در حاشية نمايشگاه سالانة نيروي انتظامي در محل وزارت کشور نشستي علمي با حضور کارشناسان و صاحبنظران علوم اجتماعي و حوزة مطالعات زنان برپا شد در اين نشست علمي حجتالاسلام زيبايينژاد مسئول دفتر مطالعات و تحقيقات زنان به تبيين ديدگاه خود در موضوع آسيبشناسي وضعيت بدحجابي و نحوة اقدامات دستگاههاي متصدي اين امر به خصوص نيروي انتظامي پرداختند در زير گزارشي از اين جلسه تقديم ميگردد.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم بسم الله الرحمن الرحيم و صليا… علي محمد و آله الطاهرين
متأسفانه ما عادت کرديم مسائلي را که در کشور پيش ميآيد اصلاح کنيم قبل از آن که خوب بفهميم و درست آن را بشناسيم به اين جهت است که ما گاهي اوقات ملتمسانه از مصلحان اجتماعي و سياسي ميخواهيم که مشکلات و معضلات به وجود آمده را درست نکنند بلکه اول آن را خوب بفهمند و به زوايا و جوانبش کاملاً آگاه شوند.
گاهي اوقات تقدم تب اصلاحگري باعث ميشود ما اقدامات زيادي بکنيم که تبعات منفي نيز در پي دارد. در بحث پوشش و عفاف نيز همين طور است ما بايد قبل از هر چيز به يک تحليل وضعيت از جامعه خودمان برسيم. در اينجا سؤالات اساسي و مهمي وجود دارد که در دستيابي ما به اين تحليل کمک ميکند به عنوان نمونه اين که:
1_ پوشش و تحولات پوششي در جامعة ما تحت تأثير چه عواملي شکل ميگيرد؟
بديهي است که پي بردن به اين سير تحولات و عوامل تأثيرگذار در آن، راه حلهايي را در برخورد با اين پديده در اختيار ما خواهد گذاشت.
2_ سؤال ديگر اين که تصوراتي که از حجاب در ذهن آحاد جامعه است چه مراحل و تطوراتي را پشت سر گذاشته است؟
دوستاني که با دانش روانشناسي اجتماعي آشنا هستند ميدانند که اين علم به تأثيرات اجتماع بر شخصيت، روان و رفتار افراد جامعه ميپردازد. يکي از بحثهاي مطرح شده در اين علم اين است که ادراکات ما چگونه و تحت تأثير چه عوامل اجتماعي شکل ميگيرد.
3_ آيا تحولات اجتماعي، فهم ما و تحليل ما را از پديدهها و موضوعات متحول ميکند.
آيا تصويري که دختر من از حجاب دارد با تصويري که از حجاب در گذشته بوده و يا تصويري که در آينده شکل خواهد گرفت يکي است؟ قطعاً اين گونه نيست ما وقتي اين تصاوير متفاوت را کنار هم ميگذاريم متوجه يک تغيير اساسي در اين تصوير خواهيم شد.
4_ چه عوامل اجتماعي باعث اين تغيير در فهم و تصور از حجاب شده است؟
5_ سوال بعدي اين است که جداي از ادراکات؛ رفتارها و احساسات ما تحت تأثير چه عواملي شکل ميگيرد و متحول ميشود؟
6_ سؤال ديگر اين که چه اتفاقي ميافتد که شخص از نظر ذهني نسبت به يک موضوع قانع ميشود اما از نظر احساسي و رفتاري نه؟
7_ و اين که رفتارهاي ما چگونه تحت تأثير ارزشهاي اجتماعي شکل ميگيرد؟
با يک نگاه تاريخي اگر بخواهيم بحث پوشش را در کشور تبيين کنيم؛ از سال 55 و 56 آهنگ تمايل به حجاب همراه با نزديک شدن به دوران آغاز انقلاب اسلامي شروع ميشود، بخصوص در نسل جوان که به دنبال ارائه تصويري از هويت جديد خود هستند. در اين دوران شاهديم که حجاب با نهضت يکي ميشود و با اوج نهضت صورتهاي کامل آن نيز بروز و ظهور مييابد. اين تمايل تا اواخر دوران جنگ با همان پررنگي وجود دارد تا اين که پس از دوران دفاع مقدس که وارد فضاي سازندگي شديم تحولاتي در فضاي فرهنگي، اخلاقي و تربيتي جامعه به وجود آمد که متأثر از نگاه زيربنايي به مقولة اقتصاد بود.
