تاریخ انتشار: 1402/10/26
عضو هیأت علمی پژوهشکده زن و خانواده در بیست و پنجمین پیشنشست همایش بینالمللی «خانواده مقاوم» به بررسی و آسیبشناسی چند انگاره جدید در حوزه خانواده از جمله «روانشناسیگرایی»، «محوریت عشق و انتخاب در ازدواج و تشکیل خانواده»، «پنداشتن عشق به عنوان امری همواره ناتمام» و ... پرداخت.
به گزارش روابطعمومی پژوهشکده زن و خانواده، دکتر زهرا داورپناه عضو هیأت علمی پژوهشکده زن و خانواده که با موضوع «خانواده مقاوم و آسیبشناسی انگارههای جدید» با حضور جمعی از اندیشمندان، پژوهشگران، اساتید، دانشجویان و طلاب در تاریخ 5 دی ماه 1402 به صورت حضوری و برخط در قم برگزار شد اظهار کرد انتخاب، عشق، سیّالیت جنسی و روانشناسیگرایی، چهار محوری هستند که در خصوص موضوع این جلسه مورد بحث قرار میگیرند. تفاوت مهم بحث زنان در الگوی سوم با سایر الگوها از جمله جریان فمنیستی، تأکید بر خانواده است. به نظر میرسد مباحث خانواده در حوزه دین، الگوی سوم و زن در حوزه دین به علت رشد در بستری که سایر شاخههای علمی و چارچوبهای نظری مانند فمنیسم، روانشناسی و علوم انسانی جدید وجود دارند با تداخلهایی مواجه میشوند و پژوهشگران و طلاب هم ناآگاهانه دچار این تداخلها میشوند که بهتر است نسبت به این قضیه اطلاع داشته باشند.*کارکردهای خانواده زیر محوریت عشق و انتخاب قرار گرفته است
وی بیان کرد: اتفاقاتی در حوزه خانواده رخ داده که در نگاه اول ممکن است بدیهی به نظر برسد ولی در حقیقت اینگونه نبوده است. نخستین انگارهای که در مباحث خانواده وارد شده و بدیهی به نظر میآید ولی بدیهی نبوده است «انگاره عشق و انتخاب و همراهی این دو با یکدیگر» است. در حال حاضر هر کسی میخواهد ازدواج کند و یا تصویر یک ازدواج سعادتمندانه را ترسیم کند به صورت بدیهی از علاقه دو طرف نسبت به همدیگر و اینکه انتخاب یکدیگر واقع شوند سخن میگوید؛ این مسئله در هر جایی مثل شهرها، روستاها، میان عشایر، در رمانها، فیلمها و ... مورد توجه قرار میگیرد ولی مطالعاتی که در خصوص تاریخ خانواده و ازدواج و همچنین جامعهشناسی ازدواج و خانواده انجام گرفته نشان میدهد که این مسئله یک اتفاق کاملاً جدید است. همیشه اینطور نبوده که عشق و انتخاب شرط تکوین خانواده و سعادت باشد. «بِک» تصویری از تاریخ غرب ارائه کرده است که میگوید وقتی دین و ارزشهای الهی و سنتی به چارچوب زندگی خصوص رانده شد و گفته شد که زندگی عمومی و اجتماعی باید با عقلانیت و علم مدیریت شود و احساسات و دین نباید در مدیریت آن دخیل باشد، دین به مرور در جامعه کمرنگ شد و آنچه باقی ماند عواطف بود؛ بر این اساس عاطفه برای جامعه غربی مقوله بسیار مهمی واقع شد. آنچه که درباره عشق به خدا، عشق به مسیح و زندگی آرمانی وجود داشت امروزه از زندگی جامعه غربی گرفته شده و فقط عشق مانده است. «بِک» میگوید عشق در حقیقت دین سکولار برای مردم جوامع غربی است و تنها چیزی که از معنویت باقی مانده عواطف است. به طور طبیعی این عواطف که باقیمانده معنویت در زندگی مردم غرب است باید شدید باشد تا جبران لایههای سنگین از دست رفته باشد چون زندگی بشری میخواهد خود را