جستجو فارسی / English

ضرورت تعیین تکلیف نسبت جنسیت با حقیقت انسان/ جایگاه فلسفه و کلام اسلامی در پاسخ به پرسش جنسیت‌مندی نفس

تاریخ انتشار: 1404/07/28     
ضرورت تعیین تکلیف نسبت جنسیت با حقیقت انسان/ جایگاه فلسفه و کلام اسلامی در پاسخ به پرسش جنسیت‌مندی نفس
اولین جلسه نشست تخصصی «محفل پژوهش» با حضور دکتر زینب تاجیک و دکتر زهرا شریف، از اعضای هیئت علمی پژوهشکده زن و خانواده، در واحد تهران این پژوهشکده برگزار شد. در این جلسه که با موضوع "جنسیت مندی نفس و افق‌های نو در انسان‌شناسی فلسفی کلامی" و با حضور جمعی از پژوهشگران حوزه زنان و خانواده و حوزه الهیات منعقد گردید، فضایی جهت گفت‌وگو حول محور برنامه فراهم آمد.

خانم دکتر تاجیک: در ارتباط با ضرورت بحث و این که اساسا چرا مهم است که ما به پرسش جنسیت مندی یا عدم جنسیت‌مندی نفس بپردازیم، باید عرض کنم که به طور کلی سوال از چیستی، هویت، و حقیقت انسان قدمتی به اندازه قدمت آفرین بشر دارد. یعنی از زمانی که تفکر فلسفی و اندیشیدن در انسان شکل می گیرد ما شاهد این هستیم که ادیان مختلف، مکاتب فلسفی کلامی عرفانی، این پرسش و این دغدغه مهم را همیشه داشتند. در تاریخ فلسفه و کلام اسلامی هم سوال از چیستی انسان به مناسبت های مختلف به فراخور نیازهایی که بوده، در مباحث مختلف مطرح شده است. به عنوان مثال در طول تاریخ کلام اسلامی گاهی در ارتباط با مباحث چیستی مکلف، وقتی که بحث تکلیف مطرح می شده، چیستی مکلف مطرح می شده و ما شاهد این هستیم که دیدگاه های مختلفی در ارتباط با چیستی انسان به وجود آمده. بعد از یک مدتی می بینیم که یک چرخشی پیدا می¬کند و در مواردی که در ارتباط با معاد بوده این سوال ها و این دغدغه ها مطرح می شود. اما الان که می خواهیم در ارتباط با مباحث نفس شناسی و درواقع انسان شناسی صحبت کنیم، این مباحث علاوه بر تمام ضرورت ها و تمام اهمیت هایی که در طول سنت فلسفی کلامی اسلامی داشته، یک اهمیت مضاعف و درواقع می توانیم بگوییم دوچندانی پیدا کرده است. امروزه شاهد این هستیم که مباحث انسان شناسی و مباحث نفس‌شناسی به عنوان یک مساله ی بسیار مهم و بسیار بنیادی در  متدولوژی علوم انسانی و علوم اجتماعی مطرح می شود و این که ما چه پاسخی به این سوالات داشته باشیم، از این جهت برای ما بسیار مهم است که در مباحث علوم انسانی و علوم اجتماعی، تاثیرات و پیامدها و افق های بسیار متفاوتی می تواند داشته باشد.

مساله اصلی نشست امروز ما، بحث در ارتباط با نسبت جنسیت و حقیقت انسان است. و وقتی ما این سوال و این پرسش را مطرح می کنیم، شاید مهم ترین و بنیادی ترین سوالی که باید به آن پاسخ دهیم این است که آیا نفس انسانی از نظر جنسیتی جهت مند است یا نه؟ این که اهمیت این سوال در چیست و این که چطور چنین سوالی در کانون مطالعات جنسیتی با رویکرد فلسفی و کلامی قرار می گیرد، حداقل برای من از دو طریق اتفاق می افتد. یعنی پژوهشگری که با رویکرد فلسفی و کلامی به مطالعات جنسیتی می‌پردازد، با توجه به سوالات، دغدغه ها، چالش ها و مشکلاتی که در سطح اجتماع می بینند و همچنین با توجه به داده های فلسفی و کلامی که در طول سال ها در ذهن خودش اندوخته است، به این سوال می پردازد. یکی از مهم ترین سوال ها و چالش ها همین است. حال این که این بحث چقدر می تواند امتدادهای مختلف داشته باشد را با یک مثال عرض می‌کنم. در بحث الگوی سوم دو خوانش اساسی در نسبت با این بحث مطرح شده است. برخی از فعالین زن انقلابی قائل هستند به این که انقلاب اسلامی فقط کرامت زن را به آن برگردانده، و جنسیت دال مرکزی الگوی سوم نیست. اما بسیاری از فعالین این حوزه قائل به این هستند که اتفاقا زن انقلاب اسلامی یک زن جنسیت محور و زنی است که قرار است جنسیت خود را در فعالیت های سیاسی، اجتماعی و حتی علمی امتداد بدهد. ریشه این دو دیدگاه به کجا برمی گردد؟ به همین سوال برمی گردد که آیا اساسا جنسیت در هویت و حقیقت انسانی ما تاثیری دارد یا ندارد؟ در خیلی از موارد، مثلا در کنشگری های اجتماعی، در کنشگری های سیاسی، در مسائل تربیتی، یعنی به طور خاص در تربیت دخترانه و تربیت ناظر به جنسیت، رد پای این سوال برای ما پررنگ است. و به این جهت است که بنده معتقدم محوری‌ترین و مهم ترین و اصلی ترین مساله ای که ما باید خودمان را با آن روشن کنیم و بعد از آن وارد خیلی از حیطه های دیگر مطالعات جنسیتی بشویم، این سوال است. اما قبل از این که بخواهیم در این خصوص و افق های نویی که این بحث فراروی ما می گذارد صحبت کنیم، لازم می دانم که چند محور اصلی را در این بحث خدمتتان عرض کنم تا مطالب واضح تر و مشخص تر باشد. 

بحثی که بسیار مهم است نوع تعریفی است که ما از جنسیت ارائه می دهیم. در تعریف درست تر در فضای اسلامی، می توانیم بگوییم جنسیت معقول ثانی فلسفی به معنی کیفیت و حالت جنس است. تا قبل از فعالیت فمینیست ها دو واژه جنس و جنسیت در ارتباط با هم معنا پیدا می کردند. یعنی اگر پرسیده می-شد که چرا زنان و مردان گرایشات مختلف، احساسات و تمایلات متفاوتی دارند به راحتی گفته می شد که چون این زن است و آن مرد است. اما بعد از فعالیت فمینیست ها، یک جداسازی حداکثری بین جنس و جنسیت اتفاق می افتد و جنسیت به یک امر کاملا سیال و برساخته فرهنگ و جامعه تقلیل پیدا می کند، مطالعات جنسیت دستخوش تغییر می شود. این جا لازم است تاکید کنم که مراد ما از جنسیت با خوانش فمینیستی که بسیار هم متداول است بسیار متفاوت است و در این بحث منظور من از جنسیت مندی نفس این است که ما می خواهیم نشان دهیم که این تفاوت های زنانگی و مردانگی آیا می تواند ریشه در نفس انسان، هویت انسان و حقیقت انسان داشته باشد یا خیر‌. یک بحث دیگر که مهم است، نوع تلقی هست که ما از نفس داریم. در فضای فلسفه و کلام اسلامی از دو حیث نفس را تعریف کردند. برخی از این حیث که نفس یک جوهر مجرد مستقل است به مطالعات نفس‌شناسی پرداختند اما برخی قائل هستند که ما اساسا هیچ هویت مستقل ورای از بدن برای نفس نمی توانیم قائل باشیم. به عنوان مثال صدرالمتالهین اساسا قائل است که هویت نفس در نسبت با بدن معنا پیدا می کند و ما یک هویت مستقل کاملا جدا و متمایز از بدن نمی توانیم برای نفس قائل باشیم. آن چیزی که باز در بحث جنسیت مندی نفس مدنظر بنده است همین حیثیت تعلقی و بدن مادی است. از این جهت مهم است که وقتی من جنسیت مندی نفس و حیثیت تعلقی مدنظرم است، نفس قبل از این دنیا و نفس بعد از این دنیا را اساسا از بحث ما خارج می-کند. یعنی دغدغه ما و آن قسمتی که برای بحث ما آورده دارد همین نفسی است که الان به بدن مادی تعلق گرفته، تصرف کرده در بدن مادی و با تدبیر بدن مادی به دنبال این است که مراحل کمال خودش را سپری کند. پس تلقی ما از نفس هم این حیثیت تعلقی اش است. یک بحث دیگر که مهم است و به نحوی روش شناسی این پژوهش را می خواهد نشان دهد ظرفیت های فلسفه و کلام برای پاسخ به سوالات جنسیت مندی نفس است. همه ما می دانیم که این پرسش خیلی پرسش عمیق و پرسش مساله مندی برای بسیاری از فلاسفه، حکما و متکلمین متقدم ما نبوده است. چون اساسا ما می دانیم که این ها بعد از فعالیت فمینیستی پررنگ تر می شود و ذهن بسیاری از متفکرین را به خودش درگیر می کند. وقتی که این سوال مطرح نبوده ما چطور می توانیم با توجه به مبانی فلسفی کلامی خودمان به آن پاسخ دهیم؟ یکی از بهترین شیوه هایی که شاید بتوانیم اینجا استفاده کنیم، شیوه استنطاق، به نطق درآوردن است. یعنی در واقع در این روش ما به سراغ مبانی می رویم که می تواند در ارتباط با این پرسش مطرح شود، درگیر شود و با تحلیل آن ها سعی می کنیم که این مبانی را به نطق در بیاوریم و نهایتا، سلباً یا ایجاباً بتوانیم پاسخی به این پرسش بدهیم. اما نکته مهم این است که اگر ما بخواهیم به این پرسش پاسخ بدهیم کدام مبانی کلامی درگیر این مباحث خواهد شد؟ مبانی خیلی زیادی در فلسفه و کلام اسلامی می تواند درگیر شود. از رابطه جوهر و عرض در فلسفه ملاصدرا گرفته تا خیلی موارد دیگر. اما تمرکز من بر مباحث نفس شناسی و نحوه حدوث نفس، رابطه نفس و بدن در دنیا، و یکی از کلیدی ترین مواردی که باید به آن بپردازیم نحوه‌ی تجردی است که اساسا ما برای نفس قائل هستیم. یعنی درواقع در این پژوهش من با تحلیل نحوه-ی تجرد نفس، نحوه حدوث نفس و رابطه نفس و بدن در دنیا به دنبال این پرسش بودم که برای من مطرح شده.