آنچه در اين برهه زماني اهميت پيدا کرد يافتن يک الگوي سازندگي و تبعيت از آن است.
و طبيعي بود که به دليل فقدان يک الگوي بومي و متناسب با آرمانها و ارزشهاي ديني، الگوهاي توصيه شده توسط سازمانهاي جهاني مورد توجه قرار گرفتند، الگوهايي با محوريت اقتصاد که قطعاً پيامدهاي منفي نيز در پي خواهند داشت.
از طرف ديگر براي پرهيز از اين آثار منفي و دچار نشدن به آفتهايي که با مباني ديني ما ناسازگار بودند ما دست به کار ايجاد تغييرات سطحي و روبنايي در اجرايي و عملياتي کردن مؤلفههاي توسعة مدرن شديم در حاليکه مباني و پايههاي تفکر مدرن مانند: مصرفزدگي، فردگرايي، رفاهطلبي و … هنوز پابرجا بود. اجرايي کردن سياستهاي توسعة مدرن به معناي اولويت دادن به مفاهيم فوق و به تبع آن هنجارمند کردن آن در فضاي اجتماعي شد.
پذيرش يک رفتار، بينش، تمايل و يا احساس به عنوان هنجار بدين معني است که نفس انساني در برابر آن حالت تدافعي و پسزدگي نداشته و به عنوان ارزش آن را ميپذيرد.
نکتهاي که در اين بين نبايد از آن غافل شد، که البته مورد توجه متفکرين غربي نيز واقع گشته اين است که: «اگر نفس انساني عادت کند به مصرفي شدن در جوامعي که مصرفي زدهاند بايد بپذيريم که الگوي رفتار جنسي نيز تغيير خواهد کرد» اگرچه اين گزاره را نميتوان يک قاعدة کلي در تبيين خصوصيات نفس انساني دانست اما فيالجمله ميتوان به صحت آن اعتماد نمود.
چون طبيعي است وقتي مديريت نفس در ادارة تمايلات و خواهشهاي خود ولو تنها در يک مورد مثلاً چشمچراني تضعيف شد ديگر توانايي ايستادگي در برابر ساير خواستههاي هوسآلود را نخواهد داشت و طبعاً چون نميتوان تمامي خواستههاي نفس را اجابت نمود احساس محدوديت و انحصار به وجود ميآيد. اتفاقي که در کشور ما صورت گرفت اين بود که ما با دست خودمان فرهنگ مصرفزدگي، اصالت فرديت، شادکامي و رفاه را حتي در نظام آموزشي و علمي خود نهادينه کرديم و حالا توقع داريم اين نفسهاي انساني متأثر از اين مباني مدرنيته در برابر خواهشهاي دنيايي و هواهاي نفساني خود در مقولههايي مثل حجاب و عفاف و حفظ حياي عمومي بايستند.
به عنوان مثال بحث امر به معروف و نهي از منکر وقتي در جامعه همهگير و اجرايي خواهد شد که فردگرايي، لذتگرايي، رفاهطلبي و … هنجار اولي جامعه نباشد پس به نظر ميرسد توجه به تمايلات ساختاري اجتماعي اهميت بسياري دارد.
نکتة دومي که بايد به آن توجه کرد اين است که فرهنگ حاکم بر خانواده در کشور ما از سلامت کامل برخوردار نيست عوامل متعدد و متفاوتي خانواده را دچار سردرگمي کرده است به عنوان مثال در زمان طاغوت خانوادهها مي دانستند که نظام آموزش و تحصيلات، فضاهاي به اصطلاح فرهنگي، سياست، اقتصاد و غيره از جو سالمي برخوردار نيستند از اين رو تمام همت و تلاش خود را براي اصلاح و تربيت فرزندان خود، خود به عهده ميگرفتند اما امروز چه؟
خانواده به مفهوم عام خود امروزه در حال تحقير شدن است و از ساختار دروني متزلزلي برخوردار است. از يک سو نهادهاي به اصطلاح مکمل خانواده مثل نهاد علم، رسانه و … با برنامهها و سوگيريهاي خود کارکردهاي خانواده را تضعيف ميکنند و از طرف ديگر تمرکز قدرت و تصميمگيري در درون خانواده نيز از موضع اقتدار برخوردار نيست و در واقع به جاي اين که همه در خدمت و حمايت از اين نهاد تأثيرگذار در آينده جامعه برآيند با اقداماتي اشتباه و از سر بيتوجهي آينده آن را مخاطرهآميز ساختهاند.
