تاریخ انتشار: 1404/04/12
شکست از جای دیگری است
در تحلیلهای این روزهای جنگ ۱۲ روزه، غالباً سطح تحلیل در اینجا متوقف مانده است که دولتمردان اسرائیل، آمریکا و کشورهای همسو با آنان در تحلیل خود اشتباه کرده و بسیاری از عناصر را در تحلیل خود ندیدهاند؛ موشکهای ایرانی را ندیدهاند، انسجام ملی را ندیدهاند، درایت رهبری را ندیدهاند و... نتیجه این تحلیل آنست که به آنها توصیه کنیم در آینده ویژگیهای فرهنگی و تمدنی ملت ایران، پیشرفتهای نظامی و بسیاری از امور دیگر را هم در تحلیل خود بگنجانند. اما با قاطعیت میگویم که باز هم نمیشود؛ باز هم در تحلیل کم میآورند و باز هم شکست ایشان تکرار میشود؛ چنانکه در این پنجاهساله این دست ترمیمها نتوانسته است شکست تحلیلی شان را ترمیم کند.
منشأ این اشکال بیشتر در ضعف فرهنگ عمومی و نخبگانی غرب مدرن است نه در ضعف درایت سیاستمداران و صاحبان مناصب قدرت. اشکال اصلی در تصلب یک فرهنگ و یک دستگاه تحلیلی، یعنی عقلانیت مدرن است. وقتی بهترین مواد خام را به کارخانه میرسانی و جنس معیوب دریافت میکنی و با تغییر مواد خام، تغییری در محصولات و نتایج به دست نمیآید، باید در کارآمدی کارخانه و در بحث ما، در صلاحیت دستگاه تحلیلی تردید کرد نه در دادهها.
امروز متهم اصلی شکستها، چارچوبهای تحلیلیای است که از عقلانیت مدرن برآمدهاند. جامعهشناسان غربی در دوران جنگ ۸ ساله در شهادتطلبی نوجوانان و جوانان ما مانده بودند. دهها الگوی تحلیلی برای فهم چرایی حضور داوطلبانه نوجوانان کمسنوسال که در شناسنامه خود دست میبردند، ارائه میدادند. یکی از این تحلیلها این بود که آیتالله خمینی، بهمثابه یک شخصیت کاریزماتیک، موج هیستریک، یعنی نوعی جنون در نوجوانان و جوانان ایجاد میکند. هماکنون هم در تحلیل جنگ ۱۲ روزه، این دست از تحلیلها را از نخبگان غرب و غربزدگان میبینیم.
دستگاه تحلیلیای که در آن دستگاه، به قول نیچه، «خدا مرده است» کجا میتواند رهبری دینی و رابطه امت و امامت را فهم کند؟ درک آنها از رهبری نظام چیزی در حد ریاستجمهوری و یا اندکی بالاتر و در حد رهبران کشورهای دیگر است. آنها از اتصال زمین و آسمان، ربوبیت لحظه به لحظه و جهانی خداوند و ولایت ولی الهی و پیوند الهی امت با امام چه میدانند؟ هنوز هم در تحلیلهای جامعهشناسانه شان نتوانستهاند ماهیت ملیگرایی ایرانی را درک کنند و آن را ملیگرایی ناسیونالیستی، چیزی در حد پانترکیسم و پانایرانیسم، میدانند و نمیدانند که ملیگرایی ایرانی اصولاً سنخ دیگری است که با انبیای الهی و با غدیر و عاشورا و مهدویت درآمیخته است.