به این عواطف بند کند؛ بر این اساس عواطف کم کم برای مردم غرب قداست پیدا کرده ولی چون خدا، مسیح و عشق به معنویات از بین رفته است فقط عشق دو نفر به یکدیگر در قالب همسر یا ... باقی مانده است. تجربههای خصوصی و صمیمی بنیان فهم فرد از خود شده است و مهمترین و معنویترین چیزی که در زندگی دارد احساسات شدیدی است که با فرد دیگری تجربه کرده و بهترین ظهورش ازدواج است؛ البته سرنوشت آن بعداً به همین صورت نمیماند. مسائلی که مورد اشاره قرار گرفت تبعات مختلفی دارد، نخست اینکه به مرور اینطور به نظر میرسد که سایر گونههای دیگر ازدواج که مبتنی بر عشق یا انتخاب نیستند یعنی یکی از این عناصر یا هر دو عنصر در جریان آن وجود ندارد گونههای بیاعتبار ازدواج هستند. برخی از ازدواجهای سنتی به دلایل اقتصادی یا مصلحتهای خانوادگی یا دلایل عقلی یا روابط فامیلی صورت میگرفت. در حال حاضر در فضای مذهبی ایران و سایر کشورها نیز چنین ازدواجهای از پیشبرنامهریزیشده و بر اساس کفویت صورت میگیرد ولی دائم دچار تنش هستند. در محصولات فرهنگی مانند رمانها، فیلمها و کتابها میبینید که مشکلی در گزینه پیشنهاد شده از سوی پدر دختر یا پدر پسر برای ازدواج وجود ندارد ولی فرد میگوید که این انتخاب من و عشق من نیست و برای دستیابی به ازدواج سعادتمندانه به دنبال یافتن عشق میرود و اینگونه به نظر میرسد که بقیه ازدواجها دروغین، بیاعتبار و مملو از بدبختی است.
عضو هیأت علمی پژوهشکده زن و خانواده عنوان کرد: مسئله دیگر این است که اساساً کارکردهای مختلف خانواده از جمله تولید مثل زیر محوریت عشق و انتخاب قرار گرفته است، برای بررسی این قضیه به عنوان مثال در گوگل کلمه «عشق، عاشق یا معشوق» را جستوجو کنید، تصاویری که حاصل میشود تصویر دو نفر است و فرزند آنان یا پدر و مادر زوجین در کنارشان حضور ندارد. همچنین فرد اگر در کنار عشق به دیگری کاری برایش انجام دهد نه تنها اهمیت ندارد بلکه طرد هم میشود، مثلاً به فرد گفته میشود که نفقه دادن مرد به زن باعث میشود زن به کارگر مرد تبدیل شود یا اگر زن مهریه طلب کند دارد داد و ستد مالی میکند و جایگاه عشق زیر سؤال میرود؛ پس زن و مرد فقط باید بخاطر علاقه به یکدیگر کنار هم باشند و نه بخاطر هیچ مسئله دیگری، یعنی رویکرد ناب، محض و خالصی را آرمانیسازی میکند و افراد را به دنبال یافتن آن سوق میدهد با قطع توجه از هرگونه خدماتی که در هر خانواده معمولی به صورت طبیعی رد و بدل میشود. مسئله دیگر رخدادن نوعی اتفاق متناقض است بر این اساس که دائماً جنبههای معنوی عشق کاهش مییابد و با محوریت امر جنسی در فرهنگ جدید، بدنمندی عشق مهم میشود؛ یعنی تأکید میشود که عشق با شورمندی جنسی است ولی تناقضی که صورت میگیرد این است که بدن همواره آماده عملکرد جنسی نیست. زنی که درگیر پسازایمان است، مردی که سالخورده است، زنی که خسته است، مردی که بیمار است و سایر مسائلی که در زندگی واقعی وجود دارد و شورمندی جنسی را زیر تأثیر قرار میدهد از یک سو و تأکید مداوم بر بدنمندی عشق از سویی دیگر این وسواس را ایجاد میکند که اگر زوجین رابطه شورمندانه جنسی بینشان نباشد عشق ندارند.
