تهيه و تنظيم: مريم کريمي تبار(1)
اشاره
به راستي، زن چگونه موجودي است؟ برخي آن را موجودي کهتر از مرد ميدانند و برخي به بهانه حضور اجتماعي زن و دفاع از حقوق وي، او را به بيهويّتي ميخوانند. روشن است که نظر اسلام هيچ يک از اين دو نيست. اما برخي با ردّ اين هر دو نظر، کوشيدهاند تا از لابهلاي متون اسلامي چهرهاي دگرگونه از زن ترسيم کنند. کتاب «زن در انديشه اسلامي» در پي چنين هدفي به نگارش درآمده است. نگاهي خلاصهوار به اين کتاب خالي از لطف نيست.
مقدّمه
درباره زن کتابهاي متعددي نوشته شدهاند، هر کدام با رويکردي خاص. حجةالاسلام مهدي مهريزي در اينباره، کتاب زن در انديشه اسلامي را نگاشته است.(2)
اين کتاب از يک مقدّمه و شش بخش تشکيل شده است. نويسنده در مقدّمه کتاب چنين مينگارد: «زن مسلمان امروزه ميان دو جاهليت قرار گرفته: يکي جاهليت قرن بيستم ميلادي که تصويري ابتذالگونه از زن ارائه ميدهد، و ديگري جاهليت کهن که زن را موجودي کهتر در برابر مرد ميانگارد. جاهليت جديد به بهانه حضور اجتماعي زن و دفاع از حقوق وي، او را به بيهويّتي فراميخواند و جاهليت ديگر به بهانه عصمت و عفاف، زن را از بسياري کمالات و ساحتهاي انساني دور نگه ميدارد ....
تصويري که اسلام بر پايه متون اصيل از زن نشان ميدهد اين است که زن انسان است، اما مرد نيست. ساحتهاي زندگي نيز به دو بخش انساني و جنسيتي تقسيم ميشود. ساحت انساني زن و مرد نميشناسد و جنسيت نميپذيرد؛ در اين وادي، هر دو فعّالند و کمالجو. اما در ساحت جنسيتي، زن بايد زن باشد و کار زنانه کند و به لوازم و آثارش پايبند گردد.
شناخت و تفکيک اين دو ميدان و به دست آوردن احکام و قوانين حاکم بر هر يک بر پايه متون مسلّم ديني ـ يعني قرآن و سنّت ـ و نيز دستاورهاي مسلّم تجربه و تفکر در اين کتاب مورد توجه قرار گرفته است.
بخش نخست، که اساسيترين بخش کتاب است، به تبيين «شخصيت زن» اختصاص دارد. به نظر مؤلّف، بسياري از داوريهاي نادرست ريشه در تلقّي نادرست از زن دارند و اگر سرچشمه تطهير گردد، بسياري از باورها و ديدگاهها نسبت به زن اصلاح خواهند شد. از اينرو، بخش اول کتاب نقش کليدي نسبت به ديگر بخشها دارد. پس از آن، حضور زن در سه عرصه کلان زندگي فردي، خانواده و جامعه با عنوان «کمالات انساني»، «زن و خانواده» و «مشارکت زنان در حيات اجتماعي» ضمن بخشهاي دو تا چهار مورد بحث و بررسي قرار ميگيرند. مسئله «حجاب و عفاف» پنجمين بخش اين کتاب را تشکيل ميدهد. نويسنده طرح اين موضوع را به دليل آنکه برخي آن را مغاير با حضور اجتماعي زن ميانگارند و برخي ديگر آن را با کمال فردي زن و استحکام خانواده پيوند ميدهند، ضروري دانسته، تحليل ابعاد حجاب و عفاف در زندگي زنان و پاسخگويي به برخي پرسشها را هدف اين مبحث ذکر ميکند. پايانبخش کتاب «گزينه کتابشناسي توصيفي مجموعهها» است که معرفي اجمالي چند مجموعه مربوط به مسائل زنان را دربر دارد.
توجه به اين نکته لازم است که آنچه نظر خواننده را در مطالعه کتاب به خود جلب ميکند نظم و ترتيب بين فصول، انسجام و سير منطقي بين مطالب هر فصل است، به گونهاي که استدلال به آيات قرآن و روايات معصومان عليهمالسلام و استشهاد به سخنان علما و انديشمندان در طرح مباحث و اثبات آنها، نقش اساسي بر عهده دارد.
تتبّع بسيار و بيان مطالب با جملات گويا و زيبا، و رواني و شيوايي قلم از ويژگيهاي ديگر اين کتاب است که نشاط و تحسين خواننده را برميانگيزد.
در اين نوشتار، چکيدهاي از محتويات اين کتاب ارزشمند را از نظر خوانندگان ميگذرانيم:
بخش اول. شخصيت زن
مسئله «شخصيت زن» کليد زنشناسي در هر مکتب و آيين است. هر جريان فکري بر اساس تصويري که از شخصيت زن ارائه ميکند، ميتواند در ديگر مسائل زنان نظر دهد و اظهار رأي کند. به تعبير ديگر، مباحثي همچون حقوق زن، مشارکت اجتماعي، کمالات معنوي، حجاب و زينت، همه به موضوع «شخصيت زن» گره خوردهاند.
