به گزارش روابط عمومی پژوهشکده زن و خانواده بیانیه پژوهشکده زن و خانواده با موضوع : مواجهه راهبردی با موضوع عفاف و حجاب توسط پژوهشکده زن و خانواده منتشر شد.
جهت دانلود فایل پی دی اف بیانیه روی تصویر زیر کلیک کنید
باسمهتعالی
ورود دوبارۀ حجاب و عفاف به کانون مباحثات اجتماعی و حکمرانی در یک سال اخیر، هم در فضای نخبگانی و هم در میان کنشگران میدانی، زمینهای مناسب فراهم میآورد تا نهادهای حاکمیتی، غیرحاکمیتی و جامعۀ علمی هریک نقش خود را در فراوری علمی و کارشناسی برای دستیابی به بهترین و سازندهترین الگوی رویارویی با این موضوع ایفا کنند. پژوهشکدۀ زن و خانواده نیز گرچه در سالیان اخیر زمینۀ مشارکت همکاران علمی خود و نخبگان علمی این حوزه را در صدها نشست، مناظره و گفتوگوی علمی فراهم کرده و آثار مکتوبی را نیز در این زمینه منتشر نموده است، بر خود لازم میداند با غنیمت شمردن فرصت، نکاتی را با عموم فرهیختگان بهویژه تصمیمسازان، تصمیمگیران و مجریان در میان بگذارد.
هرگونه اقدامی در موضوع عفاف و حجاب برای آنکه با کمترین هزینه به نتایج موردنظر برسد، ناگزیر باید بر اساس نگاهی راهبردی طراحی شود. بدین منظور لازم است فهم خود را از موضوع، میدان اجتماعیای که در آن، کنشهای سیاسی و فرهنگی از سوی حاکمیت انجام میشود، همچنین فهم خود را از اطراف قضیه یعنی حاکمیت، مطالبهگران حجاب و عفاف، کسانی که هنجارهای رفتاری را رعایت نمیکنند، نخبگان علمی، جریانهای سیاسی متخاصم که راهبردها و کنشهایی در حوزۀ حجاب دارند، بازخوانی و بازسازی کنیم. پیشنیاز هر برنامهریزی و اقدامی داشتن فهمی عمیق و کامل از معانی ذهنیای است که این گروهها در ذهن دارند و بر اساس همین نگرشها، الگوهای رفتاری خود را شکل میدهند. در این مجال بهاختصار نکاتی در برخی محورهای یادشده بیان میشود:
1. اهمیت عفاف و حجاب
آثار عفاف در مقیاس فردی، خانوادگی، اجتماعی و تمدنی، آن را به موضوعی دارای اهمیت در قاموس ادیان الهی بهویژه اسلام تبدیل کرده است. تمدن اسلامی بر پایۀ اقتصاد پاک و دامان پاک بنا میشود و موضوع عفت بطن و عفاف جنسی به قدری مورد توجه بوده است که در متون دینی آن را پرفضیلتترین عبادت دانستهاند.[1] بهعلاوه امر جنسی در دوران ما به لبۀ تیز نزاع عقلانیت توحیدی و عقلانیت[2] فردگرا، در مقیاس تمدنی تبدیل شده است؛ تا آنجا که بسیاری از اندیشمندان جهان مدرن «جنسینگی»[3] را از کلیدهای فهم تمدن مدرن دانستهاند.[4]
در نزاع عقلانیتها، عقلانیت مهاجم از هر ظرفیتی برای بسط و سیطرۀ خود و به حاشیه راندن رقیب سود میجوید و دراینمیان تحول در معنای واژگان، تغییر در شبکۀ مفهومی و در پی آن تغییر در نظام اندیشیدن از ابزارهای مهم عقلانیت مهاجم برای انزوای رقیب است. در ادبیات فردگرایانه کشف حجاب، بدننمایی و سهلانگاری جنسی با کلیدواژۀ «آزادی» موجَّه میشود. این گفتمان که خود را بر پایۀ خودآیینی انسان استوار میکند، آزادی را خودمختاری کامل و رهایی از هرگونه محدودیت در پندار، گفتار و کردار و اینکه ارادۀ انسان برای رسیدن به آنچه میخواهد، با هیچ مانعی روبهرو نشود، تفسیر میکند.[5] حالآنکه آزادی در نگاه اسلام، برداشتن موانع و محدودیتها برای ارتقای بینشها، عواطف و رفتارها در مسیر رشد و سعادت است و به این معنا پیامبران الهی پیشقراولان آزادیاند؛ چون آمدهاند تا غل و زنجیرها را از دست و پا و ذهن و قلب مردم باز کنند تا بتوانند بدون هیچ مانعی، مسیر رشد و سعادت خود را بیابند و برگزینند.[6] تمایز آشکار این دو تفسیر از آزادی سبب میشود بر اساس تفسیر نخست، پوشش اختیاری و اباحهگرایی و تکثر جنسی مصداق آشکار آزادی قلمداد شود؛ حالآنکه در تفسیر دوم، مصداقی روشن از سلب آزادی و ایجاد محدودیت و مانع در مسیر تعالی انسان است.
2. خاصبودگیهای حجاب
عفاف به عنوان ارزش اخلاقی و حجاب به مثابه نمودی عینی یا محافظتکننده بر آن در دوران کنونی، خاصبودگیهایی یافته است که آن را از عفاف و حجاب در روزگاران گذشته و در صدر اسلام متمایز میکند. فهم تمایزات که دو مورد از آنها در ادامه میآید، میتواند در شکلدهی به الگوی رویارویی با آن تعیینکننده باشد:
اول. در دهۀ ۱۹۵۰ رابطۀ میان امر جنسی و حوزۀ سیاسی توجه ویلهلم رایش (1897-1957م)، روانکاو اتریشی و نظریهپرداز انقلاب جنسی را به خود جلب کرد. رایش معتقد بود اصلاح اجتماعی و سیاسی بدون رهایی جنسی ممکن نیست. کودکان و نوجوانان باید از حق بازیهای جنسی با دیگران یا با خود برخوردار شوند؛ همچنین باید آنها را از سلطۀ والدین محافظت کرد تا نیازهای جنسیشان را بیهیچ مانعی برآورده کنند؛ باشد که روزی کارگزاران تغییرات آینده شوند.[7] او در کتاب روانشناسی تودهای فاشیسم میان آزادی جنسی و آزادی سیاسی، رابطهای معنادار در نظر گرفت. از نگاه رایش، سیاست منع اخلاقی انسانها را ترسو و تحت استیلای دیکتاتوری بار میآورد و آزادی جنسی نهتنها مقاومت شخص در برابر تابوهای اخلاقی است؛ بلکه مقاومت در برابر هر نوع سرکوب ازجمله سرکوب سیاسی است.[8] بنابراین انقلاب جنسی میتواند مسیر را برای انقلاب سیاسی هموار کند.
از دهۀ 1370 به این سو تضعیف حاکمیت اسلامی در ایران از مسیر انقلاب جنسی بیش از گذشته موضوع توجه قدرتهای جهانی و مخالفان سیاسی نظام قرار گرفت. راهبرد اصلی نظام سرمایهداری تغییر ارزشهای اخلاقی و جنسی جوامع انسانی بهویژه ایران است؛ اما با هوشمندی دریافته است که دستیابی به این هدف - در گام نخست - از مسیر ایجاد نزاع بر سر موضوعی است که امکان بیشتری برای لشکرکشی در مورد آن وجود دارد. ایران جامعهای عفافمحور است و اگر نزاع بر سر تکثر جنسی و اباحهگرایی اخلاقی شکل گیرد، جامعه در مخالفت با آن، انگیزۀ بسیاری دارد. بنابراین لازم است با تغییر محل نزاع، هزینۀ تحول در امر جنسی را کاهش دهند.
از اواخر دهۀ ۱۳۷۰ فمینیستهای مارکسیست در داخل و خارج کشور به این موضوع علاقه نشان دادند که چگونه میتوان نواندیشان دینی را به صحنۀ دفاع از آزادی کامل پوشش برای زنان وارد کرد؟[9] از اوایل دهۀ ۱۳۸۰ به موازات آن که موضوع حجاب برای فمینیستهای ایرانی چپ، رسانههای بیگانه و جریان معارض اهمیت یافت، در ادبیات نواندیشان دینی نیز به موضوعی مهم تبدیل شد. دیدگاه رسمی حجاب از سوی نواندیشان به نقد کشیده شد و ضرورت بازبینی در حکم شرعی یا الزام حکومتی موضوع بحث قرار گرفت.[10] در سال ۱۳۸۵ این موضوع توجه فمینیستها را به خود جلب کرد که در مبارزۀ زنان ایرانی، آیا آزادی پوشش محور اصلی است یا نه؟ اما آغاز به کار کمپین یکمیلیون امضا برای حذف قوانین نابرابر که از همین سال آغاز شد، نشان میداد رفع حجاب الزامی صرفاً به مثابه یک موضوع حاشیهای – آن هم فقط برای اقلیتهای مذهبی - مورد توجه قرار گرفته است.
در آستانۀ انتخابات ریاستجمهوری دهم در سال 1388، ائتلافی از فمینیستهای داخلی شکل گرفت که رفع حجاب اجباری از خواستههای اصلی آنان بود. همزمان با شکلگیری این ائتلاف، فمینیستهای ایرانی خارج کشور نیز کمپین مقابله با حجاب اجباری را تشکیل دادند.[11] از این سال به بعد است که حجاب به موضوع کانونی در مبارزۀ فمینیستی و معارضان نظام تبدیل میشود و شاهد چرخش گفتمانی معارضان به سمت تنانگی و امر جنسی هستیم. کمپین «آزادیهای یواشکی» و «چهارشنبههای سفید» تنها چند مورد جزئی از اقداماتی است که با منشأ خارجی در یک دهۀ گذشته پیگیری شده است.