 در زمینه تجرد نفس، اینجا من در این حد که دیدگاه یکی دو نفر از فلاسفه و متکلمین معروف‌ را در هر کدام از این موارد مطرح می کنم، تا بتوانیم یک جمع بندی داشته باشیم و به بحث مهم افق هایی که این بحث به روی ما باز می کند برسیم.
در ارتباط با مواردی که پیرامون تجرد نفس مطرح می شود اجمالا می توانیم بگوییم دو دیدگاه اصلی در فضای فلسفه و کلام اسلامی مطرح است. در فضای کلام اسلامی برخی از متکلمین ما قائل به جسم-انگاری نفس هستند. افرادی مثل سیدمرتضی افرادی مثل فاضل مقداد، این‌ها اساسا نفس انسان را جسمانی می‌ دانند. حالا اختلاف نظرهایی با یکدیگر دارند. و برخی از متکلمین قائل هستند کل این بدن، نفس انسان است که قطعا اشکالات زیادی هم به خصوص وقتی که ناظر به بحث های معاد و این ها مطرح می شود به آن وارد است. در پاسخ به این ها و برای این که چنین اشکالاتی مطرح نشود، برخی از متکلمین قائل به اجزای اصلیه شدند و گفتند در بدن هر انسانی یک اجزای اصلیه ای وجود دارد که آن نفس انسان است. برخی قائل شدند که این اجزای اصلی قلب انسان است، برخی گفتند مغز انسان است برخی به یک نوعی می توانیم بگوییم که عبارت هایشان به سلول های بنیادین برمی‌گردد. 
خب اگر تلقی ما از نفس این باشد، خب جنسیت مندی اش خیلی واضح است. چون به هر حال هیچ شکی در جنسیت‌مندی این هیکل مشاهد ما نیست. البته عرض کنم که این دیدگاه با نفس شناسی آیات و روایت هم چندان هم‌خوانی ندارد. یعنی اگر ما باشیم و آیات قران، درواقع جسمانی بودن نفس انسانی از آن قابل برداشت نیست و اشکالات زیادی به این دیدگاه مطرح می شود. اما در مقابل این‌ها دیدگاه تجرد نفس مطرح می شود که باز یک زیرشاخه هایی دارد که این زیرشاخه ها در بحث ما خیلی تاثیرگذار است. برخی از افراد مثل مهم ترین فیلسوفان حکمت مشاء قائل به یک نحو تجرد تام عقلی برای نفس هستند اما در فضای حکمت متعالیه، یا حتی درنظر میرداماد عبارت هایی وجود دارد که آن تجرد تام عقلی را خیلی برنمی تابد. یک نحوه تجرد مثالی یا تجرد برزخی برای برای نفس قائل می شوند. که در این دیدگاه اگرچه نفس جسم نیست اما می تواند برخی ویژگی های موجودات جسمانی را داشته باشد و بپذیرد. ببینید اگر ما قائل به تجرد تام عقلی شدیم، اثبات جنسیت مندی نفس به نوعی سخت می شود. اما دیدگاهی که یک نوع تجرد مثالی یا تجرد برزخی را برای نفس می پذیرد، مسیری را برای ما باز می کند که می تواند نفس برخی ویژگی های بدن مادی را بپذیرد که حالا باید درباره این صحبت کنیم که آیا جنسیت می تواند یکی از این ویژگی ها باشد یا خیر. 