از ديدگاه انديشه اسلامي، زن انساني است که همه مواهب رشد را داراست، نقص و خللي در جوهر وجودش نيست، ابزار تکامل و رشد را به اندازه مردان واجد است، و در حيات و آفرينش، موجودي مستقل است و طفيل ديگري نيست؛ زيرا خداوند انسان را آفريد و براي بقا، او را به دو صنف زن و مرد تقسيم کرد. تصنيف موجودات به مذکر و مؤنث قانوني عام در جهان مادي است. اين برداشت ديني در باب زن را از چند طريق ميتوان مستند ساخت:
يکم. قرآن کريم
براي دستيابي به رأي قرآن در زمينه شخصيت زن، شش پرسش را بر آن عرضه ميداريم و پاسخهاي اين کتاب الهي تصوير شخصيت زن خواهند بود:
1. آفرينش زن و مرد در قرآن چگونه توصيف شده است؟
نخست خداوند به فرشتگان خبر ميدهد که ميخواهد در زمين خليفه و جانشين بگمارد: «و اِذ قالَ ربُّکَ لِلملائِکةِ اِنّي جاعلٌ فِيالارضِ خليفةً»(3) و چون پروردگارت به فرشتگان گفت: من در زمين خليفهاي ميآفرينم. سپس به آنها ميفرمايد: بشري از گل خشک و لجن بويناک ميآفرينم و وقتي آفرينش او را به پايان بردم و از روح خود در او دميدم، در برابر او به سجده بيفتيد.(4)
آنگاه خدا به آدم اسماء (نامها) را ميآموزد و با او پيمان ميبندد.(5) پيمان خداوند دوري از بندگي شيطان بود.(6) سپس آدم و همسرش در بهشت سکونت مييابند.(7) از آن پس، ماجراي وسوسه شيطان آغاز ميشود، تا آنکه بالاخره آنها را فريب ميدهد. آنها نافرماني ميکنند و از بهشت رانده ميشوند.(8) در اين مرحله، آدم و همسرش عذر تقصير به آستان الهي ميبرند و طلب مغفرت مينمايند.(9) آدم کلماتي را دريافت ميکند و خداوند توبه او را ميپذيرد.(10)
تأمّل و درنگ در اين آيات الهي، ما را بدين مطلب رهنمون ميشود که در آفرينش زن و مرد، هيچ تفاوت و تمايزي در قرآن ديده نميشود و چنين نيست که قوّتها از آن مرد باشند و ضعفها و نقصها به زن نسبت داده شوند؛ زيرا در اين آيات، يا سخن از بشر و انسان است و يا آدم به عنوان نمونه و نماينده نوع انساني. از اينرو، زن و مرد در خلافت و جانشيني، دميدن روح، سجده فرشتگان، تعليم اسماء، وسوسه شيطان، نافرماني، عهد و پيمان، اجتهاد و برگزيدگي، دريافت کلمات، توبه، و ماده آفرينش برابرند.
2. قرآن، استعداد و دارايي زن و مرد را چگونه معرفي کرده است؟
در آيات متعددي از قرآن، سخن از استعدادها و امکانات تکويني و تشريعي آدميان به بيان آمده و همه جا از انسان، «ناس» و واژههاي عام سخن گفته شده است. هيچگونه استثنايي در حق زنان يا تفضيلي براي مردان در بين نيست. در زمينه استعداد روح الهي،(11) تسويه و تعديل در خلقت،(12) ابزار ادراکي،(13) فطرت الهي،(14) وجدان اخلاقي(15) و حمل امانت(16) سخن به ميان آمده و هيچکدام را به مردان اختصاص نداده، بلکه همه استعدادها و امکانات طبيعي از قبيل آسمان و زمين(17) و باران(18) و روييدنيها و تعليم(19) را از آن انسان دانسته است.
3. هدف از آفرينش زن و مرد چيست؟
در قرآن، هدف آفرينش عبوديت و بندگي ذکر شده و فرقي ميان زن و مرد نيست: «و مَا خَلقتُ الجِنَّ و الانسَ اِلاّ لِيَعْبدونِ.»(20) و جن و انس را نيافريدم، جز براي آن که مرا بپرستند.
4. برخورداري زن و مرد از ارزشها چگونه است؟
در کتاب الهي ارزشهايي چند ذکر شدهاند که مقياس سنجش معنوي انسان هستند. در اين ارزشها نيز صنفگرايي ديده نميشود اين ارزشها عبارتند از: ايمان و عمل صالح،(21) علم،(22) تقوا،(23) سبقت در ايمان،(24) جهاد(25) و هجرت.(26)
5. راه سعادت و خوشبختي زن و مرد چيست؟
قرآن راهي يگانه براي سعادت انسان معرفي کرده و تمامي فرزندان آدم را به آن دعوت کرده است: «اَلَمْ اَعهد اليکُم يَا بَني آدمَ اَنْ لاتَعبُدوا الشيطانَ اِنّه لَکُم عدوٌّ مبينٌ وَ اَنِ اعبُدوني هَذا صِراطٌ مستقيمٌ»؛(27) اي فرزندان آدم، آيا با شما پيمان نبستم که بندگي شيطان نکنيد؟ زيرا او دشمن آشکار شماست، و مرا بندگي کنيد، اين است راه راست.
6. دشمن زن و مرد در سير تکامل چيست؟
قرآن شيطان را دشمن انسان ميداند؛ دشمن مردان يا زنان: «اِنَّ الشيطانَ لِلانسانِ عَدوٌّ مبينٌ»؛(28) همانا شيطان براي انسان دشمني آشکار است.
