناظر بر فرمایشات جناب آقای دهقان متذکر شدند:
نکتهای که خودم بر روی آن حساس شدم و در آخرین مقالهای که راجع به تحول و تطور پوشش بردگان و کنیزان قبل از وحی و ایام وحی و بعد از وحی نوشتم، این است که نهاد قدرت و حکومت در تغییر دادن پوشش کنیزان از دوره وحی به سوی بعد وفات پیامبر (ص) تاثیر داشته است.
یک عاملی که در تحولات نقش داشته است و در فضای کوتاهی از یک نسل به یک نسل، که شاید حتی به لحاظ جامعه شناسی و جامعههای بسیط آن موقع نشود اسم آن دوره زمانی را یک نسل گذاشت، ولی به وجود آمده است، نهاد قدرت است؛ مداخله نهاد قدرت. مثلا در امر فرهنگی زنان، برای خلیفه دوم، اصرار بر چند امر از زمان خود پیامبر وجود دارد که در منابع تاریخی اهل سنت و شیعه موجود است، که اصرار داشته است زنان نباید بر میت گریه کنند. این یکی از عوامل بود.
یک مورد دیگر این است که شواهد زیادی وجود دارد که بعد از رحلت پیامبر یک سری تصمیم گیریها و مداخلههایی انجام شده بود که میخواست دادههای اسلام را برای کسانی که علقهای به جاهلیت دارند، مقبول کند؛ تعداد زیادی از مسائل است که با این استدلال تغییر کرده و به عهد خود جاهلیت برگشته است.
نمیتوانم بگویم نهاد اجتماعی تغییردهنده آیینها و دادههای اسلام است، ولی به نظر میآید که در حد فرضیه این هم یکی از انگیزههایی بوده که نهاد قدرت یا نهادهای دلسوز غیر واقعی، را وادار به تغییراتی میکرده است.
در پایان جناب آقای دهقان مسئلهی دیگری را مطرح نمودند:
مسئلهی دیگر این بود که همواره در طول تاریخ، شیعه یک اقلیت بوده و حاکمیت عمدتا در دست مذاهب فقهی دیگر بوده است؛ خلیفه دوم نگاه خاصی در بحث زنان داشته است و این نوع نگاه خلیفه دوم در خیلی از مسائل از جمله نگاه زنان، تسری پیدا کرده است. مرحوم محمدباقر کوه کمرهای مجتهد اوایل پهلوی، در تحقیقاتشان به تاثیر خلیفه دوم در مباحث زنان اشاره میکنند و شواهدی هم در این مسئله موجود است. مثلا در بحث آیهی شریفه جلباب وقتی تفاسیری که از صحابه رسیده را با تفاسیری که تابعین نقل کردهاند مقایسه میکنیم متوجه میشویم که به یکباره یک تفسیر خاصی گسترش پیدا میکند و آن اینکه این آیه مربوط به تمایز کنیز از حر است که ناظر به اقدامات خلیفه دوم دربارهی مسئلهی خمار است و جالب است که از یک دوره تابعین به بعد این تفسیر گسترش پیدا میکند و حال آنکه آنچه از تفاسیر صحابه در ذیل آیه رسیده همان تفسیر جلباب است.
نگاه ما به عنوان اینکه تجربه اقلیت را در طول تاریخ داشتیم باید نگاه از اقلیت به اکثریت باشد و بتواند فهم کند که چطور یک قدرت میتواند نه تنها منافع سیاسی خودش، بلکه نوع نگاهش که بی ارتباط به بحث سیاسی نیست را گسترش بدهد.