دکتر داورپناه اذعان کرد: تحقیقات مفصل زیستی درباره عشق انجام گرفته است که در حوزه علم غربی ثابت میکند تصویری که از عشق ارائه شده اصلا تصویر درستی نیست و عشق تا حد زیادی قابل برنامهریزی است یعنی افرادی که این آزمایشها و تحقیقات را انجام دادند یکسری مراحل را ذکر کردند و گفتند انسان این مراحل را با هر کسی طی کند عشق رخ میدهد؛ پس این تصور که عشق چیزی است که باید یکدفعه اتفاق بیفتند اشتباه است. این مراحل که مورد اشاره محققان غربی قرار گرفت را در ازدواج برنامهریزی شده هم میتوان رقم زد یا در زمینه انواع خانواده وارد کرد. به تازگی مطرح شده که یکی از تبعات محوریت عشق این است که عشق به ضرر زنان است، این نقد را در اصل مارکسیستهای فمنیست عنوان کردهاند؛ آنان چون به پول و اقتصاد توجه دارند ضمن بررسی وضعیت اقتصادی زنان در اشکال مختلف روابط جدید عنوان کردهاند که در فرهنگ جدید عشق ابزاری برای پدرسالاری و به بند کشیدن زنان شده است.
وی «عشق امری همواره ناتمام است» را انگاره جدید دیگری در حوزه مسئله ازدواج و خانواده برشمرد و گفت: اینکه عشق و انتخاب محوریت پیدا کرده سبب شده مرحله آغاز خانواده خیلی مهم و حساس شود، وقتی کاری خیلی حساس و مهم شود آمارش کاهش مییابد. وقتی افراد به دنبال بهترین گزینه برای ازدواج هستند در حالیکه میزان زیادی عشق هم نسبت به او داشته باشند، مشخص است که احتمال وقوع چنین مسئلهای کم خواهد بود در مقایسه با اینکه خانواده فرد کسی را پیدا کنند که برای ازدواج با او مناسب باشد؛ در مرحله نخست باید توجه کرد که اینگونه وسواسها آمار ازدواج و بههم پیوستنها را کاهش میدهد، در مرحله دوم باید دقت داشت که عشق رمانتیک امری متناقض است. از سویی رابطهای شورمند، پرعشق و پراحساسات را به تصویر میکشد و از سویی دیگر میگوید آن دو عاشق پس از تشکیل چنین رابطهای به خوبی و خوشی تا آخر عمر کنار هم زندگی کردند ولی اینگونه نیست چون یک پدیده عاطفی نمیتواند تا آخر عمر طول بکشد چون عواطف شدید قابلیت مانایی پایینی دارند. کسی که یک مرتبه شدید بخندد متوجه میشوید که از چیزی زیاد خندهاش گرفته است ولی کسی که مرتب زیاد بخندد یا مرتب شدید گریه کند گفته میشود که بیماری روانی دارد، یعنی فرض این است که احساسات شدید قابل ادامه نیستند؛ پس چگونه عشق زیاد میتواند در مدت طولانی ماندگار باشد! چنین چیزی ممکن نیست. این مسئله باعث میشود که اگر فرد دائم دلمشغول امر عشق و انتخاب باشد خیلی اوقات شاهد طلاقها و ازهمجداشدنهایی با عنوان «تمام شدن عشق، تغییر شرایط و تغییر انتخاب و ...» باشد. محوریت این ایده نیز دائم خود را نقض میکند. در خصوص این بحث در زمینه خانواده مقاوم دو مسئله مطرح است نخست اینکه خود اندیشههایی که درباره خانواده مقاوم، زن در الگوی سوم، مفهوم بیت، زوجیت و ... مطرح میشود چه امکانها و محورهایی را درباره خانواده ارائه میدهد؟ اگر عشق و انتخاب مهم نیست چه چیزهایی مهم است؟ و چه مواردی محور خانواده است؟ با وجود چه چیزی خانواده خوشبخت تلقی میشود یا با نبود چه چیزی خانواده بدبخت تلقی میشود؟ مسئله دوم اینکه اندیشههای خودی درباره سعادت و خوشبختی چقدر متأثر از انگارههای جدید است؟ پاسخ این مسئله به آسیبشناسی و نقد برمیگردد. منبرهای مذهبی متعدد و کتابهایی با نگاه اسلامی مختلف وجود دارند که آموزه عشق را فقط حدیثاندود و آیه اندود میکنند و ارائه میدهند و هیچ محتوای جدیدی ندارند، مثلاً میگویند مودت و رحمت یعنی همان عشق، یا حدیث معصوم که فرموده فرد با کسی ازدواج کند که دوستش دارد یعنی همان عشق. درست است که انتخاب و محبت بین همسران مسائل جدیدی نیستند و همواره از آغاز بشریت تا کنون در طول تاریخ افراد نسبت به خانواده خود محبت و عشق داشتهاند و انتخاب همسر هم بهتر از اجبار در داشتن همسر است ولی این یک مسئله دیگر است و با مسئله محوریت عشق و عشق به عنوان ملاک اعتبار خانواده فرق دارد.