علت کانونی شدن امر جنسی و حجاب در گفتمان معارضان را میتوان از یک سو به رواج شبکههای اجتماعی از نیمۀ دوم دهۀ ۱۳۸۰ بهویژه فیسبوک و توییتر ربط داد که در آنها امکان به اشتراک گذاشتن دغدغهها و تجربهها و سبکهای گوناگون زندگی و گفتوگو دربارۀ مسائل عینی در زندگی روزمره فراهم میشد و از سوی دیگر میتوان آن را به دوقطبی شدن فضای سیاسی - اجتماعی ایران پس از انتخابات ۱۳۸۸ و همچنین ورود به فضای پساتحریم از اوایل دهۀ ۱۳۹۰ نسبت داد که به افزایش نارضایتیهای اجتماعی انجامید.
هماکنون معارضان جمهوری اسلامی مبارزه بر ضد حجاب اجباری را امری کاملاً سیاسی میدانند که کلیت حکومت و حتی جنبش اسلامگرایی در سطح بینالمللی را به چالش جدی میکشد.[12] برخی از آنان موضوع حجاب اجباری را حامل یکی از حادترین تنشهای موجود در جامعه معرفی کردهاند که رویارویی زنان با آن دارای پتانسیل سیاسی بیبدیلی است.[13] برخی از فمینیستهای سکولار نیز حجاب اجباری را موضوعی جذاب برای درگیر شدن با اصل دین و نفوذ مراجع تقلید و روحانیان و گسترش عرفیگرایی در برابر شریعتگرایی روحانیان راستکیش میدانند.[14] موضوع منازعه قرار گرفتن حجاب از سوی مخالفان، وجهی نمادین به حجاب میبخشد و آن را در جایگاه نماد اسلام سیاسی و موضوعی جذاب برای درگیری معارضان قرار میدهد. بنابراین نمیتوان حجاب را صرفاً امری فرهنگی و خالی از شائبههای سیاسی - امنیتی قلمداد کرد. با ملاحظۀ چنین واقعیتی است که بیحجابی افزون بر معصیت اخلاقی، گناه سیاسی نیز به شمار میآید؛ هرچند افرادی که کشف حجاب میکنند، قصد معارضۀ سیاسی نداشته و حتی با آثار سیاسی آن نیز - به شکل تفصیلی - ناآشنا باشند.
دوم. غرب مدرن - چه در پوشش لیبرالیسم و چه در ذیل مارکسیسم - کوشیده بشر را از نمونههای دیگر تمدن محروم کند و تمدن سکولار را یگانه نسخۀ پیشرفت بشر و دین را به مثابه افیون ملتها بازنمایاند. ساخت تصویری زنستیز، واپسگرا و واگرا از دین میتواند تا حدود زیادی مشروعیت آنان را توجیه کند. وقوع انقلاب اسلامی که با تشکیل جمهوری اسلامی به موفقیت رسید، زنگ خطری در گوش کسانی بود که دین را در دوران مدرن تمامشده میدانستند. حضور دین در موقعیت ادارۀ جامعه به این معنا بود که دین ادعای راهبری اجتماع را دارد و مدعی است میتوان در فضای سیطرۀ گفتمان مدرن با نرمافزاری دیگر یعنی با عقلانیت توحیدی به بازسازی اجتماع و ساخت تمدن پرداخت. فمینیستها بهویژه رادیکالفمینیستها که ادیان را مهمترین کانون توسعه و عمق بخشیدن به مردسالاری میدانستند، این رخداد را با نگرانی پیگیری میکردند و نزدیک به یکصد سال مبارزۀ فمینیستی در ایران را که مهمترین رهاورد آن کشف حجاب و گامهایی مهم در برابری جنسیتی و تضعیف اقتدار خانواده بود، بربادرفته میدیدند. ازاینرو با موضعگیری امام دربارۀ لزوم رعایت حجاب در اسفندماه 1357، کمتر از یک ماه پس از پیروزی انقلاب، به تکاپو افتادند. سیمون دوبوار به همراه صدها نفر از رادیکالفمینیستها و بتی فریدان همراه با صدها تن از لیبرالفمینیستها، اجتماعاتی را در برابر سفارتخانههای ایران در کشورهای اروپایی و آمریکا برگزار و از حاکمیت دین در ایران و بازگشت به حجاب انتقاد کردند و تصمیم گرفتند با اعزام هجده تن از فمینیستها به ایران، حکومت جدید را دربارۀ عقبنشینی از حجاب متقاعد کنند؛ اقدامی که البته با واکنش سرد دولت ایران به نتیجه نرسید.[15]
پیشرفت زنان ایرانی در چهار دهه پس از انقلاب، در شاخصهای شناختهشده، ازجمله شاخصهای آموزشی، پژوهشی، فناورانه، ورزشی و موارد دیگر با رعایت حجاب، شائبۀ واپسگرایی حکومت دینی را کمرنگ کرد و پوشش اسلامی را از نماد عقبماندگی زن مسلمان به نماد کنش اجتماعی هدفمند و پاک و نماد هویتیابی زنان نسل جدید تبدیل نمود؛ تا آنجا که برخی زنان غیرمسلمان را نیز به شگفتی واداشت. در این تجربۀ جدید، اسلام تصویری نو از زن ارائه میکند که نه زن تحقیرشده و ایستاست و نه زن منفعل و بازیچۀ غربی که با شعارهای فریبندۀ استقلال و آزادی، از خانواده رانده شده و ارزشهای اخلاقی را وانهاده است. در این تجربۀ جدید، زن به دنبال آزادی است؛ آزادی از آنچه ذهن و قلب او را از ارزشهای واقعی منحرف نماید و زمینههای رشد و پیشرفتش را مسدود یا محدود کند. در چنین اوضاعی، میدان به نفع عقلانیت توحیدی تغییر خواهد کرد؛ ازاینرو لازم است نوسرمایهداری که متهم ردیف اول در انحطاط زن امروز است، با بهرهگیری از سلطۀ رسانهای و ارتش غربزدگان، تصویری واپسگرا و ضدزن از ادیان بهویژه اسلام بنمایاند و دین را در جایگاه متهم ردیف اول در عقبماندگی زنان بنشاند و با انحراف در معنای آزادی، زنان را به بهانۀ مطالبۀ آزادی، در برابر دین و حکمرانی دین قرار دهد.
در چند دهۀ اخیر، اقدامات ترکیبی بسیاری پیگیری شده است تا از برایند آنها کلانروایت «ناکارآمدی حکمرانی دین در جهان معاصر» شکل گیرد. دعوت به کشف حجاب به مثابه گامی در مسیر آزادی و تولید آثار هنری و فیلمهای سینمایی که موضوع مشترک آنها شوربختی جامعۀ ایرانی بهویژه زنان و نبود امکان سبک زندگی انتخابگرایانه برای آنان و مقاومت زنان در برابر پدرسالاری سیاسی و اجتماعی است، تنها بخشهایی از یک جورچین است. قطعۀ دیگر این جورچین، تحریم اقتصادی است که دامنۀ آن به تمامی عرصهها ازجمله عرصههای ورزشی و تأمین دارو نیز کشیده میشود تا نشان داده شود حکمرانی اسلامی در ساماندهی به ضروریات زندگی اقتصادی و اجتماعی مردم نیز ناتوان است. در کنار این دست اقدامات، البته نیاز است پای تحلیلگران غربزده به تحلیل آنچه «وضع بحرانی جامعۀ ایرانی» خوانده میشود، گشوده شود تا نشان دهند این هزینههای هنگفت، هزینههای انقلابیگری است و در این مسیر، هزینههایی را نیز که جریان غربزده بر جامعۀ ایرانی تحمیل کرده است، به پای انقلاب بنویسند. اینها همه از یک واقعیت حکایت میکند: نگرانی از مطرح شدن دین به عنوان الگویی از پیشرفت معنویتمدار و اخلاقگرا و شکلگیری الگویی از حکمرانی که بتواند بر کشورهای دیگر نیز اثر بگذارد. در چنین اوضاعی است که شبههافکنی و ایجاد تردید در باورهای دینی به مثابه قطعهای دیگر از جورچین به میان میآید تا نسل جدید را به اصول و آموزههای دینی، بیاعتماد و بدبین کند. در میدان نزاع عقلانیتها، انقلاب اسلامی در حال ساخت کلانروایت «دین به مثابه راهحل اساسی» است که با کلانروایت «دین به مثابه مشکل اصلی» به چالش کشیده میشود. مطالعة اقدامات انجامشده بهویژه در یک دهۀ اخیر نشاندهندۀ نگرانی عمیق لیبرالیسم از بروز قدرتی نوظهور در عرصۀ جهانی و پدیدار شدن آثار شکست در کنگرههای کاخ سفید و نظام سرمایهداری است.