خلاصه سخن اين است که قرآن کريم تفاوتي در شخصيت زن و مرد قايل نيست، بلکه آن دو را در جوهره انساني يکسان ديده و زمينه رشد و ترقّي را براي هر دو فراهم ساخته است.
دوم. سنّت
در لابهلاي احاديث، سخناني گهربار نقل شده که نشاندهنده تلقّي پيشوايان دين از شخصيت زن است. در اينجا، به چند مورد اشاره ميشود:
1. زنان همتايان مردان: از رسول خدا صلياللهعليهوآله نقل شده است که فرمود: «اِنّما النّساءُ شَقائِقُ الرجال»؛(29) زنان همتايان مردانند.
2. بهشت زير پاي زنان: پيامبر اکرم صلياللهعليهوآله فرمود: «اِنَّ الجَنّةَ تَحْتَ رِجْلِها»؛(30) بهشت زير پاي مادران است.
3. تکريم زنان: پيامبر صلياللهعليهوآله در گراميداشت زنان فرمود: «خيارُکُم خِيارُکُمْ لِنِسائهِمْ»؛(31) بهترين شما کسي است که با زنان، بهترين باشد.
پيشوايان ديني در آخرين وصاياي خود، به حقوق و شخصيت زنان سفارش کردهاند. براي نمونه، رسول خدا صلياللهعليهوآله در خطبه حجة الوداع فرمود: «اي مردم، زنان بر شما حقوقي دارند؛ چنان که شما را بر آنان حقوقي است. خدا را نسبت به زنان در نظر داريد و نسبت به آنها به خير و نيکي سفارش کنيد.»(32)
سوم. باور پنهان
حال اين پرسش مطرح است که آيا زن در ذات و جوهرش، تفاوتي با مرد دارد، يا تفاوتي در جوهر و ذات او نيست و تفاوتها در بُعد کمالات انساني بر اثر شرايط بيروني هستند؟
اگر صورت اول درست باشد، وجود زنان بافضيلت و برتر از بسياري مردان نوعي استحاله در ذات به همراه دارد، که اين قابل پذيرش نيست، و اگر صورت دوم پذيرفته شود، يعني نقص زنان را امري عارضي بدانيم که شرايط اجتماعي بر آنان تحميل کرده، باز جاي اين پرسش هست که آيا اين شرايط تحميلي مورد رضايت دين و پيشوايان ديني است؟ يا اينکه آنان خواهان براندازي آن و درصدد از بين بردن شرايط نادرست بودهاند؟
اگر فرض اول قبول شود، وجود زنان بافضيلت و برجسته نقض غرض و هدف دين خواهد بود. در نتيجه، صورت صحيح آن است که بگوييم: زنان و مردان در جوهره انسانيت و خميرمايه رشد و کمال، تفاوتي ندارند و برخي تفاوتها را شرايط غيرانساني به وجود آوردهاند که دين هم به آنها راضي نيست. شاهد آن وجود زنان برجسته در تاريخ اسلام و توصيههاي اکيد بر رشد و کمال است.
خلاصه سخن اين است که بر اساس تصويري که قرآن، سنّت و باور پنهان مسلمانان از شخصيت زن به دست ميدهد، تفاوت اساسي در نهاد اين دو صنف وجود ندارد. توان رشد و کمالجويي براي هر دو يکسان است و هر دو ميتوانند به مقامات بلند معنوي و انساني راه يابند و هيچ کدام طفيلي ديگري نيست. براي تکميل اين نظريه، به دو بحث مهم اشاره ميشود:
1. دايره تفاوت زن و مرد: اولاً، ميان زن و مرد تفاوت هست. کسي نيست که مدعي برابري کامل زن و مرد در همه عرصههاي حيات باشد. ثانيا، از تفاوتهاي گفته شده آنچه قابل اذعان و اتفاق نظر است، مسائلي است که به بقاي نوع آدمي برميگردد؛ يعني تفاوتهايي که به چگونگي تکثير نسل انسان مربوطند. ثالثا، بجز آنچه گفته شد، ديگر تفاوتها با دليل قطعي ديني يا علمي ثابت نشدهاند. رابعا، برخي از تفاوتها، که امروزه بر زبانها جارياند، از کجا معلوم که به شرايط اجتماعي برنگردند و عارضهاي زوالپذير نباشند؟ زني که در جامعه بسته خانهنشين شده باشد، بسياري از مسائل اجتماعي را درک نميکند و عقل اجتماعياش شکل نميگيرد، ولي اگر همان زن از شرايط مساعدي برخوردار گردد، متهم به نقص عقل نخواهد شد.
با توجه به نکات ياد شده، در نزاع تفاوتهاي زن و مرد، به آن مقدار ميتوان ترتيب اثر داد که به صورت قطعي محرز باشد و نيز معلوم گردد که نشأت گرفته از عوامل اجتماعي نيست، بلکه ريشه در نهاد زن و مرد دارد. در غير اين صورت، هويّت واحد زن و مرد و استقلال وجودي آنها ما را بر آن ميدارد که عرصههاي زندگي را براي هر دو يکسان منظور کنيم.