عضو هیأت علمی پژوهشکده زن و خانواده «سیالیت جنسی و گرایش جنسی» را انگاره جدید دیگری در حوزه مسائل ازدواج و خانواده برشمرد و افزود: اگر با نگاه جامعهشناسی علم به قضیه نگاه شود به نظر میرسد گرایشهای فمنیستی درگیر این بودند که جنسیت ابزاری برای محدود کردن زنان بود و مبارزهای شروع شد با این عنوان که چرا در هر چیزی هر کاری یک زن میخواهد انجام دهد به او گفته میشود چون زن هستی نمیشود، پس این مسئله سبب شد آرمان برابری در جریان فمنیست مطرح شود و روندی طی شود که در نگاهی همدلانه و خوشبینانه و به دور از انتقادها میتوان گفت که این حجم از نابرابریها به بهانه جنسیت درست نبود. جریان که به پیش رفت وارد فاز جدیدی شد و اعلام شد که اصلاً چه کسی گفته زن بودن این است یا مرد بودن این است و چه کسی گفته اگر فرد این شکلی باشد باید به او زن گفت یا اگر کسی فیزیک دیگری داشته باشد باید به او مرد گفت! این مسائل بحث شاخص در حوزه تفکرات پست مدرن است و «جودیت باتلر» در کتاب «آشفتگی جنسیت» گفته است:« مسئله این نیست که زنان و مردان بهتر با هم تعامل کنند و جهان برای هر دو منصفانه و برابر باشد بلکه مسئله این است که چرا میگویید منحصراً دو جنس وجود دارد در حالیکه پنج جنس یا 10 جنس وجود دارد! چرا به عدهای زوری میگوید زن و به عدهای اجباراً میگویید مرد، بگذارید هر کسی خودش انتخاب کند». باید هشدار داد که این تفکرات به شدت در علوم دیگر در حال رشد است. رشتههایی که علوم انسانی رقیقتری دارند مانند باستانشناسی، تاریخ و ... گمان میکنند که این قضیه یک کشف علمی است. مقالهای باستانشناسی نوشته شده و عنوان کرده که خواجهها جنس سوم هستند؛ در حالیکه این نظریه اشتباه است و خواجهها مرد بودهاند که آسیب دیدهاند و جنس سوم به شمار نمیآیند. این حرف سیاسی و ایدئولوژیک است که گفته میشود آشفتگی جنسی ایجاد کنید که قضیه تا نوع گرایشها بسط داده شود و گرایش به حیوانات، کودکان و ... اشکالزدایی شود. نگاه سنتی اگر مرزبندیهای سفت و سخت و شاید حتی ظالمانه را برای جنسیت و گرایش جنسی ایجاد میکرد ولی اکنون چاهی ایجاد شده که جنسیت و گرایش جنسی را کلاً بدون حد و مروز ساخته و دچار تنوع و تکثر بسیار ساخته است؛ این قضیه با هدف سیاسی در حال انجام است. گرچه قضیه مشکل دارد ولی اگر گفته شود ایرادی ندارد هر کسی با هر نوع گرایش جنسی و جنسیتی که میخواهد باشد، سبب میشود که این مسئله در مغز انسانها تبلیغ و ترویج شود؛ کسی که مثلاً 100 پورن همجنسگرایانه ببیند هیچ تضمینی نیست که گرایش به این قضیه پیدا نکند. مأنوس بودن با یک قضیه، میل به آن قضیه را در فرد ایجاد میکند.
دکتر داورپناه مطرح کرد: باید به این سؤال پاسخ داد که چگونه میتوان در عصر حاضر از احکام اختلافی شریعت یعنی تفاوتهایی که شریعت بین زن و مرد قائل شده دفاع کرد و علاوه بر آن از مرزها و حدودهای جنسیتی دفاع کرد. اکنون هر صحبتی مبنی بر اینکه مرد یا زن باید گرایش جنسی به غیرهمجنس داشته باشد مطرح شود در جواب میگویند چرا؟ مگر گرایش به همجنس چه مشکلی دارد؟ اگر مسئله بهداشتی مد نظر است رعایت میشود و اگر مسئله فرزندآوری مطرح است باید توجه کرد که همه گرایش جنسی به همجنس خود ندارند و عدهای هستند که به فرزندآوری بپردازند. کتابهای متعددی در پاسخ به اشکالاتی که به همجنسگرایی مطرح است نوشتهاند که این سبب شده نقد کردن به همجنسگرایی به راحتی قبل نباشد چون بر هر اشکالی که این مسئله وارد شده فکر کردهاند و پاسخی برای آن دست و پا کردهاند.