هماکنون ما با گونههای متنوع و نوپدید محاصره مواجهیم. بخشی از این محاصره را در قالب تحریم اقتصادی با پوست و گوشت خود تجربه کردهایم که به اذعان تحریمکنندگان، در طول تاریخ سابقه نداشته و فلجکننده است؛ اما این محاصره وجوه دیگری نیز دارد که کمتر به آن پرداخته میشود. شاید محاصرۀ تحلیلی و علمی در شکلهای جدید آن، مهمترین ساحت تحریم باشد. در اینجا تحریم به این معناست که تحلیلهایی با ادبیات علمیشده به مخاطبان عرضه میشود که به دلیل برساخت علمی آن به گونهای پذیرفته میشود و فضای باور را اشغال میکند که تمام تحلیلهای معارض با آن از ذهن به بیرون رانده میشود. کافی است صرفاً به یک نمونه بسنده شود: در سالیان اخیر، برخی فمینیستها با پیشینۀ مارکسیستی که اوایل پیروزی انقلاب بر ضد اسلام و پیامبر اکرم9 مینوشتند و اسلام و پیامبر9 را به زنستیزی متهم میکردند، با تغییر رویکرد از مارکسیسم به لیبرالیسم و با تمرکز بر موضوع تاریخ اجتماعی ایران، در صدد شکلدهی به یک تاریخ جعلی برآمدهاند که برساخت عالمانه، موجه و مستند داشته باشد. تاریخ ساختهشده این است که تا پیش از عصر مشروطیت، سبکهای گوناگون زندگی جنسی ازجمله همجنسگرایی زنان و مردان رواج داشته و جامعه با این تکثرات کنار میآمده است. پس از رویارویی ایرانیان با اروپاییان در عصر مشروطیت و قبحانگاری همجنسگرایی از سوی آنان بود که شکلهای گوناگون زندگی جنسی به حاشیه رانده شد. نتیجهای که از این تحلیل به دست میآید، آن است که رواج تنوع جنسی در جامعۀ کنونی ایران، درحقیقت نوعی اتصال به پیشینۀ تاریخی و عبور از شکاف تاریخی ۱۵۰ساله است.
حمایت از شعار «زن، زندگی، آزادی» را باید در همین فضای تحلیلی و نوعی فرار به جلو برای جبران شکستهای پیدرپی نظام سلطه فهم کرد. در مسیر ساخت کلانروایت «ناکارآمدی دین» ضعفهایی برجسته میشوند که البته بخشی از آنها واقعی و ناشی از کمکاریها و ضعفهای تحلیلی و اجرایی ما و برخی نیز - چنانکه گفته شد - حاصل سیطرۀ ادبیات لیبرالیستی بر ذهن گروهی از سیاستگذاران، نخبگان علمی و مدیران اجرایی و فاصله گرفتن از عقلانیت توحیدی و انقلابی بوده است.
در سالیان اخیر رشد نگرانکنندۀ توزیع روانگردانهای صنعتی از سوی شبکههای فساد با منشأ خارجی که گاه با نام مواد انرژیزا یا مکملهایی برای تناسب اندام به مشتریان ناآگاه عرضه میشود و تأثیرات ویرانگری بر تمایلات و رفتارهای جنسی دارد، به مثابه ساحت دیگری از درگیری مورد توجه قرار گرفته است و ما را متقاعد میکند که نظام سرمایهداری از ناجوانمردانهترین ابزارها برای به انزوا کشیدن دین از صحنۀ زندگی اجتماعی بشر سود میجوید و آن را به مثابه عنصری مهم در این جنگ ترکیبی به کار میگیرد.
3. الزام اجتماعی حجاب
حجاب نوعی کنش عفیفانه، محافظتکننده بر عفت زن و مرد و نمایانگر مرز آشکاری است که فرد میان خود و اباحهگرایی جنسی میگذارد تا از همان ابتدا قضاوتهای ناروا دربارۀ خود را تصحیح نماید و موضع خود را دربارۀ سهلانگاری جنسی با زبان رفتار، نمایان کند. در این کنش هدفمند، فرد در تعامل با افراد دیگر، فضای اجتماعی عفیفانهای میآفریند که امکان نمایش سبکهای زندگی جنسی غیرعفیفانه را در این فضا به حداقل میرساند و آنها را در حد جریان حاشیهای و زیرزمینی نگه میدارد؛ اما سهلانگاری در سبک پوشش و رفتار زنان و مردان، نشانههایی از بیتفاوتی در فضای اجتماعی منتشر میکند که به اباحهگرایان و اقلیتهای جنسی، جرئت نمایش و تکاپوی اجتماعی میدهد.
پیششرط زندگی اجتماعی پذیرش حدی از الزامات اجتماعی از سوی مردم است. ضرورت حضور اجتماعی سالم و ثمربخش مسئولیتهای مشترک یا متمایزی را بر عهدۀ آحاد جامعه میگذارد. زن و مرد برای رسیدن به این هدف باید سهم خود را ادا کنند؛ مردان با حفظ حریم و حرمت زنان و زنان با حفظ حریم و حرمت خود. بهعلاوه خردمندان در این نیز تردید ندارند که هر کسی که در رویارویی با تهاجم، آسیبپذیری آشکاری دارد، نباید خود را در معرض تهاجم بیگانه قرار دهد. این واقعیت که زن در صورت رویارویی با تعرض جنسی، قدرت جسمی کمتری در دفاع از خود دارد، ما را برای پذیرش این قاعدۀ رفتاری عقلانی که نباید انگیزۀ تهاجم جنسی را در مهاجم تقویت نمود، متقاعد میکند.
شکلگیری ساختارهای حقوقی مدرن این گمان را ایجاد کرده است که نظام حقوقی هم میتواند و هم موظف است بهطورکامل از زنان در برابر تعرضات جنسی حفاظت کند؛ ازاینرو انگیزههای مراقبت و حفاظت از سوی خود زنان و خانوادۀ آنان و آحاد جامعه به سمت حاکمیت رفت. اگر در جامعۀ سنتی، نقش اول را در حفاظت از زن در برابر آسیبدیدگی، خود او و وابستگان او بر عهده داشتهاند، ساختارهای حقوقی مدرن این نوید را به زنان میداد که هماکنون تحت محافظت یک ساختار قدرتمند هستند.
«فرد خودبنیاد» مطالبۀ «امنیت بر آزادی» را دارد. او میخواهد آنچه را بدان علاقهمند است، بدون ملاحظۀ مصلحت اجتماعی و حتی مصلحت حال و آیندۀ خود برگزیند و حاکمیت را نیز موظف میداند بر انتخاب او - چه درست و چه غلط - صحه بگذارد و امنیت او را در مسیر شادکامیاش تأمین کند. انسان فردیتیافته کمتر حاضر است درستی انتخابهایش را بررسی کند و شادکامیاش را با لحاظ مصلحت خود و اجتماع پی گیرد. او در این مسیر، دچار ناکامی میشود و پس از پرداخت هزینههای فراوان، به این نتیجۀ عقلانی میرسد که امنیت او پیش از هر چیز در گروی انتخابهای صحیح خود اوست و ظرفیتهای حاکمیت برای حفاظت از امنیت او محدود است. این نکتۀ عقلایی از دید جمعیتهای طرفدار حقوق زنان در اروپا نیز مغفول نمانده و آنان به زنان توصیه میکنند برای در امان ماندن از تعرض، رفتارهای هوشمندانهتری داشته باشند.[16]
4. الزام حاکمیتی حجاب
الزام حاکمیتی به رعایت قواعدی در پوشش و رفتار را میتوان با منطق ضرورت مشارکت دادن آحاد جامعه در زمینهسازی برای گسترش امنیت و عفت اجتماعی توضیح داد. این الزام اجتماعی درحقیقت انجام تعهدی از سوی حاکمیت برای حفاظت از جوانان در برابر خطرات جنسی و ایجاد فضای سالم اجتماعی با افزایش سهم مسئولانۀ خود آنان است که امکان حضور اجتماعی سالم و هدفمند را برای زنان و مردان فراهم میکند. در اینجا حاکمیت همانند داوری ایفای نقش میکند که با نشان دادن کارت به بازیکنان خاطی، آنان را از انجام رفتارهای غیرورزشی باز میدارد و به تمرکز بر فنون و هنرهای ورزشی و اجرای یک بازی جوانمردانه و زیبا فرا میخواند.
بیگمان ترس از مجازات عاملی پیشگیراننده و بازدارنده از تخلفات و گناهان است و بدون پیشبینی حدی از مجازات برای افراد خودسر و قانونشکن، امور اجتماعی انتظام نمییابد. اما نکتۀ مهم این است که در یک برنامة راهبردی درازمدت، رویارویی سخت نباید نقطۀ تمرکز اقدامات حاکمیتی باشد و روشهای پیشگیرانه و اصلاح الگوهای تربیتی به حاشیه رانده شود.
امروزه این انتقاد به حاکمیت وارد میشود که درعینحال که بر گسترش عفاف و رعایت حجاب تأکید میکند، مزاحمهای عفاف را نیز گسترش میدهد؛ به بیان دیگر از این نکته غفلت میشود که ساختارهای فرهنگی و اقتصادی با دامن زدن به فرهنگ مصرف و فردگرایی و با رواج نسبیگرایی ارزشی و لیبرالیسم اخلاقی و با بازنمایی منفی از خانوادۀ مقاوم و با نفی تمایزات جنسیتی و تحقیر جایگاه پدر و مادر، پایههای عفاف را با سرعت و شدتی وصفناپذیر، متزلزل میکنند؛ ازاینرو بر این نکته تأکید میکنیم که هر برنامهریزی کلانی در موضوع حجاب و عفاف باید اصلاح ساختارها و مقاومت در برابر استحالۀ فرهنگی را به مثابه متن اصلی اقدامات و برخوردهای سلبی را به مثابه بخش لازم - اما مکمل - مورد توجه قرار دهد.