2. نقصان وجوي زنان: در برخي از تعابير ديني، از زنان با عنوان «ناقصالعقل» يا «ناقصالايمان» ياد شده است، اما اثبات ميشود که:
الف. برخي از اين احاديث به درستي معنا نشدهاند و با تأمّل و دقت معنايي روشن خواهند داشت. اگر در حديث آمده است زنان نقصان عقل دارند، اين خبر از يک امر تکويني و ذاتي در زنان نيست، بلکه به عقل اکتسابي و تجربي نظر دارد و در آن، شرايط اجتماعي و تربيتي دخيل است. اين بدان ماند که گفته شود: روستاييان داراي فرهنگ پايينتري هستند. معناي اين گفته ـ به فرض درستي ـ جهل ذاتي روستاييان نيست، بلکه با فراهم آمدن شرايط، آنان نيز بسان شهرنشينان، بلکه بالاتر، اهل دانش و فرهنگ خواهند شد.
به همين سان، معناي حديث نقصان ايمان نيز روشن ميشود؛ زيرا مراد از ايمان حالت قلبي و اعتقادي نيست، بلکه منظور تکليف و دستور است که در بيشتر روايات، با واژه «دين» از آن تعبير ميشود؛ يعني زنان تکليف کمتري نسبت به مردان دارند و اين در شرايط قاعدگي است که خداوند برخي از تکاليف عبادي را از آنان نخواسته است. اگر مراد از اين نقصان، نقص باطني بود، چرا فقيهان گفتهاند: مستحب است زن در اوقات نماز بر سجاده عبادت بنشيند و ذکر بگويد.(33)
ب. برخي از اين احاديث قابل انتساب به پيشوايان ديني نيستند، بلکه با تأثيرپذيري از فرهنگهاي غيرديني و انگيزههاي گوناگون جعل شدهاند. روايتي را ابوهريره از پيامبر صلياللهعليهوآله نقل کرده است که فرمود: «شومي در سه چيز است: وسيله نقليه، زن و خانه.» عايشه ميگويد: «پيامبر اين گفته را به عنوان سخن اهل جاهليت نقل کرده و راوي، ابتداي سخن پيامبر را نقل نکرده است.»(34)
ج. برخي از احاديث و روايات ناظر به شرايط ويژه بودهاند و نميتوان مفاد آنها را تعميم داد؛ مثل آنچه در منع فراگيري از نوشتن زنان در لابهلاي احاديث آمده است.(35) امروزه نميتوان دينشناسي را يافت که عقيده داشته باشد زن نبايد خواندن و نوشتن بياموزد.
بخش دوم. کمالات انساني
پس از آنکه در بخش نخست، هويّت برابر زن و مرد مورد بحث قرار گرفت و به نتيجه روشن دست يافتيم، در اين بخش، به اولين ساحت اين هويّت مشترک، يعني کمالات انساني، ميپردازيم.
تکامل انساني زنان در دو عرصه «دانش» و «سلوک معنوي» قابل بررسي و مطالعه است. اين بحث را، هم ميتوان بر اساس متون و منابع ديني ـ يعني قرآن و سنت ـ و هم بر پايه شواهد تاريخي و خارجي اثبات نمود.
يکم. سلوک معنوي
قرآن کريم از مريم و همسر فرعون به عنوان دو مثل و الگو براي همه مؤمنان ياد کرده است.(36) اين دو زن در ايمان و قرب خداوند، به مراتبي بلند دست يافتند. همچنين رسول خدا صلياللهعليهوآله در وصف دختر خويش فرمود: «اِنَّ ابنَتي فاطمةَ لَفي الخَيلِ السَّوابق»؛(37) دخترم فاطمه در کاروان پيشتازان است. حضرت زينب عليهاالسلام ،(38) حميده همسر امام صادق عليهالسلام (39) و برخي ديگر از ديگر زناني هستند که از مقامات والاي معنوي برخوردار بودهاند.
استاد جوادي آملي در اين زمينه ميفرمايد: «قرآن کريم سعي کرده، هم از راه موعظه، که ارتباط تنگاتنگ و مستقيم با قلب و دل دارد، با انسان سخن بگويد و هم سعي کرده از راه حکمت، که ارتباط غيرمستقيم با دل دارد، با انسان سخن بگويد، و اگر کانال عقل و فکر به دالان ورودي دل و ذکر نرسد، سودي ندارد. و زنها در بخش دل و قلب و گرايش و جذبه، موفقتر از مردانند. لذا، مناجات در زنها ببيش از مردها و يا لااقل همتاي مرد اثر ميکند و موعظه در زن بيش از مرد و يا همسان مرد اثر ميکند.»(40)
حقيقت مطلب آن است که در سلوک معنوي، نقصي در زنان نيست و با همه کمتوجهي به ثبت تاريخ زنان بلندمرتبه در سلوک معنوي، باز همه حقيقت پوشانده نمانده است.
دوم. دانشطلبي
در شريعت اسلامي، کسب آگاهي و معرفت، که يکي از ارزشمندترين ويژگيهاي انساني است، از صنفي دريغ نشده، بلکه انسانيت با تمامي اصنافش به دانشطلبي دعوت شده است. خداوند در ستايش دانشآموزان ميفرمايد: «يَرفعِ اللّهُ الّذين آمَنوا مِنکُم و الّذين اُوتوا العلمَ دَرجاتٌ»؛(41) خداوند رتبه کساني از شما را که گرويده و کساني را که دانشمندند، بر حسب درجات بلند گرداند.
در کلام پيشوايان نيز سخناني در خصوص دانشجويي زنان آمده است؛ مانند: قال رسول اللّه صلياللهعليهوآله : «نِعْمَ النساءُ نِساءُ الانصارِ لَمْ يمنعْهُنَّ الحياءُ اَنْ يَتَفَقَّهْنَ فِي الدينِ»؛(42) زنان انصار خوب زناني هستند، حيا و شرم مانع فقهآموزي آنان نيست. نقلهاي تاريخي فراواني نيز در خصوص پرسش زنان از پيامبر، پرسش زنان از صحابه، پرسش صحابه از زنان، و پرسش زنان از زنان وجود دارند که همه اثبات ميکنند محدوديتي در دانشاندوزي زنان وجود ندارد.
