اگر برنامه های توسعه محلی نباشند نباید اینقدر مفصل باشد
جناب آقای دکتر محمد تقی کرمی در قسمت قبل ضمن بررسی و نقد برنامه پنجم توسعه با بیان این مطلب که «در کنار توجه به تکثر فرهنگی در برنامه ریزی ها نیازمند اجماع فرهنگی می باشیم» به ارائه راهکارهایی در این زمینه پرداختند. متن پیش رو قسمت دوم مصاحبه ایشان می باشد.
بخش دوم
در بحث تکثر فرهنگی که فرمودید، اگر کسی اینطور جواب بدهد که ماهیت برنامهی توسعه اقتضای یک نسخه واحد دارد در سطح کلان، من که بخواهم اقتضائات اقالیم فرهنگی مختلف را در نظر بگیرم بر میگردد به برنامه های کاربردی یا اجرایی که ذیل برنامه است ولی مکانیزمش را باید در برنامهی پنجم ببینند این را قبول دارید؟
ـ خیر، اتفاقا اگر برنامه های توسعه محلی نباشند نباید اینقدر مفصل باشد. شما وقتی آنطور حرف میزنید میآیید جامعه را ایالتی اداره میکنید و میگویید هر استان برای خودش برنامهی پنجم توسعه بنویسد، من فقط اینجا آن چیزهایی را که در سطح ملی میبینم میآورم. شما وقتی آن مکانیزم را نداری، باید این را در برنامهی پنجمت بیاوری. الان توجه به مسائل محلی در فرهنگ، اقتصاد، سیاست، مذهب، جزو بدیهیات است، یعنی چی؟ به عنوان مثال الان در حوزهی زنان و خانواده چند مسأله دارید؟ مسألهی زنان تهرانی چیست؟ آیا مسئلهی زنان تهرانی مسئلهی زنان سیستانی است؟ بحث حجاب و عفاف مسئلهی زنان تهرانی است. چند وقت پیش یکی از دانشجویان جملهی عجیبی میگفت، اینکه: با چند تا از خانم هایی که در دورهی دبیرستان بودیم قرار گذاشتیم یک وعده برویم بیرون، دو تا از دوستان متاهل ما با دوست پسرانشان آمده بودند. یعنی چی؟ مسأله این نیست که خانم های متاهل دوست پسر دارند، مساله این است که یک معنای اینترسابجکتی اینجا متولد شده، یک معنا و توافق بین الاذهانی اینجا وجود دارد که آدم ها دیگر این را مخفی نمی کنند. یعنی من اگر الان با دوست پسرم رفتیم دیدن دوست قدیمی دوران دبیرستانم، یک: او پس نمی زند، دو: او نمی رود اطلاع رسانی کند، سه: او با این مسئله مشکلی ندارد؛ این فضا فضای تهران است، حالا اگر یکی از مسئولین میگویند مسئلهی خشونت علیه زنان در ایران مهم است. بنده میگویم شما مسائل زنان را از تریبون های غربی میگیرید. درست است؟ او راست میگوید من هم راست میگویم؛ من درست میگویم: مسئلهی خشونت علیه زنان مسئلهی زنان تهران نیست. او درست میگوید: مسئلهی زنان سیستان هست، الان سوال من این است: در برنامه های توسعه، یا شما باید بگویید من برنامهی توسعه ام در سطح ملی میبندم با تکثرها کاری ندارم، من میپرسم پس تکثر چه می شود؟ چه کسی باید آن را ببیند؟
یک ایمیل برای من آمده، عکس های مرزی 20 کشور را انداخته است، مرز سوریه و عراق، ایران و عراق، مرز شوروی و ژاپن مثلا، بعد مرز بلژیک و هلند، مرز فرانسه و هلند، مرز آلمان و هلند، مرز فرانسه و آلمان، در یک خانه که میروید نصفش هلند است نصفش فرانسه است، قوانین اینجا و آن طرف را داریم. در این سفری که رفته بودم یک چیز جالب بود، از یک جایی رد میشدیم گفتند دیگر آنجا تمام شد، گفتم کی، گفتند آن درختی را که رد کردیم رفتیم در فلان کشور، مثلا سوار قطار بودیم متوجه نمی شدیم که از این کشور به کشور دیگری رفتیم. اما از هر جا که میرفتید وارد جای دیگر میشدید احساس میکردید فرهنگ عوض شده، منطق بازی عوض شده، یعنی مرزهای فرهنگی به شدت وجود داشت برعکس آنچه که فکر میکنیم که اروپا، اروپای واحد است. مثلا در یک شهر بلیط اتوبوس جهانگردی اینقدر بود، میپرسیدی چرا؟ میگفتند مصوب آن شورای شهر است؛ در یک شهر دیگر میگفتند مصوب شورای شهر است. در این ایالت بچه ها اینگونه میتوانند درس بخوانند، در آن ایالت به گونهی دیگر.
