متن پیش رو، نامه حجتالاسلام والمسلمین زیبایینژاد، رئیس مرکز تحقیقات زن و خانواده خطاب به خانم معصومه آباد، آزاده سرافراز 8سال جنگ تحمیلی و نویسنده کتاب «من زندهام» است.
در این نامه به بهانه تجلیل از این اثر ارزشمند، رشادت، استقامت، ایثار و سختکوشی زنان در برهههای مختلف دفاع مقدس تحسین گردیده و بر جنبههای الگویی آن تأکیده شده است.
متن کامل نامه بدین شرح است:
آزاده سرافراز سرکار خانم معصومهآباد دامعزها
با سلام و تحیت
دو سه ماه پیش که برای دیدار اقوام به شیراز رفته بودم، در کتابخانه شخصی یکی از آنها کتاب «من زندهام» را دیدم. آنقدر شیوا بود که همان وقت نیمی از آن را خواندم. هر چند حسرت خواندن نیم دیگر آن بر دلم ماند، اما مطالعه همان نیمه نخست کافی بود تا حس حقارت یا تواضع را در من زنده کند. من این حس را در چند زمان دیگر هم تجربه کرده بودم که اولینبار در آبان ماه 57 بود. به یاد دارم در مهرماه 56 که اولین تظاهرات علیه رژیم در جوار شاهچراغ برگزار شد، به قدری فضای ترس حاکم بود که بلند شدن باتوم یک نفر پلیس، دویست سیصد نفر را فراری می داد، اما در آبان 1357 نوجوانی پانزده ساله به چشم خود میدید که زنان در پیشاپیش صفوف تظاهراتکنندگان در فاصله بیست متری سربازانی که انگشتها را روی ماشه و زانو را بر زمین گذاردهاند، با چه آرامشی در خیابان نشستهاند. این اولینبار بود که احساس حقارتِ همراه با غرور را تجربه کردم.
این حس برای دومینبار در سال 60 به سراغم آمد. آنگاه که مادر یکی از منافقین میان احساس مسئولیت ملی و دینی و عاطفه مادرانه، اولی را برگزید و فرزند محاربش را تحویل داد. مصاحبه تلویزیونی این بزرگزن اصفهانی را هنوز به یاد دارم و به یاد دارم این سخنان آنقدر پر صلابت و مؤثر بود که امام(ره) را به تحسین واداشت.
سومینبار در نیمههای دهه 60 بود که باز گرفتار این حس شدم. عراق جنگ شهرها را آغاز کرده بود و در یکی از بمبارانهادر سهراه بازار قم، حدود هشتاد نفر را به خاک و خون کشیده بود. در آن زمان نماز جمعه را از مدرسه امام صادق (ع) به حرم حضرت معصومه (س) و مسجد اعظم منتقل کرده بودند. به یاد دارم در یکی از جمعهها که وضعیت قرمز اعلام شده بود و صدای آژیرِ حملات هوایی به گوش میرسید، احساس وظیفه کردم تا برای خلوت نماندن نمازجمعه بشتابم. پس از غسل جمعه با حالتی معنوی و آکنده از احساس مسئولیت به محوطه نمازجمعه رفتم، اما بهتزده شدم. حیات مسجد اعظم و حرم مطهر مملو از حضور زنانی بود که در زمان حمله هوایی و اعلام وضعیت قرمز، با سکوت و آرامشِ وصفناپذیر به خطبهها گوش جان سپرده بودند. واقعاً خجالتزده شدم؛ هم از عقبماندن از قافله و هم از اینکه چقدر از فهم زنان جامعهام ناتوانم.
و بالاخره بار دیگر حس حقارت و افتخار را آنجا تجربه کردم که از سوی مادر و پدرم که سه فرزند خود را به فتنه کردستان یا جبهه اعزام کرده بودند، مؤاخذه شدم که چرا به جبهه نمیروی؛ « به جبهه برو تا انشاءالله برای ازدواجت هم فکری بکنیم». گویا بلوغ را به دفاع از ناموس دین و وطن پیوند میزدند.
«من زندهام» در عین حال که خاطره زنان قهرمان میهن من است که به برکت انقلاب اسلامی و نفس مسیحایی امام (ره) جان گرفتهاند، متنی آموزشی است که درسهای ارزندهای به دختران و پسران سرزمین من میدهد.
اولین درس این متن و دیگر متون مکتوب و نامکتوبِ زنان سرافرازِ میهن من، آن است که هر چند مشاهیرْ تاریخ را مصادره کردهاند، اما بخش مهمی از صفحات زرین تاریخ را زنان و مردان گمنام نوشتهاند؛ گمنامانی که مهمترین خصلت آنان آزادی از وابستگیهای روحی است. لازم نیست آدم مهمی باشی تا تاریخ را بسازی، بلکه لازم است باورکنی لحظهها دارای اهمیتاند تا آنها را پاس بداری.
دومین درس «من زندهام» برای پسران جوان میهن من آن است که برای مردانه زیستن، زنانِ آزاده انقلاب و دفاع مقدس را اسوه خویش بدانند. این عار نیست که مردان از زنان بیاموزند. پیش از این هم خداوند در کلام نورانیاش آزادزنانی چون آسیه (س) و مریم (س) را پیشقراول مردان و زنان با ایمان معرفی کرده است. (تحریم/11و12)
سومین درس «من زندهام» آن است که زندگی در مردابها هم جاری است؛ بلکه آنگاه که فضای زندگی سنگینتر، روزگار سختتر، فشار تنهایی و غم غربت بیشتر و ترس از آینده فزونتر میشود، تازه میتوان جوشید، به زندگی معنا بخشید و به کمال رسید.
چهارمین درس «من زندهام» آن است که برای قهرمان شدن، لازم نیست زنانگیات را انکار کنی و ژستهای مردانه بگیری، بلکه کافی است زنانگیات را پاس بداری و همان را که داری به جا و هنرمندانه به کارگیری.
«من زندهام» زمزمه تمام زنان آزاده میهن من است؛ زمزمهای زیر لب که زمزم حیات است و آنگاه که زمانش فرا رسد از «زیر پوست شهر» فوران خواهد کرد و فسادها را از ریشه خواهد کند. من به گوش خود، این زمزمه را در مجلس روضه «زینب» (س) شنیدهام.
افتخارم آن است که در کشوری زندگی میکنم که زنان گمنامش نامدارتر از «نامآوران» اند. تعجب میکنم که چرا «من زندهام» متن مدارس رسمی کشور نیست. درخواست من از نویسنده پرافتخار این اثر، نویسنده کتاب جاویدان «دا» و دیگر زنان زنده انقلاب و دفاع مقدس، آن است که دختران و پسران سرزمینم را دریابید. آنان بیش از هر زمان دیگر نیازمندند تا زندگی در شرایط سخت را بیاموزند و توقع به جای من از شما و کسانی که طعم زندهبودن را چشیدهاند، آن است که زمزم «من زندهام» را در کام نسل پس از خود بچکانید و این واژه را بارها و بارها تکرار کنید تا دختران و پسران ما هم به این حقیقت متعالی نائل شوند که «من زندهام».
والسلام
محمدرضا زیبایینژاد