البته اين نکته جاي انکار نيست که در برخي جوامع اسلامي، محدوديتهايي در علمآموزي زن وجود داشته است، ولي اين را نبايد به فرهنگ اسلامي منسوب کرد. همچنين نبايد قصور و کوتاهي زنان در امر دانشاندوزي را به حساب دين و شريعت گذارد.
بخش سوم. زن و خانواده
دومين ساحت از حيات انساني زن و مرد، عرصه زندگي خانوادگي است. در اين بخش، اين هدف دنبال ميشود که هويّت مشترک زن با مرد در عرصه خانواده نشان داده شود؛ چرا که نميتوان معتقد به نقش برابر زن و مرد شد، مگر آنکه بتوان آن را در همه ساحتهاي حيات به اثبات رساند. براي دستيابي به اين منظور، دو مطلب را بايد بررسي کرد:
يکم. تلقّي اسلام از ازدواج
ازدواج در شريعت اسلامي اهدافي چند را دنبال ميکند که تمامي آنها منظور قانونگذار ديني بودهاند:
1. بقاي نسل انساني: قرآن کريم در آيهاي، از ازدواج به عنوان کشت و برداشت ياد کرده است: «نساؤُکُم حرثٌ لکم فأتوُا حَرثکُم اَنّي شِئتم»؛(43) زنان شما کشتزار شمايند. پس از هر جا [و هرگونه] که خواهيد به کشتزار خود [در] آييد.
تعبير «حرث» نشاندهنده جانبي از علاقه زوجيت است؛ يعني توليد مثل و تکثير نسل. احاديثي نيز اين مضمون را تأييد ميکنند. رسول خدا صلياللهعليهوآله فرمودند: «تَناکَحوُا تکثُروا فَاِنّيِ اُباهي بکُمُ الاُمَمَ»؛(44) ازدواج کنيد تا زياد شويد، من به واسطه شما بر امّتهاي ديگر مباهات ميکنم.
2. سکونت و آرامش: در آيات 89 سوره اعراف و 31 سوره روم بر اين هدف دلالت شده است که سکونت زوجين را فلسفه آفرينش زن و مرد ميداند.
3. ارضاي غريزه جنسي: اين غريزه بايد در محيط خانه ارضا گردد و ازدواج بستر سالم آن است و شارع اسلام بدان به خوبي توجه کرده که روايات فراواني دالّ بر اين مدعايند.
4. مشارکت در حيات معنوي: در روايتهاي بسيار، اين سخن نقل شده است که با ازدواج، نيمي از دين آدمي در حرز قرار ميگيرد و مصونيت مييابد، بايد تلاش کرد براي مصونيت و حراست نيم ديگر.(45)
5. مشارکت در حيات مادي: بر اين نکته نيز در منابع ديني تأکيد شده است. امام صادق عليهالسلام فرمود: سعادت مؤمن در چند چيز است: خانهاي بزرگ که او را بپوشاند، و همسري نيکو که بر امور دنيا و آخرت او را کمک کند، و مرکب راهوار.(46)
6. تربيت نسل: حديث پيامبر صلياللهعليهوآله که فرمود: «ازدواج کنيد تا زمين با نسل شما ـ که اهل توحيدند ـ سنگين شود»،(47) اشاره به همين نقش دارد. همچنين است بسياري از روايات ديگر.
خلاصه سخن اينکه تلقّي اسلام از ازدواج، تحقق اغراض ششگانه است و هيچيک جاي ديگري را نميگيرد و تمامي اين هدفها براي زن و مرد منظورند.
دوم. جايگاه زن در خانواده
پس از آنکه به اجمال، تلقّي دين از ازدواج و خانواده روشن گشت، حال بايد ملاحظه کرد که زن در اين مجموعه چه جايگاهي دارد. نصوص ديني، به ويژه قرآن کريم، براي زن و مرد نقشي برابر، و زن را از جهاتي برتر ميبيند. اين برابري يا برتري، هم در بُعد همسري زن به چشم ميخورد و هم در بُعد مادري. زن به عنوان همسر، هويّتي مستقل در برابر مرد دارد، و به عنوان مادر نيز رکني از خانواده است بسان پدر، بلکه ميتوان گفت: زن به عنوان مادر، جايگاهي والاتر از پدر دارد. خداوند متعال به سپاسگزاري از والدين توصيه کرده است، آنجا که ميفرمايد: «وَ وَصَّينا الانسانَ بِوالِدَيْهِ حَمَلتْه اُمّهُ وَهْنا عَلي وَهْنٍ وَفِصالُهُ في عامَينٍ اَنِ اشْکُرْ لي و لِوالديکَ اِلَيَّ المَصيرُ»؛(48) و انسان را درباره پدر و مادر سفارش کرديم. مادرش به او باردار شد؛ سستي بر روي سستي، و از شير بازگرفتنش در دو سال است. [آري، به او سفارش کرديم] که شکرگزار من و پدر و مادرت باش که بازگشت [همه] به سوي من است.