*در نگاه کلان سیاسی و اجتماعی انگاه «روانشناسیگرایی» در حال آسیب زدن است
وی تشریح کرد: مسئله دیگر این است که چطور ضمن حفظ مرزها به رویکردهای محدودکننده بیمبنا و رویکردهای ارتجاعی تنزل یافته نشود. مشاهده شده که وقتی انسانها نگران این قضیه شوند و در صدد دفاع از آن برآیند شورش میکنند یعنی شروع به دفاع از احکام شرعی که میکنند ناگهان به این نقطه میرسند که اساساً اسلام مخالف این است که زنان درگیر علم شوند! گزارههای بسیاری از این قبیل در نگاه مدافعان بحث جنسیت دیده میشود که آسیب است چون موضع مدافعان ثبات جنسیت را تضعیف میکند؛ این اشتباه در بین افراد مذهبی بیشتر دیده میشود یعنی میخواهند به هدف دیگری حمله کنند ولی هدف اشتباهی را مورد حمله قرار میدهند. مسئله دیگر این است که وقتی از الگوی سوم زن یا زن در اسلام صحبت میشود چه ابعادی انسانی و چه ابعادی جنسیتی است یعنی تصویری که از انسان ارائه میشود، جنسیت در آن چقدر پررنگ است؟ تکلیف جنسیت، جایگاه جنسیت و اثر جنسیت را در نسبت با هویت واحد و همچنین میزان دخالت آن را باید مشخص کرد؛ روشن شدن این مسائل در ادامه مباحث در این زمینه مهم است. تبیین مسئله مردانگی نیز مهم است یعنی اینکه چرا همانند مسائل حوزه زنان، در حوزه مسائل مردان نیز سؤالات و چالشهایی مطرح نیست؟ یا حرفها، نظرات و نکتهها در حوزه مسائل مردان چیست؟ نمیتوان از زنانگی حرف زد ولی هیچ ایدهای درباره مردانگی نداشت.
عضو هیأت علمی پژوهشکده زن و خانواده اذعان کرد: انگاره مهم دیگری که در حوزه خانواده وجود دارد روانشناسیگرایی است. باید توجه کرد که روانشناسیگرایی با روانشناسی فرق دارد. هر مسئلهای در حوزه خانواده رخ میدهد ارجاع به روانشناس صورت میگیرد؛ به عنوان مثال وقتی اختلافی بین زن و شوهر پدید میآید یا والدین در تربیت فرزند خود دچار چالش میشوند یا فردی در روند شغل خود با شکست مواجه میشود یا ... در تمامی موارد ارجاع به روانشناس و مشاور صورت میگیرد؛ روانشاسیگرایی یعنی ارجاع گسترده در تمام موارد و مسائل زندگی به روانشناس و مشاور. روانشاسیگرایی اتفاق جدیدی است که در عصر حاضر دارد صورت میگیرد و کشور ایران را هم شامل میشود. در ایام گذشته که مشاوران و روانشناسان نبودند مردم برای حل مشکلات و چالشهای زندگی خود به دوستان و آشنایان مراجعه میکردند و پیوندهای خانوادگی و دینی در راستای حل مسائل زندگی مردم راهگشا بودند؛ در این برهه از زمان ولی مردم به روانشناسان اعتماد بیشتری دارند و معتقد هستند چیزی که آنان میدانند را دوستان و اعضای خانوادهشان نمیدانند بر همین اساس به سراغ آنان میروند. با مراجعه وسیع مردم به مشاوران، اتفاقی که رخ میدهد این است که زنان و خانوادهها حجم زیادی مسائل ناروانشناختی دارند ولی با همهچیز تعامل روانشناسانه میشود. حوزه روانشناسی در حال تصرف تمام حوزههای انسانی است. فارغ از نگاه خرد به روند توسعه روزافزون مراجعه به روانشناسان و مشاوران، در نگاه کلان سیاسی و اقتصادی ماجرا سیاهتر هم به نظر میآید. سرمایهداری علاقهمند است این مسئله را به باور عمومی برساند که هر مشکلی برای فرد وجود دارد بابت این است که مشورت نکرده است و اگر امور با مشورت پیش برود مشکلات حل میشود. روانشناسی بار حاکمیت، بار سرمایهداری و بار همه کسانی که باید برای شکلگیری یک خانواده سعادتمند مداخله کنند را سبک میکند چون نگاهها را از توجه به کوتاهی آنان دور میکند و متوجه مباحث روانشناسانه میسازد. متوجه ساختن جامعه نسبت به این مسائل نیازمند مطالعات انتقادی است.