در اين جا نيز غلبة اقتصاد بر فرهنگ و نظام ارزشها و ضعف مهارتهاي موثر در بازتوليد خانواده عامل اساسي در به وجود آمدن چنين وضعيتي است.
به هر حال باتوجه به هر آنچه گفته شد به نظر ميرسد که بايد اصولي را در نظر گرفت تا در نهايت بتوانيم در بحث حجاب به يک نقطة شروع برسيم اين اصول عبارتند از:
1_ پوشش و حجاب بايد به عنوان يک مسئله و مشکل ملّي و مردمي در جامعه تلقي ميشود و از اين سطح موجود که تنها دغدغه نخبگان سياسي و علمي باشد خارج شود يعني بايد تدبيري اتخاذ کنيم تا بتوانيم با مديريت رواني و احساسي جامعه و تصرف در مبادي ميل اجتماعي، حجاب و پوشش مناسب را به يک نياز و خواستة عمومي تبديل کنيم.
2_ نهادهاي متصدي اجرايي کردن عفاف و حجاب مانند نيروي انتظامي بايد از اقتدار کامل برخوردار بوده به ا ين معني که کل آحاد جامعه اين نيرو را به عنوان عاملي مردمي، مدبر و با کفايت بپذيرند و در برابر اقدامات اين نهاد استنکاف و وازدگي نداشته باشند.
3_ جامعه بايد بپذيرد که بايد استانداردهاي مورد نظر دين در بحث پوشش بدون تعارف اجرايي شود. متأسفانه در فضاي جامعة ما به هر دليلي اين تصور به وجود آمده که بر سر هر چيزي ميتوان معامله کرد اين تصور و ذهنيت بايد از فضاي ذهني عمومي خارج شود.
4_ در مديريت موضوع بايد هماهنگي وجود داشته باشد، اين وضعيت فعلي که هر جا نيروي انتظامي عمل کرد و موفق شد همه ادعا کنند که ما موافق بوديم و حمايت کرديم و مديريت کرديم و هرجا موفق نبود ادعا کنند که ما از اول هم مخالف بوديم صحيح نيست اگر کاري تصميم گرفته شده که انجام شود بايد همه حمايت کنند.
5_ در بحث حجاب موضع ورود و نقطه تمرکز خودمان را بايد مشخص کنيم.
اگر حجاب را به عنوان يک گرايش و رفتار متعبدانه معرفي ميکنيم پس بايد حس عبوديت مردم را تقويت کرده باشيم.
اگر ميخواهيم به عنوان يک ارزش اجتماعي قلمداد کنيم بايد بگذاريم خانواده به عنوان موثرترين نهاد اجتماعي کنندة افراد در اين راه گام بردارد.
و اگر ميخواهيم جلوهاي قانوني به آن ببخشيم بايد روحية قانونمداري را فرهنگ غالب اجتماعي کرده باشيم.
و در نهايت اين که با توجه به وضعيت موجود و چالشهاي اساسي که ذکر شد نميتوان به آيندة بحث پوشش در کشور خوشبين بود.
7_ اگر بخواهيم به يک نقطة مطلوب در تبيين و اصلاح وضعيت پوشش برسيم علاوه بر دغدغه و حساسيت موجود که البته ديني است بايد از نظام تحليل ديني نيز برخوردار بود در بحث حجاب تا وقتي حساسيتها دين باشد اما در تحليل آن از اصول و پارادايم ديني تبعيت نکنيم و بر پاية نظريات جامعهشناسانه و روانشناسانه غربي و غيرتوحيدي به تحليل موضوع بپردازيم نبايد توقع درکي درست از موضوع داشت.
در ادامة جلسه نيز کارشناسان مدعو به ارائه و نقد ديدگاه يکديگر پرداختند.