مبحث بعدی که بسیار مهم است نحوه حدوث نفس است. این که نفس چگونه حادث می شود، یکی از مهم ترین و شاید سخت ترین و پیچیده ترین مسائل فلسفی بوده که به هرحال آن نحوه تجرد نفس این جا هم خودش را نشان می دهد و پیامدهای مهمی در ارتباط با جنسیت¬مندی نفس می تواند داشته باشد. در یک دیدگاه نفس قبل از بدن حادث شده است. و الان قرار است به یک بدنی تعلق بگیرد. مهم‌ترین نکته‌ای که در این دیدگاه مطرح میشود، این پرسش است که چه چیزی باعث میشود یک نفسی به یک بدن خاصی تعلق بگیرد و به بدن های دیگر تعلق نگیرد. این یک سوال مهم در پیش روی افرادی بوده که قائل به تجرد نفس و حادث شدنش قبل از حدوث بدن هستند. در پاسخ به این سوال، ما شاهد دیدگاه هایی هستیم که در بحث جنسیت مندی نفس بسیار کمک می کنند. مثلا علامه مجلسی معتقد است که نسبت نفس مجرد با تمام بدن ها یکسان نیست. بلکه هر نفسی با توجه به مزاج و اعتدال فقط با یک بدن می تواند ارتباط بگیرد، در آن تصرف کند و آن را تدبیر کند. یعنی علامه مجلسی معتقد است که استعدادهایی در هر بدنی وجود دارد که این استعدادها منجر به تعلق یک نفسی به یک بدن می‌شود. اگر ما این را در فضای منظومه فکری علامه مجلسی بپذیریم، مهم ترین سوالی که پیش می آید این است که ویژگی هایی که از نظر علامه مجلسی باعث تعلق یک نفسی بر یک بدنی می شود، آیا جنسیت نمی تواند یکی از این ویژگی‌ها باشد یا می تواند؟ باز من از میرداماد وام می گیرم. میرداماد وقتی می خواهد نحوه حدوث را برای ما توضیح دهد عبارت شکار نفس توسط بدن را مطرح می کند. یعنی در پاسخ به این سوال که چه می شود یک نفسی به یک بدنی تعلق بگیرد و به بدن های دیگر تعلق نگیرد، میرداماد آن نقش تعیین کننده را به بدن می دهد. می گوید این بدن است که با توجه به شرایط و ویژگی هایی که دارد نفس را شکار می-کند. یعنی آن چیزی که باعث جذب یک نفس خاصی می شود، اساسا در فلسفه میرداماد، بدن، ویژگی ها و آن صفاتی است که بدن دارد. من خیلی کوتاه از خواجه نصیرالدین طوسی هم بگویم. خواجه نصیرالدین طوسی برای این که به این سوال پاسخ بدهد بحث وساطت روح بخاری را مطرح می کند. و می گوید روح بخاری واسطه تعلق یک نفس بر یک بدنی می شود. نکته جالبش این جاست که در طب ابوعلی سینا که خیلی جاها خواجه نصیرالدین طوسی مطالبی که در ارتباط با رابطه نفس و بدن است می پذیرد و این که عبارت‌های ابوعلی سینا را هم خواجه نصیرالدین طوسی می آورد در این فضای طبی اساسا روح بخاری است که جنسیت جنین را مشخص می کند. یعنی ابوعلی سینا صراحتا می فرماید : روح بخاری که از اخلاط  قلب انسان برمی خیزد اگر طبع سردی داشته باشد جنسیت جنین دختر می شود و اگر طبع گرمی داشته باشد جنسیت جنین پسرمی شود. پس وقتی این جا بحث وساطت را خواجه نصیرالدین مطرح می کند، آن هم روح بخاری که جنسیت مند است و با توجه به آن ابوعلی سینا می گوید بعد از این که جنسیت را مشخص کرد، تک تک اعضا و جوارح متناسب با آن شکل می گیرند. این ها عبارت هایی است که ابوعلی سینا دارد و خواجه تایید می کند. پس در واقع روح بخاری که قرار است واسطه تعلق یک نفس با یک بدنی باشد اساسا جنسیت مند است و وقتی جنسیت مندی این مطرح می شود، یک نقشی ایفا می کند. یعنی نمی تواند بی تاثیر باشد و تا حدی ممکن است این بحث جنسیت را به نفس هم مطرح کند و وارد آن بشود. پس می توانیم بگوییم در نحوه حدوث نفس در فضای فلسفه مشاء، حالا این مثال هایی که من عرض کردم، جز علامه مجلسی درفضای فلسفه مشاء بود، بدن نقش تعیین کننده ای در نحوه حدوث نفس و تعلق یک نفس به یک بدن خاص دارد. البته داخل پرانتز عرض کنم که اثبات جنسیت مندی نفس در فلسفه مشاء، یک مقداری دشوارتر از اثباتش در حکمت متعالیه است. در حکمت متعالیه که اساسا نفس، جسمانیت الحدوث است. یعنی درواقع نفس انسان در خلال شکل گیری بدنی که کاملا زنانه یا مردانه است دارد حادث می شود. و این جا شاید بتوانیم بگوییم که جنسیت مندی نفس خیلی روشن تر و خیلی واضح تر در زمینه حدوث نفس مطرح می شود. یعنی در فضای حکمت متعالیه نفسی که از یک بدن زنانه برمی خیزد با نفسی که از یک بدن مردانه برمی خیزد می تواند تفاوت هایی داشته باشد. یک نکته ای را هم داخل پرانتز عرض کنم این نحوه تجرد، نحوه حدوث و رابطه نفس و بدن شبیه یک پکیجی است که کنار هم قرار گرفتن تمام این ها با هم ما را به جنسیت مندی نفس می رساند.

یعنی در بحث حدوث ما می توانیم خدشه هایی را وارد کنیم اما وقتی نحوه رابطه نفس و بدن را تبیین می کنیم، یک مقداری بحث برای ما واضح تر و مشخص تر می شود و نتایجش برای ما روشن تر می شود. اما مطلب بعدی که در بحث جنسیت مندی نفس خیلی مهم است، بحث رابطه نفس و بدن و تاثیر آن بر جنسیت مندی نفس است. بخواهم خیلی خلاصه عرض کنم، اساسا در نگاه فلسفه و کلام اسلامی، نفس و بدن یک رابطه اتحادی با هم در دنیا دارند. پس من این را تاکید کنم که تمام مباحث ما در دنیاست. یعنی در این بحث فعلا کاری به نفس قبل دنیا و نفس بعد دنیا نداریم. و تمرکز ما بر نفسی است که در این دنیا به بدن تعلق گرفته و در حال تدبیربدن است. در فضای فلسفه و کلام اسلامی، اساسا تمام ادراکات، گرایشات، و عقلانیات و احساسات، اولا و بالذات فعل نفس به حساب می آید و ثانیا و بالعرض فعل بدن به حساب می آید. مثلا هشام بن حکم در این بحث برای ما خیلی مهم است چون جزو معدود متکلمین و فلاسفه  ماست که در زمان حضور معصوم علیه السلام بوده. و بعضی از این مطالبی که هشام بن حکم مطرح می کند، در محضر امام صادق علیه‌السلام بوده. هشام بن حکم می‌گوید حتی وقتی شما با انگشت خودتان می-نویسید، اراده این نوشتن و این که چه می نویسید در نفس شما اتفاق افتاده است. و یک حالت آلت و وسیله بودن را هشام بن حکم برای بدن در نسبت با نفس قائل است. انقدر به اتحاد نفس و بدن و این که نفس و بدن هر دو با هم در کنارهم و در این رابطه اتحادی انسان را می سازند قائل است که چند مثال خیلی جالب دارد. برای این که نحوه ارتباط را مشخص کند یکی از مثال هایی که از رابطه نفس و بدن می‌گوید، مثال آهن گداخته شده است. و صراحتا می گوید وقتی آهن گداخته می شود به نقطه ای میرسد که تو نمی فهمی این آهن است یا آتش است. آنقدر به یکدیگر شبیه می شوند. نفس و بدن هم دقیقا همین هستند. آنقدر رابطه شان عمیق میشود و نزدیک به هم میشود که تو نمی توانی تشخیص بدهی این نفس است یا بدن. ولی با تمام این ها قدرت انسان، اراده انسان، افعال انسان، ادراکات انسان را اولا و بالذات فعل نفس می دانند و ثانیا بالعرض فعل بدن می دانند. یا خواجه نصیرالدین طوسی هم در عبارت هایش نهایت وابستگی و انس را بین نفس و بدن قائل است و در واقع آنقدر این انس و الفت و وابستگی و این اتحاد نفس و بدن را خواجه نصیرالدین پررنگ میکند که این تاثیر و تاثر متقابل و دوطرفه ای که بین نفس و بدن اتفاق می افتد کاملا در عبارت های نصیرالدین واضح است. یا میرداماد در یک عبارتی می-گوید رابطه نفس و بدن آنقدر نزدیک و تنگاتنگ است که در واقع نفس تا وقتی که به بدن تعلق دارد در تمام تزاحم ها و ویژگی های بدن با آن مشترک است. و این ها همه نشان میدهد که یک سری از ویژگی های بدن قابل سرایت به نفس می تواند باشد. اوج نفس شناسی حکمت متعالیه را ما در عبارت های فیض کاشانی می توانیم ببینیم. فیض کاشانی صراحتا می گوید ما مسامحتا می گوییم من دیدم، گوشم شنید، دویدم، دستم نوشت. تمام این ها فعل نفس انسان است. یعنی تمام کنش های انسان در فضای فلسفه و کمال انسانی فعل نفس انسان است. و درواقع بدن یک نقش آلت بودن و وسیله بودن را برای بدن قائل است و این یک فضای کلی هست که رابطه نفس و بدن در فضای فلسفه و کلام اسلامی به ما نشان میدهد. از مجموع این مطالب به این نتیجه می رسیم که اگر می بینیم بین تمایلات، ادراکات، گرایشات و احساسات زنان و مردان، تفاوت هایی وجود دارد، نفس شناسی فضای فلسفه و کلام اسلامی اجمالا این اجازه را به ما می دهد که این اختلافات را مستند به نفس انسان بدانیم. درواقع این نفس انسان است که نتیجه تصرف و تدبیر بدن شده است. یعنی می توانیم اجمالا بگوییم که در فضای فلسفه و کلام اسلامی جنسیت‌مندی نفس یک بحث قابل دفاع و یک بحث مهمی می تواند باشد.