ما اگر گفتیم مسئلهی خشونت مسئلهی زنان ما است، یعنی مسئلهی همهی زنان ما، اگر بگوییم مسألهی عفاف و حجاب، یعنی مسئلهی همهی زنان ما، واقعا خوب نیست. مشکل کجاست؟ اینگونه هیچ وقت هیچ مسأله ای را نمی توانیم حل کنیم. من بحثم این است که برنامهی توسعه شأن برنامه های ملی را دارد، پس برنامه های منطقه ای کجاست؟ اگر شأن برنامه های ملی و منطقه ای را دارد این جواب نمی دهد، و این سراسر شعار است، حرف هایی هستند که همیشه درست است. چرا این حرفها همیشه رأی میآورد؟ چون همیشه درست است. کسی جرأت ندارد که بگوید به زبان فارسی توجه نکنید. اما شما بیایید در برنامه تان بگویید مثلا در 5 سال آینده شما باید کاری کنید که سه هزار دانشجوی کشورهای همسایه را به اینجا بیاورید، فرصت های آموزش زبان فارسی برایشان بگذارید. الان دانشگاه ژنو یک برنامه تعریف کرده ـ (ژنو مرز فرانسه است آنها خودشان را فرانسوی اصیل میدانند، از فرانسه جدا شدند در خلال جنگ ها با ناپلئون، و الان تعصب عجیبی روی زبان فرانسه داشتند) ـ دانشگاه ژنو در ژوئن و آگوست ـ که آنها میگویند اوت ـ هزار دانشجو از سراسر دنیا میآورند آنجا، دورهی تکمیلی زبان فرانسه برایشان میگذارند ما در برنامه های توسعه به مدت 4 برنامه، این برنامه را میگذاریم که در تمام کشورهای خاورمیانه و در دانشگاه هایی که در این سطح هستند کرسی زبان فارسی دایر شوند.
مسئلهی برنامهی توسعه در بحث فرهنگ هم همین طور است. شعاری، حرف های کلی، سیاست های عام گرایی افراطی و ارزش های بُلد شدهی شعاری، غفلت از واقعیت میدانی و...
یک مشکلی که ما در فصل اجتماعی داریم فقدان چارچوب نظری است. با چه منطقی میشود امور فرهنگی را از امور اجتماعی جدا کرد؟
ما باید در مستندهای برنامه بگوییم تعریفمان از فصل امور اجتماعی چیست؟من الان نمی دانم که شما وقتی میگویید مسئلهی حجاب، این یک امر فرهنگی است یا اجتماعی؟ یا مثلاً فرهنگ دینی جزء مسائل اجتماعی ما هست یا نیست؟این اصل اشکالی است که الان من به فصل اجتماعی دارم، شما وقتی فصل سوم را میخوانید مشکلش این است که تصویری که از امر اجتماعی دارند یعنی رفاه اجتماعی، در حالی که مسئلهی اجتماعی این نیست. اولین ماده میگوید به منظور ارتقای شاخصهی توسعهی انسانی به سطح کشورهایی با توسعهی انسانی بالا... چرا میگویید با توسعهی انسانی بالا؟ چرا نمی گویید توسعه یافته؟ اول باید یک جا بگویید که توسعهی بالا یعنی چه؟ وقتی میگویید توسعه یافته من میفهمم یعنی اسکاندیناوی، آمریکا، ولی وقتی میگویید با توسعه بالا و هماهنگی رشد شاخص های آموزش، بهداشت و اشتغال در کشور، سند راهبردی ارتقاء سطح شاخص توسعهی انسانی پس از تصویب هیئت وزیران اجرا میشود. شما یک بررسی کنید که برنامهی توسعهی پنجم کجا اجرایی شد. ـ وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی مکلف است حداکثر تا پایان سال اول برنامه توسعه، سند ملی کار شایسته را، حسب مصوبات... ـ این چه ربطی دارد به امور اجتماعی؟ باید برود در اقتصاد؛ چرا این اتفاقات میافتاد؟ چون چارچوب نظری نداریم. باید بگوییم امور اجتماعی یعنی چه، مفاهیم یعنی چه؟ وقتی میگویم امور فرهنگی یا اقتصادی، اینها یعنی چه. چرا میگویید کار شایسته؟ چرا نمی گویید بهره وری؟ میخواهید خلق مفهوم کنید، خلق مفهوم را در سند انجام نمی دهند، در آکادمی مفهوم را بررسی می کنند، ده مقاله، سی نقد و... تا یک ادبیات تولید شود، پایلوت شود... شما الان یک مفاهیمی را آورده اید، توسعهی انسانی بالا، کار شایسته، سطح شاخص توسعه انسانی، اینها را باید تعریف کنید. از کجا میخواهید تعریف کنید؟