رسالت اصلی نظام حکمرانی بهویژه در عصر جدید، افزون بر پاسخ به نیازهای عمومی مردم، مشارکت در خلق آرمانها و نیازها و هویتسازی و تقویت شور و اشتیاق برای انتخاب حجاب و رفتارهای عفیفانه است؛ بهگونهایکه ارزشهای خود را چنان به مطالبات عمومی تبدیل کند که آحاد جامعه با رغبت و اختیار به آنها گرایش یابند؛ ازاینرو بر این باوریم که لازم است ساختارهای فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی در خدمت تسهیل و ارزشمندی زندگی عفیفانه باشند.
5. انتقاد از الزام حاکمیتی
منتقدان مداخلات حاکمیت بخشی از بدنۀ اجتماعی و گروهی از کارشناسان و تأثیرگذاران اجتماعیاند. بخشی از جامعۀ بزرگ دختران و زنان جوان دلایل متعددی برای نگرانی و گاه ناهمراهی با سیاستهای حاکمیت دارند. ساختار تکوینی زنان میل به پذیرفته شدن و دیده شدن را در آنان نهادینه کرده است. اگر این غریزه در مسیر درست آن یعنی شکوفایی و سازندگی خانوادگی و اجتماعی به کار گرفته شود، نتیجۀ آن، هم احساس رضایتمندی است و هم ارزشمندی واقعی؛ ولی اگر مسیرهای شکوفایی و ارزشمندی زنان در اولویت سیاستگذاران قرار نگیرد و زنان احساس کنند با مضیقه یا انسدادی در این مسیر مواجهاند، ممکن است مسیرهای ناموجه ازجمله تبرج و تنانگی را برای ابراز وجود برگزینند. شماری از زنان احساس میکنند آنان به جای آنکه یک ظرفیت و سرمایۀ ارزشمند به شمار آیند که باید در ساخت خانواده و اجتماع به کار گرفته شوند، همچون یک مشکل و تهدید دیده شدهاند و این احساس آنان را میآزارد. گروهی از زنان نیز احساس میکنند در موضوع حجاب و عفاف، آنان مقصر اصلی قلمداد شدهاند و نقش مردان در زمینهسازی مفاسد اخلاقی و ایجاد تقاضا برای تبرج زنان یا نقش غیرت مردان در کنترل اجتماعی، نادیده گرفته میشود و عفت به وجوه زنانۀ آن تقلیل مییابد. بالاتر آنکه گروهی از زنان - به درست یا غلط - به این باور رسیدهاند که تأکید بر حجاب و عفاف از سوی حاکمیت، نوعی سنگر گرفتن پشت این موضوع برای حواله دادن حل مسائل اصلی زنان به زمانی دیگر و خارج کردن این مسائل از اولویت است. نگرانی دیگر آنان از طرح موضوع حجاب آن است که پشت صحنۀ صیانت جنسی، انسداد جنسی است و متدینان و حاکمیت با طرح این موضوع، نیاز جنسی و عاطفی جوانان را نادیده میانگارند. نگرانیهای فوق به کاهش اعتماد به حاکمیت و ناهمراهی این گروه از زنان با چنین طرحهایی انجامیده است. بخشی از این نگرانیها نتیجۀ تبلیغات رسانهای و کنشهای انتقادی مرجعیتهای نوظهور است و بخشی نیز پیامد کاستیهای اقتصادی و فرهنگی با خاستگاه داخلی و خارجی است.
برخی افراد صاحبنفوذ و کارشناسانی که به نقد الگوی رویارویی حاکمیت با حجاب و عفاف میپردازند نیز بر نکات متعددی دست میگذارند که برخی از این نکات عبارتاند از:
اول. اهمیت نداشتن حجاب: این انتقاد بسیار بر زبان میآید که با وجود آنکه حجاب جزو مهمترین واجبات دینی نیست، هم در رویارویی حاکمیت و هم در بخشی از بدنۀ متدین و انقلابی به مثابه یک واجب اولویتدار مورد التفات قرار میگیرد. در پاسخ به این انتقاد باید دستکم بر دو نکته تأکید کرد: نکتۀ اول اینکه حجاب وجه آشکار دینداری است؛ چنانکه بیحجابی نمایش آشکار شکستن حکم خداوند است. اگر جامعه در برابر گناهان علنی، واکنش مناسب و غیرتمندانه نداشته باشد، حساسیت خود را به امور دیگر که چهبسا مهمتر هم باشند، از دست خواهد داد. گناهان آشکار میزانالحرارۀ سنجش حساسیت جامعۀ مؤمنان است. نکتۀ دوم آنکه سهلانگاری در پوشش نقطۀ آغاز تحولات امر جنسی در محیط اجتماعی است و رواداری دربارۀ پوشش زمینهساز رواداری دربارۀ علنی شدن انحرافات جنسی خواهد شد.
دوم. مجاز نبودن مداخله در حریم خصوصی: در این نگاه، بدن هر شخص حریم خصوصی اوست و او مالک تن و مالک انتخابهای شخصی خود ازجمله انتخاب نوع پوشش است و هیچکس نمیتواند حوزۀ خصوصی را تحت قوانین الزامی قرار دهد. برخی از کارشناسان نیز این سخن را بیان کردهاند که خودمختاری از اصول اخلاقی است و تغییر سبک زندگی دیگران - چه در پوشش و چه در رفتارهای دیگر - خلاف اصل خودمختاری است.[17] این انتقاد نشان از تمایز دو عقلانیت دارد: گفتمان فردگرایی بدن را ملک شخصی و فرد را دارای حق تسلط بر بدن میداند. اصل خودمختاری نیز از اصول اخلاقی فردگرایی مبتنی بر پذیرش خودآیینی بشر است و به این معناست که هیچکس حق محدود کردن انتخاب و آزادی دیگری را در امور شخصیاش ندارد. درمقابل در ذیل عقلانیت اسلامی، بدن و آبروی شخص امانت خداوند در دست اوست و تصرفات او در بدن و در آبروی خود بسته به رعایت مصلحت اجتماعی و رضایت الهی است. اصل خودمختاری نیز با اصل ربوبیت الهی و ضرورت هماهنگی ارادههای فردی با ارادۀ الهی ناسازگار است. افزون بر این در ادبیات دینی، خصوصی یا عمومی بودن حریم، تأثیری بر حکم شرعی ندارد. آنچه مداخله را برای حاکمیت مشروع مینماید، علنی بودن گناه است؛ نه اینکه گناه در حوزۀ عمومی رخ داده باشد. بهعلاوه میتوان بیحجابی را به دلیل آنکه غالباً در فضای عمومی اتفاق میافتد در حوزۀ عمومی و مورد مداخلۀ حاکمیت دانست.
سوم. خودتنظیمی اجتماع در کنترل فرهنگی: همانگونه که آدام اسمیت در نظریۀ لیبرالیسم اقتصادی، اصطلاح «دست نامرئی» را برای اشاره به خودتنظیمی بازار و عدم نیاز مداخلۀ دولت در حوزۀ اقتصاد به کار گرفت، برخی کارشناسان نیز به نوعی سکولاریسم دولتی در حوزۀ فرهنگ معتقدند. آنان بر این باورند که مداخلۀ حاکمیت در حوزههای فرهنگی – اجتماعی، مسائل را پیچیدهتر میکند. درمقابل مداخله نکردن دولت سبب میشود جامعه سازوکارهای خود را برای تنظیمگری فرهنگی و اجتماعی به کار گیرد و تحولات اجتماعی را بر نقطۀ تعادل پیش ببرد. این دیدگاه دولت را شر لازم میداند که لازم است حوزۀ مداخلات آن به شکل حداقلی تنظیم شود. استدلالهایی که طرفداران این دیدگاه به کار میگیرند، بیش از این را اثبات نمیکند که بسیاری از الگوهای مداخلهای دولتها به دلیل ندیدن نقش مردم و برخورداری از نگاههای دولتمحورانه، هزینهسازند؛ اما اینکه هرگونه مداخلۀ دولتها در حوزۀ اجتماع و فرهنگ بر خلاف مصالح اجتماع باشد، نتیجه نمیشود. این ادعا همانند آن است که گفته شود بازیکنان دو تیم ورزشی به مثابه یک اجتماع کوچک، قدرت خودتنظیمی دارند و نیازمند قواعد آمره، نهاد کنترلگر بیرونی و داور نیستند.
چهارم. نبود تحمیل در دین: برخی از این گزاره که اعتقاد به دین امری قلبی و الزامناپذیر است، چنین برداشت کردهاند که اگر اصل دین الزامبردار نباشد، تکالیف دینی بهطریقاولی الزامبردار نیست. این استدلالی عجیب و سستبنیاد و مانند آن است که گفته شود همانگونه که عضویت در باشگاههای ورزشی و نهادهای رسمی الزامی نیست، پذیرش قواعد آنها پس از عضویت نیز الزامی نیست.