نکته مهم این است که نتیجه این جنسیت مندی نفس چه می تواند شود؟ نتیجه اش این می شود که جنسیت مندی نفس به مثابه یک اقتضا و یک جهت‌گیری وجودی در هویت انسان می شود. و از این که صرفا یک بحث زیست شناختی باشد یعنی آنقدر تقلیل پیدا کند که صرفا زیست شناختی باشد، از این فاصله می-گیرد. جنسیت مندی نفس به این معنی است که جنسیت در ساحت های هویتی و وجودی انسان بی‌تاثیر نیست و آن جایی که انسان قرار است کنش کند، آن جایی که قرار است فعل و انفعالات مختلف از انسان ها صادر بشود، آن جا نمی تواند از این اختلافات جنسیتی مبرا باشد. می توانیم بگوییم که یک اقتضاعاتی در فعالیت‌های اجتماعی و سایر فعالیت های انسان می تواند به وجود بیاورد و از این جهت است که می تواند افق های نوینی را پیش روی مطالعات جنسیت و مطالعات زنان قرار دهد. من می خواهم وارد افق های نویی شوم که جنسیت مندی نفس فراروی مطالعات جنسیت قرار میدهد و مطالب به شدت تخصصی و میان رشته ای است. و هدف من، صرفا افق گشایی است. این موارد را مطرح می‌کنم که مباحث کلامی از آن حالت صرفا نظری خارج شود و بتواند جنبه عملی پیدا کند و به چالش ها و معضلات کف جامعه کمک کند.
یکی از افق ها و پیامدهای مهمی که جنسیت مندی نفس می تواند مقابل ما بگشاید در مباحث معرفت‌شناختی است. پیوند این ها با هم چطور شکل می گیرد؟ ببینید اساسا در فلسفه و کلام اسلامی مُدرک اصلی در انسان، نفس انسان است. یعنی درواقع می توانیم بگویم که معرفت انسان از نفس انسان برمی خیزد. حالا من خیلی نمی خواهم اختلاف نظرها و دیدگاه هایی که در این مورد است را مطرح کنم. اما برخی از فلاسفه و متکلمین، حتی ادراکات حسی را به نفس انسان اولا به ذات برمی گردانند و بعد به بدن انسان برمی گردانند. خب اگر این چنین است اگر نگاه فضای فلسفه و کلام اسلامی به معرفت این است که فعل نفس است و اگر ما این را بپذیریم که نفس انسان جنسیت‌مند است آیا نمی توانیم بپرسیم که این تمایزات در ساحت معرفت چگونه انعکاس می یابد؟ حداقل این است که جنسیت‌مندی نفس این پرسش ها را برای ما به پرسش‌های موجهی تبدیل می کند. فارغ از این که چه پاسخی می خواهیم به این سوال بدهیم. آیا جنسیت می تواند در نحوه ادراکات، در صورت‌بندی فهم، در اولویت های معرفتی نقشی داشته باشد یا خیر؟ یک سوال مهمی که پیش روی ما در مطالعات معرفت شناسی قرار می‌گیرد بحث فاعل شناسا هست. در مباحث معرفت شناسی اصولا فاعل شناسا یک فاعل ذهنی انتزاعی نیست بلکه فاعل شناسا با تمام وجود خودش و با تمام هویت هستی شناسی خودش است که به این فرآیند معرفت می پردازد. و درواقع می توانیم بگوییم که فاعل شناسا در این پیوند با هویت و حقیقتی که در یک حدی می توانیم بگویید در یک لایه ای در یک سطحی قطعا جنسیت مند است قرار است به شناسایی و شناساندن این عالم بپردازد. اگر این طور باشد آیا در این چهارچوب، جنسیت مندی نفس به عنوان یک لایه هویتی این فاعل شناسا، در واقع اگر ما این طور ببینیم بحث جنسیت مندی نفس را، این سوال مطرح میشود که آیا می تواند در معرفت ما؛ انواع معرفت ها یعنی معرفت اجتماعی، معرفت اخلاقی و حتی معرفت دینی به یک نوعی، می تواند تاثیری داشته باشد یا نه. اگر تاثیری دارد این تاثیر به چه صورت خواهد بود؟ آیا فقط در حد ابزارهای معرفت می ماند؟ یا سازوکار رسیدن به معرفت هم می تواند تغییر کند یا نمی‌تواند تغییر کند؟ اگر ما برای زنان و مردان یک سری ویژگی‌هایی قائل هستیم که این ویژگی های جنسیتی است، برایتان مثال بزنم؛ مثلا در ادبیات دینی ما عاطفه زنانه یک دال مرکزی است و در خیلی از احادیث زنانگی با عاطفه مطرح می شود. در فضای فلسفی و کلامی هم این پررنگ است. یعنی علامه طباطبایی قائل هستند که حیات مرد حیات تعقلی است، حیات زن حیات عاطفی و احساسی است. یا مثلا از نظر علمی ثابت شده که زنان جزئی نگرتر از مردان هستند. اگر ما این ها را بپذیریم آیا این ها یعنی این ویژگی های زنانه و ویژگی های مردانه می تواند به یک نحوی ما را از جنسیت مندی معرفت و ادراک برساند یا نمی تواند برساند؟ این ها سوالاتی است که درواقع اثبات جنسیت مندی نفس این‌ها را فراروی ما قرار میدهد. حالا ذکر یک نکته این جا مهم است. این جا ممکن است برخی ایراد بگیرند که این مباحث ما را به نسبی گرایی در معرفت می‌رساند. اما من می خواهم بگویم که این اتفاق نخواهد افتاد. چرا؟ چون در فضای معرفت شناسی ما قائل هستیم که موقعیت های مختلف اجتماعی، فرهنگی، و حتی گاهی در مواردی زیست شناسی می تواند در معرفت ما تاثیر داشته باشد. چگونه در یک امر اجتماعی ما می گوییم که آدم ها از منظرهای مختلف فهم متفاوتی ممکن است داشته باشند و تجمیع این فهم ها ما را به یک درک عمیق تر و کامل تر از آن حقیقت اجتماعی می رساند. پس در این نگاه جنسیت هم شاید بتواند به عنوان یک عاملی که ما را به یک فهم کامل تر و دقیق تر برساند، باشد. اگر این طور به آن نگاه کنیم که قائل به جنسیت مندی معرفت باشیم نه تنها به نسبیت گرایی نمی رسیم که به معنی این است که مثلا از پنجره های مختلفی به یک حقیقت بیرونی نگاه شود. و ممکن است هر کدام از این پنجره ها یک بعدی از این ابعاد حقیقت را به ما نشان بدهد. جنسیت می تواند چنین تاثیری داشته باشد. پس این پرسش هایی که خدمتتان عرض کردم، من به هیچ عنوان به دنبال این نیستم که یک پاسخ قطعی به آن بدهیم. می خواهم بگویم این افق هایی است که فراروی مطالعات جنسیت قرار می دهد و جنسیت مندی نفس باعث میشود این پرسش هایی که تا الان برچسب فمینیستی بودن می خورد یا پرسش هایی بود که به آن توجه نمی شد و در حاشیه قرار میگرفت، به پرسش های کاملا موجهی در فضای فلسفه و کلام اسلامی به یک نوعی تبدیل شود. یعنی یکی از افق هایی که فراروی ما می گشاید این خواهد بود که بسیار مهم است چون مباحث معرفت شناسی به هر حال اهمیت خودش را هم در فضای اجتماعی و هم در فضای کنشگری و هم در فضای مطالب مرتبط به فلسفه و کلام اسلامی دارد. یکی دیگر از حوزه هایی که درواقع ما می توانیم بگوییم با جنسیت مندی نفس می توانیم به افق های جدیدتری نسبت به آن برسیم، افق های اجتماعی است و مسائلی که در اتباط با اجتماع و فعالیت اجتماعی مطرح می شود. همانطور که عرض کردم اساسا در فضای فلسفه و کلام اسلامی، کنش های انسان معطوف به نفس انسان است. و می توانیم بگوییم بدن نقش وسیله را دارد. این سوال برای ما مطرح میشود که اگر کنش های اجتماعی ما فعل نفس است و نفس ما جنسیت مند است آیا ما می توانیم از کنشگری اجتماعی جنسیت محور صحبت کنیم یا خیر؟ اگر ما نپذیریم جنسیت مندی نفس را، حضور اجتماعی زنان در بهترین حالت به عنوان نیمی از افراد جامعه می شود. یعنی زنان باشند همانطوری که مردان هستند ولی کنش های این ها تفاوتی با هم ندارد. چرا؟ چون که بدن انسان آنقدری نقش تعیین کننده ای در این زمینه نداشته. اما اگر بپذیریم که کنش های انسان در مواردی، البته داخل پرانتز می گویم که همه این ها به موجبه جزئیه است یعنی ما نمی خواهیم بگوییم که مثل این کتاب های زنان مریخی و مردان ونوسی است، قطعا مردان و زنان اشتراکات بسیار زیادی هم در موارد معرفتی و هم اجتماعی دارند، اما اگر جنسیت مندی نفس را بپذیریم این سوال برای ما مطرح می شود که آیا کنش های اجتماعی در مواردی می تواند جنسیت محور باشد یا نمی تواند؟ باز من می خواهم برگردم به دال مرکزی عاطفه. یعنی عاطفه زنانه در نسبت با کنش اجتماعی چه صورتی به خود خواهد گرفت؟ چه تفاوتی با کنش مردانه خواهد داشت که بیش تر عقل محور است؟ و سوال مهم تر این که آیا ساختارهای سیاستی باید به این ها توجه کند یا نکند؟ به خصوص در فضای حکمرانی اسلامی. این مواردی که عرض میکنم با خیلی از مبانی فلسفی و کلامی دیگر هم درگیر میشود. یکی از مهم ترین مبانی که با آن درگیر میشود بحث حکمت الهی است. ما در فضای فلسفه و کلام الهی قائل هستیم که خداوند حکیم است. خداوند حکیم است به این معنی که فعل لغو وعبث و بیهوده انجام نمی دهد. سوالی که برای ما پیش می آید این است که چه حکمتی پشت اختلافات جنسیتی بوده است؟ و آیا این حکمت فقط ناظر به زندگی فردی و زندگی خانوادگی بوده یا این که حکمت هایی در زندگی اجتماعی هم داشته؟ اگر قائل شویم که حکمت هایی در زندگی اجتماعی هم داشته در کنار جنسیت مندی نفس ممکن است ما را به بازسازی جنسیت محور ساختارهای اجتماعی راهنمایی کند. این که به چه صورت خواهد بود، این که تا چه اندازه باید ساختارها جنسیت محور باشند، چه آسیب هایی خواهد داشت، این ها همه آن افق های نوینی است که میتوانیم بگوییم اثبات جنسیت مندی نفس به یک نوعی می تواند در مقابل ما قرار دهد. 