در احاديث، جايگاه مادران بس والا و ارزشمند توصيف گرديده و نيکي به مادران يکي از نشانههاي انسانهاي باخرد شمرده شده است.(49)
بخش چهارم. مشارکت زنان در حيات اجتماعي
عرصه حيات اجتماعي سومين ساحت تکاپو و تلاش آدمي براي نيل به کمال است. ميتوان گفت: حيات اجتماعي سه زمينه دارد: 1. اشتغال و فعاليتهاي اقتصادي؛ 2. فعاليتهاي اجتماعي همچون تعليم و تربيت، ورزش و هنر؛ 3. مشارکت سياسي.
حال با اين پرسش مواجهيم که آيا اين عرصه با تمام گسترهاش در انحصار مردان است؟ يا هيچگونه محدوديتي در ميان نيست و اين عرصه جنسيت برنميتابد؟ و يا اينکه با پذيرش مشارکت، نبايد تفاوت زنان و مردان را ناديده انگاشت؟ مراجعه به قرآن کريم و سيره پيامبر صلياللهعليهوآله و پيشوايان معصوم عليهمالسلام راهي معقول و روشن معرفي ميکند:
يکم. جواز مشارکت اجتماعي
1. قرآن کريم در آيه 12 سوره ممتحنه به بيعت زنان، که بارزترين مظهر عمل سياسي در جامعه ميباشد، اشاره ميکند. تاريخ صدر اسلام نيز نشاندهنده تحقق اين عمل سياسي از سوي زنان است. در بيعت عقبه ثانيه، که گروهي از مردمان مدينه پس از انجام اعمال حج با رسول خدا صلياللهعليهوآله بيعت کردند، دو زن به نام ام عمّاره و اسماء نيز حضور داشتند.
2. قرآن کريم در آيات متعددي(50) از مهاجرت زنان مسلمان، که يکي ديگر از حرکتهاي اجتماعي و سياسي ميباشد، سخن گفته است.
3. سومين فعاليت اجتماعي، که قرآن نسبت به زنان بازگو کرده، «امر به معروف و نهي از منکر» است. آيه 71 سوره توبه بر اين فريضه دلالت ميکند.
4. کسب و تلاش اقتصادي زنان نيز مورد تأييد قرآن ميباشد.(51)
5. قرآن کريم از دختران حضرت شعيب عليهالسلام در حال انجام فعاليت اقتصادي و اجتماعي ياد ميکند.(52)
6. داستان ملکه سبا و پادشاهي او در قرآن کريم به خوبي ياد شده و مورد نقد و ذم قرار نگرفته است.(53)
7. در مباهله، که يک رفتار مذهبي ـ اجتماعي است و قرآن کريم آن را بازگو نموده، مشارکت زنان و مردان به خوبي ديده ميشود.(54)
8. قرآن کريم تلاشهاي خواهر حضرت موسي عليهالسلام را براي رهايي وي بازگفته است.(55)
9. مشارکت زنان در جهاد در تاريخ صدر اسلام و پس از آن بر کسي پوشيده نيست و رواياتي دال بر اين مطلب موجودند.(56)
10. اشتغال زنان در عصر پيامبر به شکلي گسترده به چشم ميخورد. در تمامي شغلهاي رايج آن زمان، زنان حضور داشتند. زينب عطّاره، شغلش فروش لوازم آرايش به زنان بود.(57) همين شغل را مليکه دختر اقرع ثقفية(58) و اسماء دختر مخربة(59) نيز داشتند. زينب دختر جَحش به صنايع دستي مشغول بود.(60) پيرزني در عهد خليفه دوم، شيرفروشي ميکرد.(61) زنان بسياري به شباني و چوپاني مشغول بودند؛ همچون سلامة و ام هاني.(62) زني به نام زينب پزشک قبيله «بنياود» بود(63) و زناني همچون قيله مادر «بنينمار» به تجارت اشتغال داشتند.(64) خوّات دختر جبير نيز روغن ميفروخت.(65)
دوم. انگيزههاي مشارکت
1. رشد شخصيت زنان: يکي از انگيزههاي دعوت به حيات اجتماعي زنان، بالارفتن شخصيت علمي، معنوي و اجتماعي آنان است که بدون آن دست يافتني نيست.
2. زندگي آسان: زندگي بانشاط و پاک نيازمند آساني و راحتي است. در آيات متعددي خداوند در بيان علت تشريع حکمي از احکام، «يسر» و آساني را گوشزد ميکند: «يُريدُ اللّهُ بِکُم اليُسرَ ولايُريدُ بکُم العُسرَ»؛(66) خداوند براي شما آساني ميخواهد و براي شما دشواري نميخواهد.
بر اين اساس، منع زنان از مشارکت اجتماعي خلاف اصل «سهولت» است. اگر زنان موظّف باشند مسائل خود را از طريق مردان محرم بپرسند و تکاليف خود را با واسطه به انجام رسانند، زندگي و حيات خالي از حرج و صعوبت نخواهد بود.
سوم. آداب مشارکت اجتماعي زنان
تجويز و ترغيب به حضور و مشارکت اجتماعي زنان همراه با رعايت آداب اسلاميِ آن است که بدانها اشاره ميکنيم:
الف. آداب مشترک که عبارتند از: غضّ بصر (خودداري از نگاه فتنهانگيز)، پرهيز از دست دادن و مصافحه زنان با مردان، جلوگيري از ازدحام زنان و مردان، اجتناب از خلوت، پرهيز از محادثه (گفتوگويي که هزل و لعب به همراه دارد) که اين آداب همگي در آيات قرآن مورد تأکيد قرار گرفتهاند.