پنجم. قاعدهمندی اصلاحات فرهنگی: گروهی از نخبگان با پذیرش وجوب شرعی حجاب، این دیدگاه را مطرح میکنند که گسترش حجاب و عفاف موضوعی فرهنگی است. فرهنگسازی قواعدی دارد که بیتوجهی به آن صرفاً برای جامعه و حاکمیت هزینهسازی میکند. نخستین قاعدهای که باید به آن التزام داشت، آن است که اصلاح یک ناهنجاری و معضل فرهنگی به اصلاح زمینهها و علل آن است. کژرفتاریها در حوزۀ پوشش و رفتار، تابع عوامل و علل متعددی است. تحولات فرهنگی انسان مدرن به سمت فردگرایی، لحظهای شدن و چهلتکهگی که در مقیاس جهانی رخ داد و خود معلول جهانی شدن ارتباطات، فراگیری شبکههای اجتماعی و سیطرۀ رسانههای نوظهور و فناوریهای جدید است، در عمیقترین لایههای معرفتی و گرایشی و در الگوهای سبک زندگی، تأثیراتی شگرف بر جای گذاشته است که انتخاب سبک پوشش صرفاً یکی از وجوه آشکار آن است. مواجهۀ سخت با پوشش بانوان، بدون اصلاح زمینههای آن که آزادی در پوشش و سبک زندگی را به مثابه یک مطالبۀ مهم برای نسل جوان، تازه و زنده نگه داشته است، آب در هاون کوبیدن است و نشان میدهد حاکمیت تصویری از تحولات عصر مدرن، بهویژه در حوزۀ امر جنسی و چرخشهای معنایی که برای نسل جدید ایجاد شده است، ندارد.[18]
دومین قاعده آن است که هر اصلاح اجتماعی و فرهنگی از مسیر تقویت انسجام اجتماعی میگذرد و هر اقدامی که انسجام اجتماعی را که مهمترین ارزش اجتماعی است، تضعیف کند و گروههای اجتماعی را در برابر هم قرار دهد، سرمایۀ اجتماعی نظام را نیز تضعیف و هزینهسازی میکند؛ ازاینرو بهکارگیری روشهای سخت برای ایجاد اصلاحات اجتماعی، روشی عقیم است.
سومین قاعده توجه به خصلت انسان مدرن و مخاطبان طرحهای اجتماعی و فرهنگی است. سوژگی انسان مدرن به معنای وجود دو خصلت یعنی تفکر انتقادی (بازنگری مستمر) و خودآیینی است. انسان مدرن دارای تفکر انتقادی است و لحظهبهلحظه خود را بازبینی میکند و از نو میسازد و این بازآفرینی را نیز بر محور تمایلات شخصی خود انجام میدهد. بنابراین از اینکه تحت راهبری دیگری - چه دولت، چه افراد دیگر و چه دین - باشد، بیزار است. اگر سیاست دولتها به این سمت باشد که فرد مدرنشده چیزی را خوب بیابد و آن را بر اساس تمایلات خود انتخاب کند، چنین سیاستی احتمال وقوع دارد؛ اما رویکردی که در صدد تحمیل الگویی خاص بر انسان مدرن باشد، نهادینه نمیشود.
چهارمین قاعده آن است که مخاطب باید احساس کند حاکمیت به مسئلههای او میپردازد. نوجوان و جوان امروز اولویتهای واقعی یا برساختشده[19] دارد که موضوع پوشش در زمرۀ این اولویتها نیست. مهمترین مسئلۀ فرزندانمان ابهام دربارۀ آیندۀ زندگی است؛ اینکه در آینده با چه وضع اقتصادی، خانوادگی و اجتماعی روبهرو خواهند بود. اولویت جوانان شغل پایدار، ثبات اقتصادی، تشکیل خانواده، دیده شدن و شکوفا شدن و مشارکت در ساخت جامعه است. نسل جوان آنگاه که احساس کند حاکمیت اولویتهای او را نمیبیند و افقی روشن پیشروی او نمیگذارد، نهتنها اولویتها و مطالبات حاکمیت را از اولویت خود خارج میکند؛ بلکه آنها را به موضوع نزاع و مقاومت اجتماعی تبدیل میکند و موضوعاتی مانند حجاب به بهانهای برای صفبندی اجتماعی تبدیل میشود. ازاینرو تأکید میشود لازم است به الگویی از همافزایی بدنۀ اجتماعی و حاکمیت اندیشید که نتیجۀ آن وحدت اولویتهای مردم و حاکمیت باشد.
قواعد چهارگانۀ فوق نکتههای مهم و ارزشمندی را در خود دارد؛ اما نتیجۀ آن ضرورت قاعدهمندی مداخلات حاکمیت است، نه نقد کلی آن. قاعدۀ اول این نکته را به ما میآموزد که در رویکرد حاکمیت به موضوع حجاب و عفاف، لازم است متن اصلی سیاستها و اقدامات درازمدت، اصلاح زمینهها و عوامل و اصلاح الگوهای تربیتی باشد و روشهای سخت صرفاً به مثابه مکمل در حد ضرورت به کار گرفته شود؛ به سخن دیگر در بهترین وضع فرهنگی و اجتماعی میتوان افرادی را یافت که کژرفتاری را انتخاب میکنند و علاقهمند به سرکشی اجتماعیاند. این افراد را میتوان بر بستر مطالبۀ عمومی با روشهای گوناگون تنبیه کرد؛ اما در این فرض که ساختارهای فرهنگی - اجتماعی بستر تولید فساد و کژرفتاریاند، غافل شدن از اصلاحات ساختاری - در حد مقدور - و رویارویی صرفاً با معلولها، نتایج موردنظر را بر جای نمیگذارد. برایناساس تأکید میکنیم که سیاستها و برنامههای راهبردی باید سهم بیشتری به اصلاحات فرهنگی و ساختاری بدهند؛ ضمن اینکه اصلاحات در مقیاس خرد نیز نباید از نظر دور بماند.
دربارۀ قاعدۀ دوم یعنی انسجام اجتماعی، بیان نکتهای لازم به نظر میرسد. انسجام و پیوند اجتماعی در هر جامعهای نشاندهندۀ مزیتی اجتماعی است؛ اما از نگاه ادیان الهی، انسجام حول محور ارزشهای الهی است که از مهمترین ارزشهای اجتماعی به شمار میرود. آموزههایی چون «وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا وَلَا تَفَرَّقُوا»،[20] «تَعَاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَالتَّقْوَى»[21] و «كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنْ الْمُنكَرِ»[22] نشان میدهد جامعهای که انسجام خود را با محوریت راهبری خداوند، نیکی و تقوا و امر به خوبیها و بازداشتن از بدیها شکل میدهد، بهترین جامعۀ انسانی است. بنابراین آنچه ادیان به آن اصرار دارند، گسترش ارزشهای الهی و شکل دادن به انسجام اجتماعی پیرامون همین ارزشهاست. بنابراین تأکید بر انسجام اجتماعی، بدون آنکه انسجام در خدمت تقویت ارزشهای الهی باشد، از مهمترین ارزشهای اجتماعی نیست. البته میتوان یک نکته را افزود: آنگاه که قدرت بر تحقق ارزشها و احکام اسلامی در مقیاس موردنظر خداوند نداریم، نباید بیجهت انسجام اجتماعی را برهم زد و هزینهسازی کرد.
قاعدۀ سوم یعنی توجه به خصلت انسان مدرن نیز نکتۀ ارزشمندی را به ما گوشزد میکند؛ اما نتیجۀ آن ناگزیر تن سپردن به قاعدۀ بازی انسان مدرن نیست. سیاست دولت اسلامی باید بر اساس فهمی روشن از انسان مدرن و خودآیینی او باشد. اما فهم انسان مدرن و سیاستگذاری با ملاحظۀ این تصویر ناگزیر به معنای تن دادن به قواعد بازی انسان خودآیین نیست. رویکرد فعال در سیاستگذاری، تحول در هویت نسل جدید را نیز به مثابه یک سیاست درازمدت و اساسی در دستور کار قرار میدهد.
قاعدۀ چهارم بر موضوعی مهم دست گذاشته است. تأکید رهبر معظم انقلاب بر اینکه اقتصاد باید اولویت نخست کشور باشد، هم توجه به اولویت واقعی جامعه و هم اولویت برساختی آن است. این نکتهای بجاست که بخشی از ناهنجاریهای پوشش ناشی از احساس نادیده گرفته شدن ظرفیتها و نیازهای جوانان از سوی حاکمیت، نهادهای دینی و جماعت متدینان است. درحقیقت حجاب و عفاف هزینۀ معضلات اقتصادی و اجتماعی دیگر را نیز پرداخت میکند. اینکه برخی از هنجارشکنان در کژرفتاری خود احساس قهرمان بودن میکنند، نشاندهندۀ آن است که نباید کشف حجاب را صرفاً نشانهای از تحولات فرهنگی و فارغ از وجه مقاومتی آن یعنی مقاومت در برابر اولویتهای حاکمیت دید. در چنین اوضاعی، نظام حکمرانی باید به جوانان اطمینان دهد که با جدیت، دقت و سرعت در صدد پیگیری نیازهای اساسی آنان است و مسئلۀ آنان را مسئلۀ خود میداند و آنان را در فهم و حل مسئلههای اجتماعی مشارکت فعال میدهد.