یکی دیگر از افق¬هایی که فراروی موارد اجتماعی می¬گذارد بحث عدالت جنسیتی است. جنسیت¬مندی نفس باعث می¬شود که درواقع عدالت جنسیتی از حالت کمی، سطحی برابری و شکلی و صوری فراتر رود. در ساختارهای اجتماعی عدالت ایجاب می¬کند که متناسب با این اختلافاتی که ریشه در نفس انسان و حاق وجود انسان دارد فعالیت زن متناسب با آن¬ها باشد، فعالیت مرد هم متناسب با آن¬ها باشد. یعنی درواقع به یک نوعی به درد و دل خیلی از فعالان اجتماعی می¬رسیم که می¬گویند فعالیت اجتماعی، زن را زن نمی¬خواهد. به دنبال مردواره کردن زنان است. تو برای این که یک کنشگر اجتماعی باشی زنانگی خودت را باید در خانه بگذاری و بیایی در جامعه کاملا شبیه مردان فکر کنی، شبیه مردان کار کنی و زنانگی خودت را نادیده بگیری. و جنسیت¬مندی نفس باعث می¬شود که این سوالات برای ما خیلی جدی¬تر شود و نکته خیلی مهم¬ترش این که پشتوانه فلسفی کلامی اسلامی هم پیدا می¬کند. یعنی شما این را از کجا آوردید؟ از فضای نفس شناسی حکمت اسلامی، آیات و روایات آوردید و این باعث می¬شود این پشتوانه اسلامی را وقتی داشته باشید، سوالات موجه¬تر و پرداختن به این¬ها برای ما مهم¬تر و دقیق¬تر باشد.
 یکی دیگر از امتدادها همان ساختارها و الگوهای کنشگری زنان است و به طور خلاصه عرض کنم، اتفاقی که در این زمینه می¬افتد یعنی در فعالیت¬های اجتماعی می¬افتد با پذیرش جنسیت¬مندی نفس، این هست که یک رابطه دو طرفه و یک رابطه دو سویه بین حکمرانی اسلامی و خصوصیات جنسیتی باید اتفاق بیفتد. یعنی در این نگاه خصوصیات جنسیتی یک ظرفیت¬ها و یک قابلیت¬هایی هستند که حکومت اسلامی و حکمران اسلامی از آن¬ها برای رسیدن به اهدافش استفاده می‌کند و زمینه¬ای را فراهم می¬کند که به ظهور و بروز کامل جنسیتی هم برسد و این اتفاق بیفتد. اتفاقی که در جریان شکل¬گیری انقلاب اسلامی می¬افتد. این¬ها با نگاه¬ها و عینک‌های جنسیتی قابل تحلیل است. وقتی که حضرت امام ره می-فرماید انقلاب ما انقلاب چادرها بود یعنی از ظرفیت¬های جنسیتی زنانه دارد استفاده می¬کند و اتفاقی که می¬افتد این است که یک ظهور و بروز و شکوفایی جنسیتی برای زنان هم دارد اتفاق می¬افتد. یعنی زنان هم به یک کمال جنسیتی در این ارتباط دو طرفه که دارد شکل می¬گیرد یک کمالی هم برای زنان اتفاق می¬افتد.
یکی از امتدادهای دیگر که خیلی گذرا آن را می¬گویم، فهم ما از قانون زوجیت است. قانون زوجیت به عنوان یک قانون عام خلقت که هم در آیات و روایات می¬بینیم "خلقنا کل شی زوجا" و هم پشتوانه فلسفی عرفانی دارد. پذیرش جنسیت¬مندی نفس ما را به یک فهم دقیق¬تر و عمیق¬تر از زوجیت می‌رساند. الان فهم ما از قانون زوجیت خیلی سطحی و خیلی در سطح ازدواج بین زن و مرد که بیش¬تر هم دالشان بدن مادی و جسمانی زن و مرد هست، در این سطح تقلیل پیدا کرده. در صورتی که اگر نگاه ما به جنسیت به عنوان یک قانون عام خلقت باشد که از عرش خدا تا فرش خدا را در بر گرفته این می¬تواند به ما خیلی کمک کند. بحث جنسیت¬مندی نفس خیلی می¬تواند به ما کمک کند تا به یک فهم دقیق¬تر و عمیق¬تری از قانون زوجیت برسیم. و در ارتباط با مباحث اجتماعی شاید مهم¬ترین سوال این باشد که آیا قانون زوجیت در اجتماع هم باید جاری و ساری باشد یا نهایتا محدود به زندگی خانوادگی می¬شود؟ و جنسیت¬مندی نفس این افق را به روی ما می¬گشاید که اختلافات آن قدر عمیق است، آن قدر در هویت انسان¬ها جریان دارد که شاید ما بتوانیم به یک فهم عمیق¬تر و امتدادهای بیشتری از قانون زوجیت برسیم. 