ب. آداب ويژه زنان که عبارتند از: پوشش مناسب، خودداري از استعمال بوي خوش، خودداري از به ناز سخن گفتن، وقار در رفت و آمد که به همه اينها در آيات نوراني قرآن کريم اشاره شده است.
بخش پنجم. حجاب و عفاف
در اين بخش، به اختصار چند موضوع از مباحث مربوط به حجاب را مورد بحث قرار ميدهيم:
يکم. عفاف؛ فلسفه پوشش
عفّت و حيا به عنوان يک خصلت انساني هميشه و در همه دورههاي حيات بشر مطرح بوده است. پوشش زن و مرد در ميان انسانهاي غارنشين نيز معنا داشته و تاريخ بشريت قبل از ميلاد نيز حکايت از وجود پوشاک به علت حيا و آزرم در ميان انسانها دارد. در اديان آسماني نيز توصيه به عفاف و آزرم فراوان به چشم ميخورد. از کتاب مقدّس برميآيد که در عهد حضرت سليمان عليهالسلام زنان علاوه بر پوشش بدن، روبند به صورت ميانداختند.(67) همين سنّت در زمان حضرت ابراهيم عليهالسلام نيز رايج بود، نامزد حضرت اسحاق عليهالسلام ، رِفْقَه، ابتدا که اسحاق را ديد، برقع به صورت انداخت.(68) زنان ايراني در دورههاي گوناگون، از مادها، هخامنشيان، اشکانيان و ساسانيان داراي پوشش بودهاند.(69) خلاصه اينکه نقلها و گزارشهاي تاريخي اين نظر را تأييد ميکنند که حيا و آزرم يکي از فلسفههاي پوشش ميباشد و تمام انگيزه انسان از پوشش، حفاظت از سرما و گرما و يا زيور و خودنمايي نبوده است، گرچه نميتوان اين انگيزهها را در کيفيت و نوع پوشش نفي کرد. در فرهنگ اسلامي نيز پوشش و متعلّقات آن در راستاي حفظ و رشد اين خصلت فطري قرار دارد. قرآن کريم در آيات متعددي، عفّت و حياي حضرت آدم و حوّا(70) يوسف،(71) دختران شعيب،(72) موسي(73) و مريم عليهمالسلام (74) را بازگو نموده و يکي از اوصاف مؤمنان را نگهداري شرمگاه ميداند.(75)
در احاديث نيز مانند قرآن از عفاف و حيا به عنوان فلسفه پوشش ياد شده است. خلاصه سخن آنکه عفت و حيا خصلتي انساني است و مورد پذيرش تمامي انسانها بوده؛ انسانهاي بزرگ و اديان آسماني نيز بدان توصيه کردهاند و شريعت اسلامي نيز بر آن تأکيد داشته و آن را مبناي احکامي از قبيل پوشش، کنترل نگاه و رعايت حريم ميان زن و مرد قرار داده است. البته بايد به اين نکته نيز توجه داشت که اگر حيا و عفّت فلسفه اصلي پوشش است، نتايج ديگري را جز کمال نفساني نيز به همراه دارد که يکي از آنها حفظ سلامت جامعه انساني است؛ بدان معنا که زن و مرد در معاشرتهاي اجتماعي به عنوان دو انسان، که خواستههاي انساني از يکديگر دارند، ارتباط برقرار ميکنند و دنبال ارضاي غريزه جنسي نخواهند بود. فايده ديگري که بر پوشش مترتّب ميشود، حفظ اصالت خانواده است؛ چرا که زن و مرد در خانواده با ارضاي مشروع غرايز جنسي، بقاي نسل آدمي و سلامت آن را، که از اهداف اصلي و نخستين خانواده است، تضمين خواهند کرد. رعايت عفاف و پايبندي زن و مرد به حيا و آزرم و انحصار ارضاي غرايز به محيط قانوني، بر پايداري و سلامت خانواده اثر فراوان ميگذارد.
دوم. شرايط عمومي پوشش
در اسلام براي پوشش، حدود و شرايط عمومي بيان گشته و به شکل و نوع خاصي تأکيد شده است. اگر لباس آن شرايط عمومي را داشت، منعي بر آن نيست و اين به اختلاف اوضاع و احوال متفاوت خواهد بود. حدود و شرايطي که در لباس بايد منظور گردند، عبارتند از:
1. تمام بدن بجز صورت و دو دست تا مچ پوشانده شود؛
2. پرهيز از لباس شهرت؛
3. لباس زن در مجموع، مخالف لباس مرد باشد؛
4. پرهيز از لباس بدن نما.
سوم. زينت
شريعت اسلامي، همانگونه که پوشش زن را بيش از مردان دانسته، در مسئله زينت نيز فطرت و خواستههاي فطري زن را در نظر داشته و اندازهاي از زينت را براي زنان مجاز دانسته، بلکه بدان ترغيب نموده است.
قرآن کريم زينت را به «ظاهر» و «باطن» تقسيم ميکند و از آشکار کردن زينت باطن در بيرون از منزل منع کرده است، اما زينت ظاهر را براي زن تجويز ميکند: «ولايُبدينَ زينتهُنَّ الاّ ما ظَهَر مِنْها.» (نور: 31)
چهارم. اختلاط
مسئله اختلاط زن و مرد محور بحثهاي فراوان است و گاه نويسندگاني اين واژه را برابر «تبرّج»، که به معناي بيبندوباري جنسي است، به کار ميبرند. به نظر ميرسد اگر مراد از اختلاط همان بيبندوباري باشد، که قرآن کريم از آن به عنوان «تبرّج» ياد کرده، مذموم و ناپسند است و شريعت اسلامي آن را تحريم نموده، و اما اگر مراد از اختلاط صرف حضور زن در بيرون از منزل باشد، دليلي بر ممنوعيت آن نيست.