6. مطالبات و مسئولیتهای بدنۀ متدین و انقلابی
متدینان دغدغهمند، کنشگران فرهنگی، جامعۀ انقلابی و جامعۀ روحانیت که مطالبهگران اصلی در حوزۀ حجاب و عفافاند، نگراناند؛ نگران از اینکه حاکمیت اسلامی که مشروعیتش مرهون محافظت بر مصالح اجتماعی از طریق اجرای احکام شرعی است، به تنازل از حکم شرعی متقاعد شود و مشروعیتش را از دست بدهد. بهعلاوه احساس میکنند با عقبنشینی از حجاب، هنجارهای جنسی دیگر نیز یکی پس از دیگری فرو خواهد ریخت. آنان نگراناند که در آینده، فرزندانشان در چه محیط اجتماعیای رشد خواهند کرد و آیا بهآسانی میتوانند زندگی عفیفانه را برای خود و خانوادۀ خود تحقق بخشند؟ هرچند نگرانیهای متدینان کاملاً بجاست؛ اما باید توجه آنان را به چند مسئلۀ مهم نیز جلب کرد:
اول. آنکه حاکمیت به اندازۀ وسع خود و در چارچوب حفظ مصالح اجتماعی، وظیفهمند است. اگر بیتفاوتی حاکمیت به ارزشها و احکام اسلامی، خطایی آشکار است، بیتوجهی به عنصر قدرت و ظرفیتها و محدودیتهای حاکمیت برای تحقق اهداف دینی نیز خطایی نابخشودنی است. آرمانهای متعالی اگر در افق برنامه به ظرفیت و قدرت مقید نشود، ما را به حرکتهای کور و اقدامات بینتیجه و ناامیدکننده وا میدارد. مسئولیت حکمرانی ترسیم اهداف دستیافتنی از یک سو و افزایش ظرفیتها برای ترسیم اهداف بالاتر در افقهای بعدی است. توقعات بلندپروازانه از حاکمیت در آنجا که با محدودیت مقدورات روبهروست، میان متدینان انقلابی و حاکمیت اسلامی، شکاف ایجاد میکند.
دوم. اینکه مطالبات از حاکمیت گرچه در کلیت خود بجاست؛ اما نوعی تفکر دولتسالارانه در آن نهفته است. مسئولیت اصلاحات اجتماعی و انتقال ارزشهای اخلاقی به نسل جدید علاوه بر حاکمیت، بر دوش روحانیت، نهادهای فرهنگی، کنشگران اجتماعی و خانواده است. اما به جای آنکه نقش خود را در تحولات فرهنگی بااهمیت بدانند، بیشتر در جایگاه مطالبهگر مینشینند.
این تفکر که حاکمیت مقصر اصلی وضع موجود و مسئول اصلی در حل مسئله است، آنگاه که با تمرکز بر رویارویی سخت ترکیب شود، آسیب برآمده از این نگاه را بیشتر نمایان میکند. این رویکرد بیش از آنکه به جامعۀ قوی، کنشگر فعال و پویا فکر کند، به دولت بزرگ و توانمند میاندیشد؛ حال آنکه قدرت دولت برایندی از قدرت جامعه است. اگر عفاف و حجاب دغدغۀ جامعۀ مؤمنان باشد، برای آن ظرفیت بیافرینند و آگاهانه، مسئولانه و خلاقانه به آن بپردازند، این شورمندی به بدنۀ دولت نیز منتقل خواهد شد. اما اینکه دولت را بخشی جدا از جامعه بدانیم که بدون شکلگیری مطالبۀ عمومی میتوان انگیزههای بدنۀ اجرایی و مدیریتی دولت را شکل داد، واقعبینانه نیست. نکتۀ دیگر آنکه ضعف حاکمیت بیش از آنکه ضعف در رویارویی سخت با هنجارشکنان و مجریان باشد، ناتوانی در باز کردن مسیر برای نقشآفرینی مردم و نهادهای مردمی است.
در اینجا باید شائبهای را از اذهان زدود: باآنکه مردمی شدن را به مثابه یک راهبرد اساسی مورد توجه قرار میدهیم؛ اما بر نقش راهبرانۀ حاکمیت اسلامی تأکید میکنیم. در دیدگاه اسلامی، پیوند آحاد جامعه با یکدیگر و ساخت جامعهای قوی و توانمند، آنگاه در خدمت سعادت بشر و مصالح عمومی است که در ذیل راهبری ولی الهی قرار گیرد. متأسفانه بسیاری از اندیشکدهها و کارشناسان از این نکتۀ مهم غفلت میکنند و در بحث از الگوهای جدید حکمرانی، در دام اندیشههای پسامدرن گرفتار میشوند؛ اندیشههایی که بر کنش آزاد و خودمختار گروههای مردمی تأکید میکنند و نقش حاکمیت را صرفاً تسهیلگر و نه راهبر میدانند.
باآنکه بر مردمی شدن به مثابه اصل حاکم بر اصلاحات فرهنگی اجتماعی تأکید میکنیم، این نکته را نیز میافزاییم که فعال شدن ظرفیتهای مردمی به گونهای پویا و مؤثر، چند شرط دارد: اول آنکه شخصیتهایی مؤثر و جریانساز، گفتار و کردارشان بخش مردمی را به شور و شوق آورد، برای آنها تولید قدرت کند و به آنان پشتگرمی بدهد. دوم آنکه چشماندازی روشن از آینده پیشرو داشته باشند و احساس کنند شور و اشتیاق و میل به کنشگری آنان در خدمت آرمانی تحققیافتنی است. در این صورت است که احساس مسئولیت و باور به توانمندی در آنان تقویت میشود.
مردمی شدن ساحتهایی دارد. اولین ساحت، مطالبهگری مردمی است؛ احساس نیاز تشدیدیافته که از احساس فردی به عرصۀ اجتماعی راه یافته و به مطالبۀ بخش مهمی از جامعه تبدیل شده است. مخاطب این مطالبه نهتنها حاکمیت، که بدنۀ اجتماعی مسئول است؛ مطالبه برای شکلگیری جریان فرهنگی - اجتماعی هدفمند با بهکارگیری تمام ظرفیتها. به نظر میرسد کنشگران پردغدغه هنوز نتوانستهاند مطالبۀ همگانی را شکل دهند. ازجمله راهبردهایی که میتواند به افزایش مطالبه در میان متدینان و حتی کاهش تمایل به بدپوششی بینجامد، ایجاد هراس در نظام آگاهی افراد غافل است. بیشتر آنان نمیدانند جریانی که با عنوان آزادی پوشش راه افتاده است، به کجا ختم میشود و همین غفلت سبب شده از آینده، هراس نداشته باشند. جهاد تبیین در این عرصه به شکلگیری هراسی که خاستگاه واقعی دارد، کمک میکند؛ هم از شمار بدپوششان میکاهد و هم به شمار مطالبهگران حجاب میافزاید.
ساحت دوم از مردمی شدن، نقشآفرینی کنشگران در ایدهپردازی و طراحی است. در سالیان اخیر اقدامات خوبی از سوی کنشگران جوان شکل گرفته است؛ اما در مقایسه با نیازهای میدانی بسیار اندک است. ساحت سوم ساحت اقدام است. در اینجا مردم و گروههای مردمی باید اقدامکنندۀ اصلی باشند و حاکمیت نقش راهبری کلان، تسهیلگر و مکمل را ایفا کند. اقدام مؤثر و پهنگستر نیازمند همافزایی اقدامات و شکلدهی به شبکۀ اجتماعی است. چهارمین ساحت، حضور مؤثر مردمی در نظارت بر عملکردهای مردمی و دولتی است. این نظارتها اقدامات را هدفمندتر میکند و فعالیتهای بیثمر را از دستور خارج میکند. پنجمین ساحت، ساحت برساختی و روایتگری است. مردم باید رسانۀ مؤثر بسازند و رسانه شوند. بهترین اقدامات اگر به شکل اقداماتی بیاثر، پرهزینه و ضد مصالح عمومی بازنمایی شود، نتایجی معکوس بر جای میگذارد. پیشدستی در روایتگری و ساخت روایت اول به شکل هنرمندانه و هوشمندانه، ضامن به ثمر نشستن اقدامات است.
مردمی شدن اقدامات را میتوان به گونهای دیگر نیز تصویر کرد. همه باید به این نکته توجه کنیم که در موضوع حجاب، با بخشی از مردم مواجهیم که همۀ ما اعضای یک خانواده و یک پیکریم. اقدامات ما باید عطر و بوی همخانوادگی و همیاری در حل مسئلۀ اجتماعی را در جامعه پراکنده کند. حجاب واجبی الهی است که از سوی بخشی از جامعه نادیده انگاشته میشود. اما همین بخش از جامعه در ذیل عنوان کلی جامعۀ مؤمن قرار میگیرند؛ ازاینرو میتوانند مصداق این سخن علی9 به نقل از پیامبر اکرم9 باشند که: «گاه خداوند بندهاش را دوست دارد؛ درحالیکه از عمل او بیزار است».[23] به بیان دیگر بسیاری افراد پاکضمیر که خداوند آنان را در خیل بندگان خود پذیرفته است، به دلیل تأثیرپذیری از همنشین بد یا القائات گمراهکننده، رفتارهایی ناپسند را مرتکب شدهاند.[24] رویارویی با این افراد نباید به سست شدن رابطۀ آنها با دین و گریختن به میدان جاذبۀ دشمنان اسلام بیانجامد.
از سوی دیگر باید به این مهم توجه کرد که مخاطبان جوان ما - چنانکه گفته شد - سوژۀ مدرناند که ویژگی برجستۀ آنها خصلت بازاندیشی مستمر و نگرش انتقادی و تغییر نگاه به «مَن» است. بنابراین هرگونه اقدامی که به نادیده گرفته شدن کرامت انسانی او - چه در ساحت تبلیغ و تبیین و چه در ساحت مواجهۀ سخت بینجامد و احساسات و عواطف او را به رسمیت نشناسد - به مقاومت او میانجامد و نتیجهای معکوس در پی دارد.