خانم دکتر شریف:  من می¬خواهم مخالفت کنم با جنسیت مندی نفس به معنای این که در دیدگاه حکمت متعالی و فلسفه اسلامی، من معتقدم به معنایی، نفس جنسیت‌مند نیست و به معنایی نفس، جنسیت¬مند است. و این جمله به ظاهر متناقضم را توضیح خواهم داد. نفس جنسیت¬مند نیست به معنای ذاتی ماهوی¬اش و جنسیت¬مند است به معنای ذاتی وجودی¬اش. معقول ثانی فلسفی¬اش بسیار متفاوت از معقول ماهوی است. و در قرائت جنسیت¬مندی نفس، خلط می¬شود در معقول اولی و معقول ثانی. یعنی این که ما درتفاوت معقول اولی و معقول ثانی کاملا معتقدیم معقول اولی آنی است که حد می¬زند و معقول ثانی آنی است که حد نمی‌زند و تمایز ایجاد نمی¬کند. معقولات ثانی فلسفی، حیثیات  اندماجیه و حقایق مندرج در یک حقیقت واحدی هستند که آن را قید نمی¬زنند. معقول ثانی فلسفی مثل وحدت، مثل علیت، مثل فعلیت، شما در یک وجود همه¬ی این صفات انباشته را با هم دارید ولی هیچ کدام از این‌ها شما را قید نمی‌زند. در حالی که اگر نفس به معنای معقول اولی جنسیتمند باشد، جنسیت به عنوان مقوم و ذاتی نفس شده و بایستی در ذات  خود زنانه و مردانه شود؛ چیزی که الان قرائت¬های جنسیتی نفس به این سمت می¬خواهد برود. وقتی ما می¬گویم نفس جنسیت مند است یعنی می‌خواهیم بگوییم که در ذات خودش یک سری ویژگی¬هایی دارد که خودش را قید می¬زند به گونه¬ای که نفس زنانه داریم و نفس مردانه داریم. و به نظرم این قرائت این چنینی به خاطر برداشت و پرداخت ناقص به بحث نفس است. چون ملاصدرا دقیقا می¬گوید "النفس فی وحدتها کل القوی" یعنی تا اینجایش می¬آید؛ فی¬الحس حس، فی خیال خیال، فی الوهم وهم، فی¬العقل عقل، قائل به جنسیت¬مندی نفس تا این جا می¬آید اما مهم¬ترین بخش این قائده ادامه¬اش است: "ولیس به شی منها" دقیقا ملاصدرا تصریح می¬کند که نفس در عینیت با قوای خودش و قوای مُدرکه خودش قرار می¬گیرد تا آن جایی که می¬گوید شما وقتی دارید حس می¬کنید و لمس می¬کنید این نفس شماست که نفس حاسه است. این مُدرک شماست. حس و حاس و محسوس با یکدیگر متحد می¬شوند. عقل و عاقل و معقول با یکدیگر متحد می¬شوند. اما در وعاء بالاتری که اسمش را می¬گذارند وعای فوق سریان نفس، اتفاقا نفس فراتر از همه این امور و از جمله جنسیت است. یعنی نفس یک مقام ساری در قوا دارد که با همه¬ی این¬ها متحد است اما مرتبه اصلی نفس، آن جایی که هویت مطلقه¬ی نفس که کظل الباری دقیقا تعبیر ملا صدرا این است "النفس کظل¬الباری" دقیقا گویی سایه خداوند است، آن " و لیس به شی منها" است، یعنی مقام فوق سریان نفس؛ مقامی است که اساسا ورای این قیود است. همچنان که خود خداوند هم در سراسر هستی حضور دارد و هم هیچ یک از حقایق هستی را ما نمی¬توانیم بگوییم او خداوند است. پس در نهایت حیثیات اندماجیه نفس و حیثیات شأنیه نفس، او را حد ماهوی نمی¬زنند، هر چند ویژگی¬هایی برای آن ایجاد می¬کنند که ما معتقدیم جنسیت به این معنا ویژگی ذاتی وجودی نفس است، نه ویژگی ماهوی نفس.
نکته دوم می¬خواهم یک مثال نقض در مورد رویکرد جنسیت¬مندی نفس عرض کنم؛ اینکه ما به دلیل اتحاد بدن با نفس، عوارض بدن را از جمله جنسیت، به نفس نسبت می¬دهیم، خلاف روح حاکم بر فلسفه در اصول اساسی خود مثل وجود و ماهیت است. ما دقیقا در مورد وجود و ماهیت می¬گوییم ماهیت چیست؟ نحوه¬ی وجود است؛ "الماهیات انحاء الوجود" و امری اعتباری است که احکام را به حیثیثت تقییدیه نفادیه وجود می¬پذیرد. این در حالی است که بسیاری از احکام را ملاصدرا به ماهیت ارجاع می-دهد، که هیچ یک از این¬ها را به وجود نسبت نمی¬دهد؛ یعنی با اینکه ماهیت هر چه دارد از سوی وجود دارد و الا اساسا محقق نمی¬شد، اما احکامی اختصاصی به خود دارد، که به وجود نسبت داده نمی¬شود، و ابتدای کتب فلسفی تحت عنوان ماهیت و احکام آن، آمده است. ما گاهی فراموش می¬کنیم حکمت متعالیه واژگان اصلی¬اش اصالت و اعتباری است. ملاصدرا ماهیت را قبول دارد آری، اتحاد او با وجود را قبول دارد آری، اما به حیثیت تقییدیه نفادیه. حیثیت تقییدیه نفادیه یعنی چه؟ یعنی اصیل وجود است و ماهیت تبعی از اوست. لذا دقیقا همانطور که خود خانم دکتر هم گفتند، مرتبه نازله نفس بدن است. ما بر مرتبه نازله نفس احکام زیادی داریم که به مرتبه عالی آن سرایت داده نمی¬شود واین دلیل برای جنسیتمندی نفس، کافی نیست. اصل در بحث فلسفی اتخاذ این رویکرد است که اصیل چیست و اعتباری کدام است، همه احکام اعتباریات و مادون، به مرحله عالی و اشرف کما هو نسبت داده نمی شود. اعتباری بودن ماهیت و حالا در تعبیر ما اعتباری بودن جنسیت، به این معنا نیست که جنسیت یک امر واقعی نیست. بله جنسیت یک امر واقعی است اما اصیل نیست. به تعبیر بنده: "جنسیت امری واقعی اما  غیراصیل است" و نفس به معنای مقوم ذاتی ماهوی خودش جنسیت¬مند نیست. 
نکته سوم را ناظر به این که نفس دارای یک مرتبه سابقه مادی است، عرض می کنم. جسمانیه الحدوث و روحانیه ¬البقا بودن نفس نیز اشاره به ابتدای جسمانی نفس دارد، درست است، منتهی این مرحله ابتدایی، مقام اشرف و مقام اصلی نفس که نیست. این مرتبه نازله¬ی نفس است. بله نفس از این مرتبه نازله¬ی خودش وامداراقتضائاتی و ویژگی¬هایی خواهد بود که این‌ها امکان‌هایی برای نفس به وجود می-آورند. جنسیت امکان¬هایی برای نفس به وجود می¬آورد. یعنی ما یک سری تمایزاتی را بین زنان و مردان قبول داریم که واقعا در نفسشان است ولی این تمایزات، تمایزات وجودی هستند. یعنی معقول ثانی وجودی هستند. فصل ماهوی و مقوم ماهوی که نفس را دو نوع زنانه و مردانه کنند نیست. مثل این که من در ویژگی نفس خودم ممکن است شاعرانگی را داشته باشم و شما نداشته باشید. ما دو نفسیم؟ ما یک نفس شاعر داریم و یک نفس غیر شاعر داریم؟ خیر هرگز. من یک سری معانی وجودی انباشته در خودم دارم. همسرم این معانی وجودی انباشته را در خودش ندارد. که البته این معانی انباشته امکان¬هایی هستند که از این جا تفاوت دیدگاه بنده با دیدگاه خانم دکتر در افق¬گشایی¬ها روشن می¬شود. اتفاقا بنده گاهی معتقدم افق¬گشایی¬هایی در محور جنسیت¬مندی به نفع زنان نخواهد بود. یعنی اگر ما فضا را به نفع جنسیت¬مندی حداکثری ببریم، تفاوت¬های بنیادی می¬شوند. ببینید پس رویکرد من با خانم دکتر به این معنا نیست که من قائل به هیچ تفاوتی در ساحت نفس نباشم، نه ما تفاوت داریم، من قرائت معقول ثانی فلسفی می¬کنم و خانم دکترقرائت فصل مقومی می¬کنند.
خانم دکتر تاجیک: من قطعا فصل مقومی نمی¬دام جنسیت را.
