نويسنده کتاب «امر وانموده» الگوهاي بازنمايي زنانگي را در مطبوعات دهه هفتاد کشور بررسي کرده است. به اعتقاد اين نويسنده، بحث تن و زنانگي در گفتار دهه نخست انقلاب و نيز گفتار اصلاحات با تبديل شدن به يک پادگفتمان غير رسمي، گفتمانهاي رايج و رسمي درباره زنان را دچار چالشي جدي کرد./
آتوسا راوش، نويسنده کتاب، در گفتوگو با خبرگزاري کتاب ايران(ايبنا)، درباره مفهوم وانمودگي گفت: وانمودگي مفهومي برگرفته از فلسفه افلاطون است و به معناي شناختهاي غير اصيل و کپيگونه افراد گرفتار شده در غار معروف افلاطوني است که در قالب وانماييهاي انسان از حقيقت رخ مينمايند. اين شناخت بر اساس سايهها شکل ميگيرد و به تعبير ديگر، شناختي سايهگونه و کپيوار از واقعيتهاست. به ديگر بيان، وانمايي نوعي تمايزگذاري است ميان چيزي که هست و آن چه که تصاويرش واگويي ميشود.
وي افزود: وانمايي در واقع تمايزي است که ميان تصوير و ايده واقع ميشود. هر ايده، نوعي هويت برتر دارد که وانمودهها بر اساس آن پيريزي ميشوند. اين امر، دوگانگي ايده و تصوير نام دارد.
راوش ادامه داد: تصوري که وانمود ميکند که اصل است، در واقع يک کپي و رونوشت غير اصل به شمار ميآيد و رونوشت گونهاي تقليد است، زيرا که الگو را بازتوليد ميکند، توليدي که متاثر از مناسبات و تناسبات شکل ميگيرد. وانمودگي کنايه از ژرفناها و فواصلي در متون است که خواننده و بيننده از دريافتن يا چيره شدن بر اصليت ذاتي آنها درميماند.
وي با بيان اين که «در اين کتاب ايده برابري زنان به عنوان ايده برتر در مسايل زنان در نظر گرفته شده است» اظهار کرد: ايده برابري موقعيت زنان را توسط الگوهاي بازنمايي، در متون نشريات دهه هفتاد ايران وانمايي ميکند. هدف از نوشتن اين کتاب، روشن کردن همين وانماييها و الگوهايي است که آنها را بازسازي ميکنند.
وي افزود: بازنمايي در واقع تلاشي است براي توليد معنا در امري که دچار وانمودگي شده است.
راوش، روشي را که براي بررسي بازنمايي امر وانموده «برابري زنان» در نشريات دهه هفتاد برگزيده است گفتمانکاوي انتقادي Critical Discourse Analyses (CDA معرفي کرد و گفت: اين روش که مسبوق به باورها و مباني نظري گستردهاي است، يک تکنيک تحليل کيفي به شمار ميآيد. اين تکنيک به عنوان ابزاري کاربردي براي نشان دادن ناسازههاي کلامي سلطهجو در حوزههاي مختلف از جمله در حوزه زنان به کار گرفته ميشود.
وي اين تحقيق را داراي کارکردي دو سويه برشمرد که از يک سو، اگرچه بر الگوهاي بازنمايي زنانگي در دهه هفتاد ايران متمرکز است، اما در واقع دريچهاي است که ميتوان از طريق آن نسبت به مناسبات کلان اجتماعي، فرهنگي و سياسي کشور آگاهيهايي به دست آورد. همچنين از طريق اين پژوهش ميتوان ساختار کلامي به کار گرفته شده در دهه هفتاد را درباره زنان دريافت. اين ساختار به همان نسبت که نتيجه استحاله و دگرديسي تحولات و الگوهاي مقاومت به دليل شرايط ناشي از انقلاب 57 است، به گفتارهاي مدرن در حوزه زنان نيز ارتباط دارد.
راوش ويژگي ديگر اين پژوهش را بررسي موضوع «تنانگي» در گفتمان زنان دانست. به زعم اين نويسنده، در گفتار دهه نخست انقلاب و نيز گفتار اصلاحات تلاش شد که بحث تن و زنانگي به حاشيه رانده شود، اما با اين وجود، اين عنصر با تبديل شدن به يک پادگفتمان غير رسمي، گفتمانهاي رايج و رسمي درباره زنان را دچار چالشي جدي کرده است.
وي يادآور شد: بررسي متون نشان ميدهد که بخشي از گفتارهاي سنتي بر تمايز وجوه زنانگي به عنوان عنصر دست دوم براي زن تاکيد دارند و عامل جنسيت زنانگي در پرتو قدرت مردانگي ديده و تعريف ميشود. اين در حالي است که ساير گفتارها از جمله گفتارهاي مدرن و گفتمان اصلاحات که در دهه هفتاد شکل گرفتند، در ناديده گرفتن عنصر زنانگي يا به تعبيري، تنزدايي مشترک بوده و هر يک زنان را در پرتوي انگارههاي خود بدون اشاره به عنصر زنانگي تعريف کردند.
به گفته راوش، اين پادگفتمانها که «گفتارهاي در حاشيه» خوانده ميشوند، امروزه به روشهاي مختلف در نشريات زرد و وبلاگها و سايتهاي فيلتر شده، قابل دستيابياند. به زعم اين نويسنده، نقطه محوري تمامي اين گفتارهاي به حاشيه کشيده شده که در حال تحميل خود بر متناند، موضوع تنانگي است.
وي درباره کتابش گفت: اين نوشتار به دو بخش تقسيم شده است؛ يک بخش به مفاهيم تئوريک گفتمان و نيز تکنيکهاي گفتمانکاوي انتقادي ميپردازد و بخش ديگر، شامل يافتههاي پژوهش است. در بخش دوم که حجم عمده کتاب را نيز به خود اختصاص داده، با بررسي نشريات طيفهاي مختلف فکري چهار الگوي کلامي استخراج شده اند.
راوش الگوهاي حقوقي، الگوهاي ايدئولوژيک، الگوهاي شناخت و الگوهاي جنسي را عنوان اين چهار الگو معرفي کرد و گفت: منظومههاي کلامي که هر يک از اين الگوها را تقويت ميکنند، به واسطه انتخاب گزارههاي جدي يا متون قابل استناد به هر الگو بررسي شدهاند. مقصود از گزارههاي جدي در اين کتاب چنانچه فوکو در بحث دستيابي به سامانههاي دانايي به آنها اشاره دارد، کنشهاي کلامي يا صورتبنديهاي گفتمانياند که مراجع احکام تلقي ميشوند و به عنوان سرچشمههاي توليد حقيقت عمل ميکنند.