حاصل سخن آنکه صرف ارتباط زن و مرد با رعايت ضوابط و آداب، منع شرعي ندارد، بلکه مشارکت اجتماعي زنان بدون اين ارتباط ممکن نيست. اما اين ارتباط بايد در مهار شرايط باشد و نيز براي کار و عمل. اما آنجا که زن و مرد بدون رعايت ضوابط و نه براي کار و عمل در جامعه حاضر گردند، اين همان اختلاط ناپسند و مذموم است.
--------------------------------------------------------------------------------
1. کارشناس ارشد علوم قرآن و حديث.
2. مشخصات کتابشناختي اين اثر بدين قرار است: مهدي مهريزي، زن در انديشه اسلامي، تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، 1381، 196 ص.
3. بقره: 30.
4. حجر: 28ـ29.
5. بقره: 31.
6. يس: 60.
7. بقره: 34.
8. بقره: 35ـ36.
9. اعراف: 23.
10. بقره: 37.
11. حجر: 28ـ31 / سجده: 9.
12. تين: 4 / انفطار: 6ـ7.
13. مؤمنون: 78.
14. روم: 30.
15. شمس: 7ـ8.
16. احزاب: 72.
17. جاثيه: 13.
18. بقره: 22.
19. الرحمن: 1ـ4.
20. ذاريات: 56.
21. نحل: 97.
22. مجادله: 11.
23. حجرات: 13.
24. واقعه: 10ـ11.
25. نساء: 95.
26. آل عمران: 195.
27. يس: 60ـ61.
28. يوسف: 5.
29. احمد بن حنبل، مسند احمد بن حنبل، ج 6، ص 256 / علاء الدين علي المتقي الهندي، کنزالعمّال، ج 16، ص 482، ش 45559.
30. ابن سعد، الطبقات الکبري، ج 4، ص 274.
31. ابن ماجه قزويني، سنن المصطفي، ج 1، ص 636.
32. ابن شعبه حرّاني، تحف العقول، ص 33.
33. امام خميني، تحريرالوسيله، ج 1، ص 24، م 11.
34. سعيد الافغاني، الاسلام و المرأة، ص 28ـ29 و 51ـ52.
35. ر. ک: محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج 103، ص 55 و ص 261 / علاءالدين علي التقي الهندي، پيشين، ج 16، ص 379.
36. تحريم: 11ـ12 / آل عمران: 42 و 45.
37. محمدرضا حکيمي، الحياة، ج 2، ص 217.
38. امام حسين عليهالسلام : «يا اختاهُ لاتنسيني في نافلة الليل»؛ خواهرم مرا در نماز شب از ياد مبر. (محمد حسون، اعلام النساء المؤمنات، ص 381.)
39. محمّد بن يعقوب کليني، اصول کافي، ج 1، ص 477.
40. عبدالله جوادي آملي، زن در آيينه جمال و جلال، ص 193.
41. مجادله: 11.
42. خالد عبدالرحمن العک، المرأة في القرآن و السنه، ص 39.
43. بقره: 223.
44. محمدباقر مجلسي، پيشين، ج 17، ص 259.
45. شيخ کليني، اصول کافي، ج 5، ص 329.
46. شيخ حرّ عاملي، وسائل الشيعه، ج 14، ص 24.
47. احمد مصطفي المراغي، تفسير مراغي، ج 28، ص 162.
48. لقمان: 14.
49. محمدباقر مجلسي، پيشين، ج 69، ص 305، ح 27.
50. نساء: 97ـ98 / احزاب: 50 / ممتحنه: 10.
51. نساء: 32.
52. قصص: 23ـ26.
53. نمل: 23 و 29 و 32 و 44.
54. آل عمران: 61.
55. طه: 40.
56. ر. ک: بخاري، صحيح البخاري، ج 6، ص 418 و ج 3، ص 122 و ...
57. شيخ صدوق، التوحيد، ص 276.
58. ابن اثير، اسدالغابة في معرفة الصحابة، ج 5، ص 548.
59. همان، ص 452.
60. همان، ص 565 / ابوسعيد منصور الحسن، نثرالدر، ج 1، ص 157.
61. ابن عساکر، تاريخ دمشق (تراجم النساء)، ص 537.
62. ابن اثير، پيشين، ج 5، ص 477.
63. جواد علي، المفصل في تاريخ العرب قبل الاسلام، ج 4، ص 620.
64. ابن اثير، پيشين، ج 5، ص 535.
65. ابوسعيد منصور الحسن، نثرالدر، ج 2، ص 132.
66. بقره: 158.
67. کتاب مقدّس، عهد قديم، سفر «نشيد الاناشيد»، باب 5، ص 1003.
68. همان، سفر تکوين، باب 24.
69. بنفشه حجازي، زن به ظن تاريخ؛ جايگاه زن در ايران باستان، ص 71 و 115 و 141 و 198.
70. اعراف: 22.
71. يوسف: 33.
72. قصص: 23.
73. محمدحسين طباطبائي، الميزان، ج 16، ص 28.
74. انبياء: 91.
75. مؤمنون: 5.