فهم اطراف موضوع به ما نشان میدهد با پدیدهای دارای تکثر مواجهیم. تحولات حجاب و عفاف برایندی از تحولات فرهنگی، تحولات اقتصادی، مضیقۀ جنسی و هجوم رسانهای به باورهای نوجوانان و جوانان است. این تکثرها ما را به مسیرهای متکثر برای رویارویی با کشف حجاب رهنمون میشود. رویارویی با کسانی که به دلیل ناآشنایی با احکام شرعی یا فلسفۀ حجاب و عفاف، از آن فاصله گرفتهاند، با محوریت جهاد تبیین و اقناع است. رویارویی با کسانی که به دلیل بیاعتمادی به حاکمیت و فشار ناشی از معضلات اقتصادی و مضیقۀ جنسی، در برابر مطالبۀ حاکمیت مقاومت اجتماعی میکنند، با محوریت افزایش غمخواری، حل بیکاری و معضلات اقتصادی و زمینهسازی برای ازدواج جوانان و افزایش اعتماد عمومی است. رویارویی با افراد اندکی که پس از اقناع، بدون علت علاقهمند به تخلف و قانونگریزیاند، از جنس تنبیه است. رویارویی با دشمنان ملت ایران و عوامل داخلی و باندهایی که با منطق جنگ و با قصد گسترش فساد، تضعیف جامعه و نظام اسلامی را دنبال میکنند، از نوع برخورد سخت و پشیمانکننده است. اما مهمتر از همه، رویارویی با تحولات نسلی و تغییر مرجعیتهای فرهنگی است که متأثر از ساختارهای فرهنگی، اقتصادی و حتی سیاسی در مقیاس جهانی است.
پذیرش این واقعیت که ما در اوضاع آخرالزمانی، یعنی در شرایطی گرفتار شدهایم که ساختارها به تسلط گفتمان فردگرایی و نسبیتگرایی اخلاقی کمک میکنند تا خدا، دین و ارزشهای اخلاقی و معنوی را از دستور کار نسل جدید خارج کنند، ما را با وضع پیچیدهای روبهرو کرده است. نادیده گرفتن این ابرچالش و پیامدهای اعتقادی، اخلاقی و رفتاری آن، ما را به تمرکز بر اقدامات کمبازده و پرهزینه سوق خواهد داد که میتواند به افزایش مقاومت جوانان منجر شود؛ چنانکه غفلت از ظرفیتهای خانوادگی، اجتماعی و حکومتی نیز ما را به انفعال و استحاله خواهد کشاند. رصد لحظه به لحظۀ اوضاع میدانی و انتخاب الگوهایی از کنش فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و امنیتی که از یک سو بر اصول ثابت دینی متکی است، از سوی دیگر در خدمت تحقق اهداف مقدور و افزایش قدرت برای گامهای بعدی است و از دیگرسو در برابر شرایط و موقعیتهای گوناگون، دارای سیالیت نسبی است، از ضرورتهای رویارویی راهبردی با مسائل فرهنگی - اجتماعی در فضای جهانی شده است؛ چنانکه اصلاح ساختارها بهگونهایکه کمابیش در خدمت ارزشهای اخلاقی و استحکام و پویایی خانواده قرار گیرند، مسئولیت مهم و اساسی ماست.
در پایان لازم میدانیم توجه نخبگان علمی، راهبران و تأثیرگذاران فرهنگی و اجتماعی و دولتمردان را به نکات ذیل جلب کنیم:
اول. امروزه نیازمند آنیم که سیطرۀ گفتمان نولیبرالیستی بر حوزههای بینش، ارزش و رفتار را بیش از گذشته در تحلیلها و راهبردها مورد توجه قرار دهیم و چگونگی بازتولید ارزشهای اخلاقی را در چنین زمینۀ پرچالشی موضوع مباحثات کارشناسانه قرار دهیم. بیگمان الگوهای راهبری علمی، سیاستگذاری، قانونگذاری، اجرایی، کنشگری فرهنگی و تبلیغی و الگوهای تربیتی در مقیاس مدرسه و خانواده، در موقعیت سیطرة جهانی گفتمان رقیب باید با فهم دقیق از شرایط تهدید و ضرورت مقاومت پویا و فعال، بازسازی و نوآمد شوند.
دوم. فضای ثابت هویتبخش، یعنی محیطی که شخص پیوسته با آن در ارتباط است و به آن احساس تعلق و از آن کسب اعتبار میکند، محیط اصلی برای نهادینه شدن ارزشها و باورهاست. بدین لحاظ هنوز خانه و مدرسه در زمرۀ مهمترین نهادهای تربیتاند. سخنانی که در سالیان اخیر به شکل پربسامد بر زبان میآید که خانه و مدرسه مرجعیت گذشته را ندارند، نباید سبب کمتوجهی به این دو نهاد مهم تربیتی شود. ضروری است که نخبگان و مصلحان فرهنگی و اجتماعی ضرورت ارتقای موقعیت تربیتی این دو نهاد را بیش از گذشته در دستور کار قرار دهند. خانواده و آموزشوپرورش باید فهمی راقی از تحولات فرهنگی - اجتماعی پیدا کنند، دربارۀ اصلاح الگوهای راهبری حس بگیرند و برای راهبری در موقعیت حال و آینده توانمند شوند. توانمندسازی البته به چیزی فراتر از آگاهیبخشی نیازمند است.
سوم. اصلاح اساسی در باورها، هنجارها و رفتارهای جنسی را باید از ساحت هویت - بهویژه هویت زنانه و مردانه و هویت جنسی - پی گرفت. در کشور ما - بهویژه در سه دهۀ گذشته - تلاشهای زیاد و پردامنهای انجام شده است تا زنانگی و مردانگی را برساخت اجتماع و امری کلیشهای بازنمایانند که باید آن را شکست و از آن عبور کرد. اندیشۀ اسلامی باآنکه برابری انسانی و ارزشی را سرلوحۀ خود قرار میدهد، بر تمایزات تکوینی، کارکردی و حقوقی تأکید میکند و آن را یگانه مسیر برای سعادت فردی و استحکامبخشی و پویایی خانواده و اجتماع میداند. برابری جنسیتی که امروزه در ادبیات فمینیستی و سکولار بر آن تأکید میشود، رمزواژۀ نابودی خانواده و مسیری برای برابری جنسی، یعنی به رسمیت شناختن انواع سبکهای جنسی و عبور از جنسیت تکوینی به جنسیت انتخابی است. پیامدهای جبرانناپذیر این تغییرات نیازمند توضیح نیست؛ ازاینرو تأکید میشود نظام تربیت رسمی و رسانههای رسمی نظام باید بر پرورش هویت جنسی و هویت زنانه و مردانه به شکلی یکپارچه و همافزا همت گمارند.
چهارم. نگرانی حاکمیت از تحولات امر جنسی و سبکهای پوشش، نگرانی موجهی است و دغدغۀ حفظ ارزشهای اخلاقی از سوی حاکمیت دغدغهای مبارک است؛ درعینحال اگر حاکمیت قصد ورود جدی در حوزۀ پوشش و عفاف را دارد، باید به چند اصل کلیدی بیش از گذشته همت گمارد:
- بهکارگیری ظرفیتهای کارشناسی حوزه و دانشگاه و اندیشکدهها و پژوهشکدهها و بهکارگیری قواعد راهبری عالمانه با لحاظ تحولات، ظرفیتها و چالشها؛
- تعارض نداشتن سیاستها در حوزههای گوناگون حاکمیتی (برای نمونه سیاستهای حاکم بر تبلیغ و سرگرمی و فیلم و سریال در رسانۀ ملی نباید با سیاستهای بخشهای دیگر ناهمساز باشد)؛
- اعتمادبهنفس و قاطعیت در اجرا و یکصدایی، پس از بررسی جوانب کارشناسانه و براورد هزینههای احتمالی؛
- آغاز اقدامات از نهادهای حاکمیتی، نهادها و اشخاص قدرتمند و مرجعیتهای اجتماعی و فرهنگی؛
- وقار در اقدام و اجتناب از حرکتهای سبک و حاشیهساز؛
- تمایزگذاری میان اقدامات فوریتی و اقدامات درازمدت.
نمیتوان مواجهه با حوادث واقع و عینیتهای نوظهور اجتماعی را به اصلاحات عمیق اجتماعی حواله داد. در رویارویی با این حوادث باید پاسخهای فوریتی و مؤثر تدارک دید؛ اما نباید از این راهکارهای فوریتی و مسکنهای موقتی انتظار معجزه داشت و طراحی اصلاحات اساسی را به زمانی نامعلوم موکول کرد.
پنجم. این دیدگاه که تحولات حجاب و عفاف بیشاز هر چیز معلول تحولات ساختاری است، نباید ما را به این نتیجه برساند که یگانه راهحل مسئله نیز اصلاح ساختارهای کلان فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی است. انسان موجودی مختار و دارای عقل صلاحاندیش و فطرت الهی است که اگر با تعقل سازنده از دام شهوات رهایی یابد، میتواند خوب و بد را بشناسد، راهبری وحی را بپذیرد و بر اقتضائات ساختاری نیز - بر اساس مقدورات خود و با تکیه بر فضل و عنایت خداوند - چیره شود. تحلیلهای ساختارگرا گاه تصویری تحقیرشده و منفعل از انسان ارائه میکنند و ما را به ناامیدی و سازگاری با وضع موجود میکشانند. درمقابل رویکرد دینی افزون بر اصلاح ساختاری در مقیاس کلان، اقدامات فرهنگی در مقیاس خرد و نفر به نفر را نیز مهم و ارزشمند دانسته و نقش عالمان و کنشگران دینآگاه را برجسته کردهاند. سخنان گهربار امام هادی7 میتواند تعیینکنندة رویکرد راهبردی ما در مقیاس خرد باشد:
«در زمان غیبت قائم ما اگر کسانی از دینشناسان نباشند که مردم را به سوی آن حضرت بخوانند و ایشان را راهنمایی کنند و از دین او بر اساس دلایل الهی دفاع کنند و بندگان ضعیف خدا را از دامهای شیطان و عوامل او و کمینگاههای دشمنان اهلبیت: نجات دهند، هیچکس نمیماند؛ مگر آنکه از دین خدا باز میگردد؛ اما این دینآگاهاناند که سررشتۀ دلهای شیعیان ضعیف را با جدیت نگه میدارند؛ همانگونه که ناخدای کشتی سکان آن را در دست میگیرد. ایناناند که نزد خداوند برتریناند».[25]
این سخنان گرچه در قالب توصیف اوضاع و ارجگذاری بر چنین اقداماتی بیان شده است، راهبرد اساسی علما و کنشگران دینآگاه را در راهبری علمی و تربیتی آحاد جامعه مشخص میکند. در همینجا لازم است اقداماتی را که کنشگران به شکل فردی، تشکیلاتی و شبکهای انجام دادهاند، ارج نهیم و آنان را به تلاش دوچندان، پرنشاط و سازنده در این عرصه فراخوانیم.