دستگاه تحلیلیای که در فهم جامعه ایمانی نتواند این گزاره ساده را بفهمد که مظلوم بیپناه، ناموس خداست و ظلم به آنان خدا را برآشفته میسازد و نتواند این لطیفه را درک کند که خون مظلوم رمز واژه پیروزی بر دشمنان است، به سبک مغزانی چون نتانیاهو و ترامپ، روادید حمله نیمهشب به زنان و کودکان مظلوم و دانشمندان و فرماندهان صالح و متقی را میدهد. این منطق تحلیلیِ معیوب است که نمیفهمد کشتن کسانی که بر لب ذکر یا حسین دارند تازه اول ماجرا و به معنای سر باز کردن زخمهای کهنه است
«بر لبت خشکید بانگ یا حسین تازه این زخم کهن سر باز کرد»
این منطق معیوب قوم موسی (ع) است که با تحلیل نفرات و ساز و برگ نظامی فرعون مرعوب میشود و به موسی پیام «إنا لمدرکون» میدهد و این عقلانیت توحیدی موسی(ع) است که عبارت «کلا إن معی ربی سیهدین» را بر زبان وی جاری میکند. این منطق معیوب کجا میتواند عقلانیت حاکم بر «کم من فئةٍ قلیلةٍ غلبت فئةً کثیرةً بإذن الله» را درک کند و کجا میتواند حالوهوای مؤمنان را در جنگ احزاب درک کند که با دیدن اجماع دشمنان مختلف، چیزی شبیه اجماع بینالمللی امروز، نهتنها احساس ضعف نکردند که ایمانشان به وعدههای خداوند و ثبات قدمشان بیشتر شد.
امروز هم اندیشمندانی که دل بههمین منطق معیوب سپردهاند، گرای انفعال و ضعف میدهند؛ به موسی پیام «إنا لمدرکون» میدهند و میگویند: ما از همه طرف محاصره شدهایم، هرچه میخواهند بدهید تا دست از سرمان بردارند. اینان در عالم تحلیلی خودشان به تغییر ساختار حکومت در ایران هم، برای راه آمدن با جامعه بینالملل و چشم پوشی از مسیر الهیای که تاکنون آمدهایم، اندیشیدهاند.
مشکل عمیقتر از آنست که بخواهیم بگوییم فلان شخص خائن است یا کم آورده و بریده است یا اینکه بگوییم فلانی دو تابعیتی یا تحصیلکرده فلان دانشگاه خارجی است. مشکل اصلی تسلط عقلانیتی است که خدا در آن مردهاست؛ عقلانیتی که رابطهای میان نصرت دین خدا از سوی ما و یاری خداوند نمیبیند. عقلانیتی که رابطه دعا و استغاثه را با عنایات خاص خدا نمیبیند، عقلانیتی که برای مظلومیت در موازنه قدرت هیچ حسابی باز نمیکند و عقلانیتی که سنتهای الهی و وعدههای الهی را درک نمیکند و نمیتواند رابطه استقامت با تحقق وعده الهی را بفهمد.
مشکل عمیقتر از آنست که بخواهیم بگوییم فلان شخص خائن است یا کم آورده و بریده است یا اینکه بگوییم فلانی دو تابعیتی یا تحصیلکرده فلان دانشگاه خارجی است. مشکل اصلی تسلط عقلانیتی است که خدا در آن مردهاست؛ عقلانیتی که رابطهای میان نصرت دین خدا از سوی ما و یاری خداوند نمیبیند. عقلانیتی که رابطه دعا و استغاثه را با عنایات خاص خدا نمیبیند، عقلانیتی که برای مظلومیت در موازنه قدرت هیچ حسابی باز نمیکند و عقلانیتی که سنتهای الهی و وعدههای الهی را درک نمیکند و نمیتواند رابطه استقامت با تحقق وعده الهی را بفهمد.
ما در تاریخ انقلاب اسلامی پیروزیها و شکستهایی داشتهایم. هماکنون وقت آن است که به شکستهایمان هم اعتراف کنیم اما مهمترین شکستهایمان آنجاست که از خودمان شکست خوردهایم؛ آنجا که ما هم در زیر چتر عقلانیت غیرتوحیدی رفتهایم و جهان را از آن دریچه نگریستهایم. امروز وقت اذعان به این حقیقت است که عقب افتادنهای ما و زمین خوردنهایمان، غالبا، از این بوده است که از منطق انقلاب، که منطق اعلام ربوبیت الهی است به منطق خدا مرده است، روی آوردهایم. امروز اگر عقلانیت غیر توحیدی را به مثابه مهمترین مظهر طاغوت نفی کنیم و تمسک به عقلانیتی کنیم که در آن خداوند، راهبر جهان و تنها قدرت قابل اعتماد و اتکاست، با قاطعیت میگوییم:
آینده از آن ماست حتماً فرمانده امام ماست قطعاً
نظرات