*انواع نظرات در خصوص الگوی سوم زن و خانواده دینی نیازمند دستهبندی و مقایسه است
دکتر داورپناه اذعان کرد: نسبت به علم روانشناسی و اینکه انسانها خیلی اوقات نیاز دارند به مشاوره مراجعه کنند مخالفتی وجود ندارد بلکه آنچه قابلیت انتقاد دارد روانشناسیگرایی است. در نگاه کلان سیاسی و اجتماعی، روانشناسیگرایی در حال آسیب زدن است. مسئله دیگری که باید بررسی شود این است که اگر روانشناسی از میدان کنار برود چه دانشها و معارفی میتوانند به حفظ خانواده و ارتقا حیات زنان، مردان و خانوادهها کمک کنند. مبحثی به تازگی در جامعه تکرار میشود مبنی بر اینکه اخلاق میتواند خانواده را حفظ میکند و حقوق نمیتواند خانواده را حفظ کند، این مسائل قابل بررسی است که آیا میتوان از اخلاق حرف زده شود و به حقوق نه گفته شود یا اینکه اصلا در جایی که میدانید طرف مقابل از حقوق خود آگاه نیست اخلاق محقق میشود ؟ یا در جایی که حقوق فرد مقابل نقض میشود و به او توصیه میشود که صبر کند اخلاق تحقق مییابد؟ پیشنهاد این است که برای حفظ خانوادهها به مجموعهای از علوم، اندیشهها، بستههای فکری و نگرشها رجوع شود و همچنین تمایز بین روانشناسی، علم روانشناسی و صنعت و بازار روانشناسی تبیین شود. میزان تأثیرگذاری مشاوره و آموزشهای مشاورهای را نیز باید مورد بررسی قرار داد تا مشخص شود راهکارهای مشاورهای که برای مسائل مختلف در جامعه مانند اعتیاد پیاده میشود جوابگو است یا خیر. از قضیه مشاوره و روانشناسی در حوزه خانواده باید آموخت که علاوه بر نگاههای خرد در مباحث زن و خانواده به سراغ نگاههای کلان نیز باید رفت. قضیه این نیست که از دانشهای موجود دست بکشید بلکه قضیه این است که آیا وزن درستی به دانشها و توجهها داده میشود؟ آیا نیاز به نظم جدید و صرف انرژیها در حوزه دیگری نیست؟ مثلاً اگر تلاش برای آموزش زوجین انجام شد و زوجین آگاه شدند و مشکل خانوادهها حل نشد آیا بهتر نیست به سراغ توسعه مسکنسازی رفت تا نتیجه بهتری در راستای حل مسائل خانوادهها و توسعه فرزندآوری در جامعه دریافت کرد.
وی تصریح کرد: نیاز به نگاهی دوباره به ادبیات دینی و ادبیات انقلاب اسلامی با اقدامات جدید است؛ نخستین اقدام مورد نیاز در این زمینه این است که سعی شود از خلط مباحث رایج و مفاهیم روز با دین و استناد آنها به دین به شدت پرهیز شود یا کاملاً واضح بیان شود که کدام مسائل را دین گفته و کدام مسائل را روانشناسی گفته است، نه اینکه همه مسائل را صرف اینکه در فضای تنفس شما وجود دارد با دین ادغام کنید. نیاز به پژوهش انتقادی و گفتوگو درباره قرائتهای مختلف از الگوی سوم زن و خانواده دینی نیز وجود دارد، در خصوص الگوی سوم چند دسته نظر وجود دارد که باید این نظرها دستهبندی، مقایسه و با سجنههایی سنجیده شوند.
نظرات