کنشگران فرهنگی و مبلّغان برای تأثیرگذاری هرچه بیشتر باید به سه راهبرد مهم توجه کنند:
- تمرکز هرچه بیشتر اقدامات بر تربیت در مقطع کودکی و نوجوانی؛
- کشاندن مخاطبان خود به ارتباطات پایدار و هویتبخش و انتقال بخش اصلی کنشگری از عملیات موردی و پارتیزانی به عملیات راهبردی در فضایی پایدار و شکلدهی به دوستیهای ماندگار؛
- بهکارگیری الگوهای جدید و ابتکاری متناسب با فضای تهدید جهانی بهویژه با تأکید بر تربیت رسانهای و توانمندسازی مخاطبان در حضور بجا، قاعدهمند، کمآسیب و پراثر در شبکههای اجتماعی.
ششم. لازم است حوزههای علمیه و نهادهای مهم تبلیغی و کنشگری، با تحلیل تحولات جهانی و آیندهنگری، اصلاح الگوهای راهبری تربیتی، علمی و تبلیغی را در دستور کار قرار دهند. نهاد روحانیت شأن و مسئولیت والایی در تقویت پیوند اجتماعی حول عقلانیت توحیدی و فرهنگسازی و مطالبهگری بر عهده دارد و در این مقطع تاریخی باید این امر را یکی از مهمترین دستور کارهای خود قرار دهد. مساجد و مدارس حوزههای علمیه میتوانند کانون حرکتهای علمی، فرهنگی و اجتماعی و پایگاهی معنابخش برای عموم مردم بهویژه نوجوانان و جوانان باشند. روحانیان افزون بر آنکه جایگاه مسجد را در معناسازی و هویتبخشی، در پیوند با خانواده و مدرسه، تقویت میکنند، باید خصلت بارز پیامبر اکرم9 یعنی «طبیبٌ دوّار بطبّه»[26] را سرلوحۀ کنشگری خود قرار دهند و با همۀ اقشار جامعه در تمامی عرصهها و در تمام محیطهایی که ترویج دین ممکن است، ارتباط برقرار کنند؛ ارتباطی که ممکن است موضوع آن هدایتگری نباشد؛ اما نتیجۀ آن هدایت است.
والسلام
شهریور 1402
پژوهشکدۀ زن و خانواده
فهرست منابع
آشوری، داریوش، دانشنامه سیاسی، چ34، تهران: انتشارات مروارید، 1402.
احمدی خراسانی، نوشین، حجاب و روشنفکران، چ1، تهران: ناشر مؤلف، ۱۳۹۰.
«بیانیۀ تحلیلی گروه میدان زنان دربارۀ حجاب اجباری و انتخابات»، 20/3/88، مدرسۀ فمینیستی، در:
www.feministschool.com.
سلمانیان، فرهاد، «پیوند سرکوب نیازهای جنسی با استبداد با نگاهی به آثار ویلهلم رایش»، 3/11/1392، دویچهوله فارسی، در:
https://www.dw.com/fa-ir/a-17360144.
حضوری، امین، «دربارۀ حجاب اجباری و مقاومت زنان؛ در نقد رویکردهای فرمالیستی»، 29/2/1393، رادیو زمانه، در:
https://www.tribunezamaneh.com/archives/49540.
حکیمپور، محمد، «آیا جنبش زنان میتواند مطالبات خود را بر روحانیت و سنتگرایان تحمیل کند»، 22/6/1398، رادیو زمانه، در:
https://www.radiozamaneh.com/465359.
طبرسی، احمد بن علی، الاحتجاج علی اهل اللجاج، قم: انتشارات اسوه، 1425ق.
قابل، احمد، «در مورد پوشش (حجاب)، شرعیت عقلانی»، سایت شخصی احمد قابل، در:
www.ghabel.net.
کدیور، محسن، «حجاب؛ حد شرعی، حد قانونی»، وبسایت رسمی محسن کدیور، 28/8/1386، در:
https://kadivar.com/2116/.
کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، چ4، تهران: دار الکتب الاسلامیه، 1407ق.
گیدنز، آنتونی، جامعهشناسی، ترجمة منوچهر صبوری، چ3، تهران: نشر نی، 1376.
گیدنز، آنتونی، دگرگونی عشق و صمیمیت، ترجمة حسن چاوشیان، چ1، تهران: کتاب پارسه، 1400.
ماهباز، عفت، زنان ایران چراغی در دست، چراغی در راه: گفتوگو، استکهلم: باران، 1383.
متین، مهناز و ناصر مهاجر، خیزش زنان ایران در اسفند57، دفتر دوم: همبستگی جهانی، کلن: نشر نقطه، 1389.
مظفری، کاوه، «بررسی استراتژیهای موجود و ممکن در جنبش زنان»، 21/2/87، مدرسه فمینیستی، در:
https://feministschool.com/?p=578.
مکارم شیرازی، ناصر، پایگاه اطلاعرسانی دفتر حضرت آیتالله العظمی مکارم شیرازی، در:
https://makarem.ir/main.aspx?typeinfo=13&lid=0&catid=27024&mid=81809.
«نامۀ چهار انجمن علمی سلامت روان کشور به رئیس قوۀ قضائیه/ محکومیت بازیگران زن برای مراجعه به روانشناس سوءاستفاده از روانشناسی است»، 29/4/1402، خبرآنلاین، در:
https://www.khabaronline.ir/news/1792000.
[1]. کلینی، الکافی، ج 2، ص 79.
[2]. استفاده از واژۀ «عقلانیت» برای اشاره به نظام معنایی مبتنی بر فردگرایی خالی از تسامح نیست.
[3]. Sexuality. این اصطلاح هم به معنای جنس زیستی داشتن و هم به معنای میل جنسی یا انواع گرایشها و ترجیحات جنسی فرد به کار میرود (گیدنز، دگرگونی عشق و صمیمیت، ص۱۳).
[4]. همان، ص163.
[5]. آشوری، دانشنامۀ سیاسی، ص 20.
[6]. اعراف: 157.
[7]. گیدنز، دگرگونی عشق و صمیمیت، ص167.
[8]. ر.ک: سلمانیان، «پیوند سرکوب نیازهای جنسی با استبداد با نگاهی به آثار ویلهلم رایش».
[9]. ر.ک: ماهباز، زنان ایران چراغی در دست، ص253-276.
[10]. ازجمله ر.ک: قابل، «در مورد پوشش (حجاب)، شرعیت عقلانی»؛ کدیور، «حجاب؛ حد شرعی، حد قانونی».
[11]. ازجمله ر.ک: «بیانیۀ تحلیلی گروه میدان زنان دربارۀ حجاب اجباری و انتخابات».
[12]. ر.ک: مظفری، «بررسی استراتژیهای موجود و ممکن در جنبش زنان».
[13]. ر.ک: حضوری، «دربارۀ حجاب اجباری و مقاومت زنان؛ در نقد رویکردهای فرمالیستی».
[14]. احمدی خراسانی، حجاب و روشنفکران، ص 248؛ ر.ک: حکیم پور، «آیا جنبش زنان میتوانند مطالبات خود را بر روحانیت و سنتگرایان تحمیل کند».
[15]. ر.ک: متین و مهاجر، خیزش زنان ایران در اسفند 57، دفتر دوم: همبستگی جهانی، ص9-12.
[16]. گیدنز، جامعهشناسی، ص204.
[17]. ر.ک: «نامۀ چهار انجمن علمی سلامت روان کشور به رئیس قوۀ قضائیه»، خبرآنلاین.
[18]. دربارۀ تحولات امر جنسی، ر.ک: گیدنز، دگرگونی عشق و صمیمیت، ترجمۀ حسن چاوشیان، چ1، تهران: کتاب پارسه، 1400.
[19]. اولویتهایی که ممکن است اولویتهای واقعی زندگیاش نباشد؛ ولی از سوی رسانهها و مرجعیتهای فکری به مثابه نیاز اساسی، ساخته و پرداخته میشود.
[20]. آلعمران: 103.
[21]. مائده: 2.
[22]. آلعمران: 110.
[23]. نهجالبلاغه، خطبۀ 154.
[24]. ر.ک: مکارم شیرازی، پایگاه اطلاعرسانی دفتر حضرت آیتالله العظمی مکارم شیرازی، ذیل خطبۀ 154، بخش سوم.
[25]. طبرسی، الاحتجاج، ج2، ص502.
[26]. نهجالبلاغه، خطبۀ 108.