خانم دکتر شریف: از آن جایی که من جنسیت‌مندی را تفاوت را یک امکان می‌¬بینم، تمایز را یک امکان می¬بینم، از این جا افقم متفاوت می¬شود. کجا به این تفاوت باید پرداخته شود و کجا پرداخته نشود. اتفاقا پرداختن به تفاوت و جنسیت¬مندی در جاهایی به نفع زنان نیست. چرا؟ ما در مورد نفس که آن حالت فوق سریان را دارد که حالا ملاصدرا می¬گوید به وزان وجود و عساکر وجود، آن صفات وجود منبسط که همه جا همراه وجود هستند، و نفس به عنوان بزرگترین تجلی انسانی آن وجود، آن ها را با خودش حمل می¬کند مثل عدالت، مثل حکمت، مثل حیات، مثل اراده، این¬ها عساکر وجودند. این عساکر وجود اساسا جنسیت‌مند نیستند. بله با همان اعتبار این که نفس در ذات خودش مجرد است و در مقام فعل خودش مادی است و در مقام تحقق و در مقام سریان، دارای قوایی است که در برخی اوصاف جنسیتمندند، جنسیت  به مثابه یک امکان می¬تواند تفاوت¬هایی را ایجاد کند. اما این که معرفت شناسی را، ارزش‌شناسی را، جامعه شناسی را، وجودشناسی را به معنای این که جنسیت در حاق این¬ها و در معنای فوق سریانی نفس این¬ها بخواهیم جنسیت را دخالت بدهیم بنده با این رویکرد همراه نیستم و معتقدم نفس در حاق ذات خودش و در آن مراتب، جنسیت در ذات ماهوی¬اش نیست. این¬ها امکان¬هایی را، قوه¬هایی را و ویژگی¬هایی را که اتفاقا مزیت هستند و گشودگی در وجود هم ایفا می¬کنند. نمی¬خواهم بگویم این¬ها جنسیت مزیتی نمی-افزایند، منتهی این¬ها امکاناتی هستند که اتفاقا همیشه هم همراه هستند، اما ذات را دوگونه نمی¬کنند. عاطفه یک نحوه حتی شاید اسرعیت در وصول به کمال هم ایجاد می¬کند، اما این ها به معنای این که ما بگوییم خب پس نفس در ساحت اصلی خودش جنسیت‌مند شد این را ایجاد نمی¬کند. این¬ها ویژگی¬هایی هستند که می¬گویم دقیقا مثل همان بحث این که یک فردی که شاعر است شاعرانه می¬بیند شاعرانه می-نویسد، شاعرانه می¬گوید، شاعرانه نگاه می¬کند. اما آن معنا و آن معنای اصلی و بطنی که در دیدن و فهمیدن و حرف زدن و این¬ها هست، این حاق معنایی¬اش متفاوت نمی¬شود. این تعبیر جناب استاد یزدان پناه، که خدمتشان بودیم این بود که زنانگی یک حیث جمالی است و مردانگی یک حیث جلالی است. این به معنای یک گشودگی در وجود که همیشه هم همراه زن و مرد است کلا امر قابل پذیرشی است اما این که آیا این به نحوی است که وجود زنانه و نفس زنانه را قید می¬زند؟ خیر. یعنی سبب می¬شود که یک حقیقت مهمه¬ای یک مقومی، یک ذاتیاتی در نفس زنان باشد که در نفس مردان نیست و در نفس مردان باشد که در نفس زنان نیست. نه این گونه نیست. این یک امتیاز است. یک امکان است. یک مزیت است. این که می¬گوییم یک امکان و یک مزیت است یعنی چه بسا ما به این نتیجه می¬رسیم که این مزیت را بالفعل نکنیم. مثلا در حضور اجتماعی مزیت جمالی چرا باید بالفعل کنیم؟ اتفاقا حضور جمالی زن در اجتماع باید با ضابط خودش باشد. قرار نیست من با مظهر جمال، دوستی و زیبایی وارد در اجتماع بشوم. اتفاق باید با مظهر جلالی باید وارد جامعه بشوم. به خاطر همین هم در روایات است که زن باید با تکبر با نامحرم برخورد کند. خب این در منافات با حیثیت جمالی است. این نشان می¬دهد که یک امر ذاتی ماهوی نیست و الا غیر قابل انفکاک بود. امری که ما باید کنترلش کنیم و بایستی یک جاهایی بروزش بدهیم و یک جاهایی بروزش ندهیم، این امری است که مقوم نیست و ذاتی نیست و همیشگی نیست. و لذا ما باید تصمیمی بگیریم، زیرا وقتی می¬گوییم نفس جنسیتمندست، معنای عرضی و صنف  نخواهد بود، اعراض، نفس را جنسیتمند نمی¬کنند. تعبیر جنسیتمندی به فصل مقومی منجر خواهد شد. مثلا در مورد داستان عاشورا وقتی از حضرت زینب می¬پرسند جواب می¬دهد: " ما رایت الا جمیلا" این نگاه زیبایی‌شناسانه یک ویژگی زنانه است که همراه یک زن همیشه هست. و این که حضرت زینب آن واقعه عظیم را دارند به این نحو می¬¬بینند این به این معناست که حیث زنانگی یک جاهایی بروز و ظهور می¬تواند پیدا کند و الهیات جنگ و جنسیت می¬تواند خودش یک مقوله¬ای باشد. اما این که نحوه بروز و ظهورش چگونه باشد، آیا ما این را امتداد بدهیم؟ خیلی جاها ممکن است بگوییم اگر امتداد بدهیم خوب است مثلا در یکی از دانشکده¬های فنی، دوستان می¬گفتند قشنگ ما اتاق فکرمان هم پورپوزال از خانم¬ها می¬گیرد و هم از آقایان. بعد به یک نحو تکمیلی با هم ترکیب می¬کنیم وبه پیشنهاد بهتر دست پیدا می¬کنیم. تمام دغدغه من این است که حاق معنایی معرفت را، حاق معنایی نفس را، حاق معنایی ارزش را جنسیت‌مند نکنیم. نه این که نکنیم، نمی¬شود. خود ساحت هستی این ظرفیت را برای جنسیت¬مندی ندارد. و استدلال¬هایی که قائلین به جنسیت¬مندی می¬آورند مثل "النفس فی وحدتها کل القوی" آن قسمت "و لیس بشی منها" را نمی¬بینند. قائلین به "کل ما بالعرض ینتهی الی ما بالذات" تفاوت بین ذات ماهوی و ذات وجودی را نمی¬بینند. این که اتحاد نفس و بدن سبب می¬شود که هرآن چه که در مورد بدن است به نفس سرایت کند همین اتحاد به نحو خیلی قوی‌ترش در وجود ماهیت است. در حالی که ما انفکاک احکام بین وجود و ماهیت داریم. پس این که نفس یک امر اصیلی است و جنسیت یک امر اعتباری، اعتباری نه به معنای غیر واقعی، اتفاقا جنسیت امری واقعی است، خیلی جاها ما باید به اقتضائاتش بپردازیم، ولی افق گشایی ما باید این گونه باشد که کجاها به این امر دامن بزنیم و کجاها به این امر دامن نزنیم. همین که ما می¬خواهیم در موردش صحبت کنیم یعنی این مقوم ماهوی نبوده و نفس جنسیت‌مند نیست.
خانم دکتر تاجیک: ممنون از نکات دقیقی که فرمودید. حالا من چند نکته عرض می¬کنم. یکی این که من هیچ جایی نگفتم که جنسیت ذاتی یا مقوم به ذات است و باعث می¬شود که ما دو نوع انسان متفاوت داشته باشیم. و من اصلا نمی¬خواستم و نمی¬خواهم که وارد این بحث شوم که آیا جنسیت نوع ساز است یا صنف¬ساز؟ چون فکر می¬کنم از آن دعواهایی است که طرحش هیچ آورده¬ای برای ما ندارد. یعنی در واقع مساله ما این است که به این نفسی که به بدن تعلق گرفته، تصرف کرده و دارد تدبیر می¬کند، کنش¬ها و نتیجه¬هایش هیچ تفاوتی با هم دارند یا ندارند. این یک بحث. یک بحث دیگری که خانم دکتر فرمودید درباره نفس که ملاصدرا فرمودند "کظل الباری" خود ملاصدرا جای دیگری می¬فرماید که درصد بسیار بسیار بسیار کمی از انسان¬ها می¬توانند به آن کظل¬الباری برسند. این نفسی که الان در این بدنی که به ما تعلق گرفته دارم مورد مطالعه قرار می¬دهم برای این بود که به مراحل بالایی که قرار است این نفس برسد من کاری با آن ندارم. دغدغه و مساله من الان این است که این نفسی که الان بدن مادی را دارد تدبیر می¬کند را مورد مطالعه قرار دهم. آن کظل¬الباری خیلی از آدم¬ها اصلا به آن نقطه نمی¬رسند. نمی-رسند که ما بخواهیم آن را بررسی کنیم که آن نفس آیا جنسیت دارد یا ندارد. این هم یک نکته¬ای هست که باید به آن توجه کنیم. یک بحث دیگر مقایسه شاعرانگی با اختلافات جنسیتی است. این مقایسه جسارتا به نظر من اصلا مقایسه درستی نیست. ببینید ما وقتی که از اختلافات جنسیتی صحبت می¬کنیم داریم از یک سری اختلافات عمیقی که در نوع زنان در نسبت با نوع مردان وجود دارد صحبت می¬کنیم نه شاعرانگی که در تعداد بسیار محدودی از انسان¬ها ممکن است وجود داشته باشد. این دو تا خیلی با هم تفاوت دارد. یک سوال دیگری که من از خانم دکتر و خیلی¬ها که این صحبت را می¬کنند دارم این که می-فرمایید به نفع زنان نیست دقیقا یعنی چه؟ نفع زنان در چیست که ما می¬گوییم اگر ما به دنبال امتداد اجتماعی این ویژگی¬های زنانه بودیم به نفع زنان نخواهد بود. بله من الان می¬فهمم که در ساختار سیاسی، اجتماعی، علمی، تربیتی ما چون جنسیت دیده نشده، چون نگاه تقلیل¬گرایانه به جنسیت داشتیم، این جا به نفع زنان نخواهد بود. اما درواقع به این نگاه کنیم که ما در فضای بعد از 40 سال حکومت اسلامی هستیم. حکومتی که داعیه دارد الگوی سومی را برای ما به ارمغان آورده. اساسا انقلاب آمده که این دو گانه¬ها را بشکند. بله الان به نفع زنان نیست ولی ما نمی¬توانیم به این فکر کنیم، زمینه¬های نظری این ساختاری را فراهم کنیم که جنسیت در جای خودش در مدار خودش قرار بگیرد که اتفاقا به نفع زنان باشد؟ نه تنها به نفع زنان است که به نفع این حرکت تمدن سازی نوین و در واقع تمدن نوین اسلامی هم خواهد بود. یعنی این به نفع زنان نبودن را یک جاهایی ما دیدیم و حسش کردیم، شبیه مثالی که برایتان زدم؛ در خلال شکل¬گیری انقلاب در جنگ تحمیلی که زنان دارند کنش¬های زنانه می¬کنند ما داریم این¬ها را می¬بینیم، می¬چشیم ولی ساختارهای ما از این‌ها پشتیبانی نمی¬کند الان. و ما داریم از ساختارهایی صحبت می¬کنیم و زمینه¬های نظری رسیدن به ساختارهایی را می¬خواهیم فراهم کنیم که دیگر ایستادن روی اختلافات جنسیتی به ضرر زنان نباشد. یک زن لازم نباشد برای فعالیت¬های اجتماعی زنانگی خودش را کنار بگذارد. با زن بودن خودش کنش داشته باشد. یک نکته دیگری که باید عرض کنم همان تعبیری که استاد یزدان پناه داشتند، عقل جمالی، خیلی این تعبیر دقیق و عمیق و من فکر می¬کنم یک مقدار تامل در همین که ایشان قائل هستند ما می¬توانیم عقل جلالی و عقل جمالی داشته باشیم. ببینید نگاه به جمال، نگاه به عاطفه زن آنقدر دارد عمیق و دقیق می¬شود که جمال صرفا به معنای جذابیت¬های ظاهری جنس زنانه نیست؛ که من برای حضور در اجتماع بخواهم این¬ها را محدود کنم. این یک نحوه فهمیدن است. عقل جمالی، عقل عاطفی یک نحوه نگاه متفاوت به عالم کردن است. یک هستی شناسی جدیدی را ممکن است به همراه داشته باشد. ساختارهای اجتماعی و سیاسی جدیدی را ممکن است به همراه خودش داشته باشد. یعنی می¬خواهم بگویم که خیلی اوقات دچار یک سری دوگانگی¬هایی می¬شویم که این دوگانه¬ها به هیچ عنوان اصیل نیست. مثل این دوگانگی عقل و عاطفه. اساسا در ادبیات دینی ما دوگانگی بین عقل و عاطفه وجود ندارد که به من خانم اگر بخواهم کنش عاطفی داشته باشم به این معنی باشد که به ضرر من باشد. چرا؟ چون مخالف عقلانیت است. یا این نگاه جمالی، این که زن مظهر جمال الهی است، این را خودتان بهتر می¬دانید با مطالب عرفانی و این¬ها، یک بحث عمیق هستی شناسی است. یعنی این که ما بخواهیم نگاه جمالی را تقلیل بدهیم در حد ظاهر زن و جسمانیت زن، بله در آن ساحتش قطعا نباید امتداد اجتماعی پیدا کند، کارکردهای خانوادگی دارد، آن¬ها سرجای خودش. ولی من می¬خواهم بگویم یک فهم دقیق¬تر و عمیق¬تری از عاطفه از این نگاه جمالی نسبت به زن وجود دارد و این افق¬های جدید اتفاقا این جا دارد شکل می¬گیرد. یک نکته دیگر هم خیلی سریع بگویم و دوستان اگر نکته¬ای و سوالی دارند از محضرشان استفاده کنیم، بازجنسیت¬مندی نفس به این معنی نیست که مرد اراده دارد و زن ندارد، مرد عقلانیت دارد و زن ندارد، بلکه تفاوت در نحوه¬ی بروز و ظهور این¬ها هست. در موارد اخلاقی هم خیلی پررنگ است. یعنی برای مثال جنسیت¬مندی نفس در موارد اخلاقی به این معنا هست که زنان شجاعت دارند مردان هم شجاعت دارند، بروز و ظهور شجاعت برای مردان در مواردی ممکن متفاوت است، مثلا در عاشورا می¬شود حضرت عباس که با تعداد زیادی می¬جنگد، بروز و ظهور شجاعت برای حضرت زینب می¬شود سخنرانی غرایی که در کاخ یزید کرد، مدیریت عاطفی کرد و این مدیریت عاطفی و این شجاعت زنانه حضرت زینب کل معادلات یزید را بهم ریخت. می¬خواهم بگویم که جنسیت¬مندی نفس که دارم رویش می¬ایستم و به دنبال امتدادها و افق¬هایش هستم به این معنی نیست که زن و مرد از این¬ها خارج خواهند شد، خالی خواهند شد. در نحوه بروزش، در نحوه ظهورش تفاوت¬هایی را ایجاد می¬کنند و این تفاوت¬ها در نحوه¬ی بروز و ظهورش کار نفس انسان است. صرفا به بدن برنمی-گردد. صرفا به اجتماع و برساخت و این¬ها برنمی¬گردد. فعل نفس است که این بروز و ظهورهای متفاوت را ایجاد می¬کند.
یک نکته دیگری هم من عرض کنم، دغدغه من و خیلی¬های دیگر در این زمینه یک جور ارتباط برقرار کردن با مباحث نظری و امتدادهای اجتماعی آن است. ذائقه عوض شود. این یک بحث است. این که پشتوانه مطالعات اسلامی و حکمت اسلامی پیدا کند، یعنی شما چه وقت می¬توانید روی این که از ساختارها مطالبه کنید که چرا ساختارت زنانه نیست، چرا فعالیت اجتماعی زن نتیجه¬ش این می¬شود که چیزی جز مردوارگی برای زن ندارد؟ الان وقتی این حرف¬ها را بزنیم خیلی راحت برچسب¬های فمنیستی می‌خوریم. ما می¬خواهیم یک ارتباطی برقرار کنیم که اتفاقا بر اساس مبانی فلسفه و کلام اسلامی الهیاتی ما، تو می¬توانی از این¬ها صحبت کنی، پشتوانه نظری¬اش را تقویت کنیم در عین حال در این مبانی نظری متوقف نشویم. به خاطر همین است که وقتی من می¬آیم دو سال با نفس شناسی از هشام بن حکم تا علامه طباطبایی سر و کله می¬زنم، ادامه کار من می¬شود افق¬گشایی¬های نو. یعنی من نمی¬خواهم در مباحث نظری بمانم. من دنبال پیامدهایش هستم. من به دنبال افق¬هایی هستم که می¬تواند در مقابل ما باز کند هستم. یعنی اصطلاحا دانشجویان کلام، به آن می¬گوییم کلام کاربردی، الهیات کاربردی، که داریم سعی می¬کنیم این مباحث را به این سمت ببریم و کاربردی¬اش کنیم. 

 
اشتراک گذاری:
نظرات
اطلاعات تماس

مرکز قم: بلوار غدیر ، کوچه 10 ، پلاک 5
 تلفـن:  58-32603357 (025)
 فکس:  32602879 (025)
دفتر تهران: بلوار کشاورز ، خ نادری ، ک حجت دوست ، پ 56
 تلفـن:  88983944 (021)
 فکس:  88983944 (021)
دسترسی سریع

فروشگاه اینترنتی
سامانه آموزش مجازی
کتابخانه
بانک محتوای علمی
کتابخانه دیجیتال
فصلنامه مطالعات جنسیت‌وخانواده
شبکه های اجتماعی

ایتا بله آپارات